Dictiornary-Farsi | تعلیق کلوییدی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 86 (5 milliseconds)

English	Persian
colloidal suspension	تعلیق کلوییدی


Other Matches

suspensions	تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension	تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
colloidal state	حالت کلوییدی
suspensions	تعلیق
pendency	تعلیق
suspension	تعلیق
hangs	تعلیق
suspense	تعلیق
abeyance	تعلیق
interruptions	تعلیق
interruption	تعلیق
hang	تعلیق
deep freeze	تعلیق
deep freezes	تعلیق
precipitant	تعلیق شدنی
suspense	درحال تعلیق
abeyance or adeyancy	تعلیق تعویق
engine mounting	تعلیق موتور
suspension	ایست تعلیق
cardanic suspension	تعلیق کاردان
suspensions	ایست تعلیق
four point suspension	تعلیق چهارنقطهای
probation	تعلیق مجازات
remainder	حالت تعلیق
suspensive	تعلیق معلق
suspensive	درحال تعلیق
suspension of punishment	تعلیق مجازات
stay of proceedings	تعلیق دادرسی
spring suspension	تعلیق فنری
reduction to absurdity	تعلیق به محال
reprieval	تعلیق مجازات
hanging prevention	ممانعت از تعلیق
lay off	تعلیق کارگر
precipitable	تعلیق پذیر
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات
on probation	در دوره تعلیق مجازات
on probation	به شرط تعلیق مجازات
to be in suspension	در حالت تعلیق بودن
suspension wheel	چرخ تعلیق خودرو
front wheel suspension	تعلیق چرخهای جلو
reductio ad absurdum	تعلیق بامر محال
suspensor	موجب تعلیق نگاهدارنده
emulsifies	بحالت تعلیق دراوردن
emulsified	بحالت تعلیق دراوردن
reprieve	تعلیق اجرای مجازات
reprieving	تعلیق اجرای مجازات
reprieves	تعلیق اجرای مجازات
emulsify	بحالت تعلیق دراوردن
hanging	اویزان درحال تعلیق
reprieved	تعلیق اجرای مجازات
emulsifying	بحالت تعلیق دراوردن
hoisting	دستگاه تعلیق جرثقیل
torsion bar	بار پیچشی اهرم تعلیق
privation	محروم سازی تعلیق مقام
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات بودن
privations	محروم سازی تعلیق مقام
suspend	معلق کردن تعلیق دادن
probation order	دستور یا حکم تعلیق مجازات
suspending	معلق کردن تعلیق دادن
hypostasis	موجود فرضی حالت تعلیق
stultification	تعلیق بمحال احمق ساختن
suspends	معلق کردن تعلیق دادن
front axle suspension	اویزش یا تعلیق اکسل جلو
suspending	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
to give a suspended sentence [British E]	حکم دوره تعلیق مجازات دادن
suspend	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspends	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
buggie	بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
disperse	[درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
emulsioned	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosol	تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsions	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsion	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosols	تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsioning	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
suspension strap	نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
probation officer	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
precipitating	غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates	غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated	غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate	غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution]	تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
suspension of arms	اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
lattice suspension bridge	پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک