English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (18 milliseconds)
English Persian
adopting تعمید دادن نام گذاردن
adopts تعمید دادن نام گذاردن
Other Matches
baptizes تعمید دادن
baptized تعمید دادن
baptize تعمید دادن
christened تعمید دادن
baptising تعمید دادن
baptises تعمید دادن
baptised تعمید دادن
adopt تعمید دادن
christen تعمید دادن
christens تعمید دادن
baptizing تعمید دادن
dips تعمید دادن غوطه ور شدن
dip تعمید دادن غوطه ور شدن
thole گذاردن اجازه دادن
tells تشخیص دادن فرق گذاردن
telling-off تشخیص دادن فرق گذاردن
tell تشخیص دادن فرق گذاردن
re lay دوباره گذاردن یا قرار دادن
incommode ناراحت گذاردن دردسر دادن
hypothecate وثیقه قرار دادن رهن گذاردن
baptistery تعمید
baptistry تعمید
baptism تعمید
baptisms تعمید
Baptist تعمید دهنده
Baptists تعمید دهنده
baptistry جای تعمید
baptistery جای تعمید
baptism غسل تعمید
pedobaptism تعمید کودکان
baptisms غسل تعمید
font [حوض غسل تعمید]
baptismal وابسته به غسل تعمید
baptizer دهندهء غسل تعمید
particular baptists گروهی از تعمید کنندگان
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
baptisms ایین غسل تعمید و نامگذاری
mennonite فرقهای از مسیحیان مخالف تعمید
christening مراسم تعمید ونامگذاری بچه
perfusion غسل تعمید بوسیله اب پاشی
baptism ایین غسل تعمید و نامگذاری
fontal وابسته به حوض غسل تعمید
palingenesis تجوید از راه تولد ایین تعمید مسیحیان
godchildren طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchild طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
repose گذاردن
to leave out جا گذاردن
to lay it on thick گذاردن
skewing کج گذاردن
skews کج گذاردن
to lay it on with a trowel گذاردن
invested گذاردن
tabling تو گذاردن
tables تو گذاردن
tabled تو گذاردن
table تو گذاردن
investing گذاردن
invests گذاردن
invest گذاردن
skew کج گذاردن
set گذاردن
lay گذاردن
lays گذاردن
reposal گذاردن
setting up گذاردن
impone گذاردن
instate گذاردن
sets گذاردن
endorse صحه گذاردن
bulid بنیان گذاردن
leave alone بحال گذاردن
leave alone تنها گذاردن
contradistinguish فرق گذاردن
leaving باقی گذاردن
leave باقی گذاردن
interlocate در میان گذاردن
endorsed صحه گذاردن
endorses صحه گذاردن
tables معوق گذاردن
tabling معوق گذاردن
impressing باقی گذاردن
placing at disposal در دسترس گذاردن
collocate پهلوی هم گذاردن
novelize بدعت گذاردن
collocated پهلوی هم گذاردن
collocates پهلوی هم گذاردن
collocating پهلوی هم گذاردن
endorsing صحه گذاردن
demark نشان گذاردن
incase در جعبه گذاردن
checked نشان گذاردن
to join in پامیان گذاردن
checks نشان گذاردن
embowel در روده گذاردن
adopt نام گذاردن
impressing نشان گذاردن
impresses نشان گذاردن
impresses باقی گذاردن
impressed نشان گذاردن
impressed باقی گذاردن
impress نشان گذاردن
impress باقی گذاردن
gage وثیقه گذاردن
imburse درکیسه گذاردن
suspend معوق گذاردن
suspending معوق گذاردن
suspends معوق گذاردن
check نشان گذاردن
pouches درجیب گذاردن
schedules دربرنامه گذاردن
scheduled دربرنامه گذاردن
schedule دربرنامه گذاردن
pouch درجیب گذاردن
tabled معوق گذاردن
to d. up خوراک گذاردن
to strike in پامیان گذاردن
underdo از کار کم گذاردن
thwarted بی نتیجه گذاردن
exposing بی حفاظ گذاردن
thwart بی نتیجه گذاردن
exposing روباز گذاردن
bestowed امانت گذاردن
stroke سرکش گذاردن
bestowing امانت گذاردن
bestows امانت گذاردن
innovate بدعت گذاردن
stroked سرکش گذاردن
innovated بدعت گذاردن
to step in پامیان گذاردن
consigns امانت گذاردن
consigning امانت گذاردن
expose بی حفاظ گذاردن
expose روباز گذاردن
interpose پا به میان گذاردن
interposed پا به میان گذاردن
to leave behind باقی گذاردن
to leave behind درپس گذاردن
exposes بی حفاظ گذاردن
to leave unsaid نا گفته گذاردن
interposes پا به میان گذاردن
interposing پا به میان گذاردن
exposes روباز گذاردن
consign امانت گذاردن
consigned امانت گذاردن
strokes سرکش گذاردن
innovates بدعت گذاردن
bestow امانت گذاردن
places در محلی گذاردن
encapsulates درکپسول گذاردن
encapsulating درکپسول گذاردن
placing در محلی گذاردن
reposit ودیعه گذاردن
pyx درجعبه گذاردن
put away کنار گذاردن
pt down کنار گذاردن
interlay در میان گذاردن
table معوق گذاردن
work on/upon <idiom> تفثیر گذاردن
encapsulate درکپسول گذاردن
place در محلی گذاردن
stroking سرکش گذاردن
innovating بدعت گذاردن
reverence احترام گذاردن
demarcate نشان گذاردن
demarcated نشان گذاردن
demarcates نشان گذاردن
demarcating نشان گذاردن
procrastinate معوق گذاردن
procrastinated معوق گذاردن
procrastinates معوق گذاردن
procrastinating معوق گذاردن
sash پنجره گذاردن
sashes پنجره گذاردن
silo در سیلو گذاردن
imprint گذاردن زدن
award امانت گذاردن
awarded امانت گذاردن
awarding امانت گذاردن
skewing اریب گذاردن
skews اریب گذاردن
imprinted گذاردن زدن
put up در فرف گذاردن
awards امانت گذاردن
assess خراج گذاردن بر
assessed خراج گذاردن بر
imprints گذاردن زدن
assesses خراج گذاردن بر
skew اریب گذاردن
put-up در فرف گذاردن
assessing خراج گذاردن بر
shelve در قفسه گذاردن
shelved در قفسه گذاردن
chalk باگچ نشان گذاردن
posed : مطرح کردن گذاردن
chalking باگچ نشان گذاردن
chalks باگچ نشان گذاردن
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com