English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
plight تعهد دادن گرفتاری
Other Matches
considerations وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
warranty تضمین تعهد تعهد قانونی
warranties تضمین تعهد تعهد قانونی
captivity گرفتاری
hassling گرفتاری
entanglements گرفتاری
scrape گرفتاری
scraped گرفتاری
scrapes گرفتاری
scraping گرفتاری
assurances گرفتاری
assurance گرفتاری
nodus گرفتاری
tanglement گرفتاری
hassled گرفتاری
hitches گرفتاری
hitching گرفتاری
hassles گرفتاری
involvement گرفتاری
enthralment گرفتاری
hot potato گرفتاری
hassle گرفتاری
hot potatoes گرفتاری
hitched گرفتاری
hitch گرفتاری
captive state گرفتاری
entanglement گرفتاری
snarled گرفتاری گوریدگی
mire لجن گرفتاری
addle سختی گرفتاری
jeopardy گرفتاری حقوقی
snarling گرفتاری گوریدگی
snarls گرفتاری گوریدگی
constraint قید گرفتاری
snarl گرفتاری گوریدگی
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
ado پرمشغله بودن گرفتاری
to be out of the woods <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
to be over the worst <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
to be off the hook <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
to come out of the woods <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
tangly پر گرفتاری درهم وبرهم
to be over the hump [American] <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
disembarrass از گرفتاری خلاص کردن
encumbrance اسباب زحمت گرفتاری
encumbrances اسباب زحمت گرفتاری
locomotor دارای گرفتاری در اعضای حرکتی
locomotory دارای گرفتاری دراعضای حرکتی
grunter خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
If this is your problem , it is no problem , it is no problem . اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
I didn't intend to involve you in this mess. من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
assurance تعهد
guarantee تعهد
assurances تعهد
liabilities تعهد
sponsion تعهد
liability تعهد
guarantees تعهد
contract تعهد
onus تعهد
commitments تعهد
obstriction تعهد
oblogation تعهد
commitment تعهد
assumes تعهد
assume تعهد
engagement تعهد
obligations تعهد
bank bond تعهد
guaranteed تعهد
undertaking تعهد
obligation تعهد
assunption تعهد
assumpsit تعهد
warranty تعهد
engagements تعهد
mandate تعهد
warranties تعهد
mandated تعهد
committment تعهد
mandates تعهد
mandating تعهد
bond تعهد
preengagement تعهد قبلی
implied assumpist تعهد ضمنی
subscribers تعهد کننده
discharge of an obligation سقوط تعهد
underwrote تعهد کردن
warranties تعهد کننده
liability to disease تعهد امادگی
subscriber تعهد کننده
honour انجام تعهد
breach of an obligation تخلف از تعهد
honoured انجام تعهد
undertake تعهد کردن
undertaken تعهد کردن
undertakes تعهد کردن
honouring انجام تعهد
honours انجام تعهد
covenants تعهد کردن
warranty تعهد کننده
recognizance تعهد نامه
termination of an obligation انقضاء تعهد
honored انجام تعهد
underwriting تعهد کردن
honoring انجام تعهد
extinction of an obligation انقضاء تعهد
honors انجام تعهد
underwrites تعهد کردن
underwrite تعهد کردن
without engagement فاقد تعهد
covenant تعهد کردن
committal تعهد الزام
subscriptions تعهد پرداخت
substitution of an obligation تبدیل تعهد
subscription تعهد پرداخت
enterprises تعهد تجارت
substitution of a different obligation تبدیل تعهد
enterprise تعهد تجارت
underwritten تعهد کردن
nonalignment عدم تعهد
to take on تعهد کردن
peremptory undertaking تعهد قاطع
fulfilment of an obligation ایفاء تعهد
take on تعهد کردن
mature obligation تعهد حال
fulfilment of an obligation اجرای تعهد
novation تبدیل تعهد یا مدیون
honoured ایفای تعهد کردن
honouring ایفای تعهد کردن
honour ایفای تعهد کردن
honoring ایفای تعهد کردن
honors ایفای تعهد کردن
failure to comply with the transaction عدم ایفاء تعهد
good performance bond guarntee وثیقه انجام تعهد
honored ایفای تعهد کردن
unilateral contract تعهد یک جانبه ایقاع
joint bond تعهد یا ضمانت مشترک
promissory وابسته به تعهد یا قول
liability تعهد موجودی بانکی
honours ایفای تعهد کردن
bond تعهد موافقت نامه
pre engaged دارای تعهد قبلی
pledge تعهد والتزام گروگذاشتن
pledged تعهد والتزام گروگذاشتن
binding cover پوشش تعهد شده
disengagement رهایی از قید یا تعهد
pledging تعهد والتزام گروگذاشتن
long tail liability تعهد طولانی مدت
pledges تعهد والتزام گروگذاشتن
warrantor تعهد کننده ضامن
liabilities تعهد موجودی بانکی
dishonoured تعهد خود رامحترم نشمردن
covenants منشور عقد بستن تعهد
covenant منشور عقد بستن تعهد
long term credit commitment تعهد اعتبار بلند مدت
dishonors تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonouring تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonour تعهد خود رامحترم نشمردن
pacta sunt servanda تعهد الزام اور است
dishonoring تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonored تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonours تعهد خود رامحترم نشمردن
guaranty تضمین ضمانت یا تعهد کردن
covenant in low تعهد ناشی ازحکم قانون
subscriptions وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
subscription وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
tacit تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
offset of one obligation against another تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
onerous property دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
collateral عین مرهونه مال گرویی وثیقه انجام تعهد
sign off از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
peremptory undertaking تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
we underwrite the company ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
implied assumpist تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
liquidated damages خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
warrants اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
pre engage ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
granted واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
nonappropriated funds اعتبارات غیر سازمانی اعتبارات تعهد نشده
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com