English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
peremptory undertaking تعهد قاطع
Other Matches
considerations وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
warranties تضمین تعهد تعهد قانونی
warranty تضمین تعهد تعهد قانونی
definitive قاطع
final قاطع
categoric قاطع
finals قاطع
categorical قاطع
decretive قاطع
decretory قاطع
overbearing قاطع
secant قاطع
conclusive قاطع
definitely قاطع
incisive قاطع
sec خط قاطع
secs خط قاطع
judicial قاطع
transverse خط قاطع
decisive قاطع
crucially قاطع
crucial قاطع
peremptory قاطع
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
floorer دلیل قاطع
conclusive evidence مدرک قاطع
highway robber قاطع الطریق
conclusive evidence دلیل قاطع
magistral قاطع قطعی
trenchant قاطع قطعی
clinching قاطع ساختن
diagonal قاطع دو زاویه
casting votes رای قاطع
casting vote رای قاطع
cut and dried <idiom> تصمیم قاطع
to turn the scale قاطع بودن
clinch قاطع ساختن
clinched قاطع ساختن
clinches قاطع ساختن
sockdologer ضربت قاطع
sockdolager ضربت قاطع
secant line خط قاطع [ریاضی]
secant خط قاطع متقاطع
predominating نفوذ قاطع داشتن
predominate نفوذ قاطع داشتن
predominated نفوذ قاطع داشتن
predominates نفوذ قاطع داشتن
clincher قیچی کننده قاطع
unanswerable قاطع دندان شکن
clinchers قیچی کننده قاطع
prima facie evidence مدرک به فاهر قاطع
categorically بطور قاطع یا قطعی
last word بیان یا رفتار قاطع
turning point مرحله قاطع نقطه تحول
knockout ویران کردن ضربت قاطع
biocid قاطع حیات کشنده حشرات
whop بطور قاطع شکست دادن
knockouts ویران کردن ضربت قاطع
turning points مرحله قاطع نقطه تحول
predominate دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominated دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominating دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
obligation تعهد
assumpsit تعهد
engagements تعهد
engagement تعهد
sponsion تعهد
undertaking تعهد
committment تعهد
bank bond تعهد
obligations تعهد
bond تعهد
obstriction تعهد
oblogation تعهد
assunption تعهد
warranties تعهد
assurances تعهد
assurance تعهد
mandating تعهد
mandates تعهد
mandated تعهد
assumes تعهد
mandate تعهد
guarantees تعهد
liabilities تعهد
assume تعهد
warranty تعهد
contract تعهد
onus تعهد
liability تعهد
commitment تعهد
guaranteed تعهد
guarantee تعهد
commitments تعهد
fulfilment of an obligation اجرای تعهد
breach of an obligation تخلف از تعهد
mature obligation تعهد حال
implied assumpist تعهد ضمنی
liability to disease تعهد امادگی
warranties تعهد کننده
committal تعهد الزام
substitution of an obligation تبدیل تعهد
termination of an obligation انقضاء تعهد
extinction of an obligation انقضاء تعهد
discharge of an obligation سقوط تعهد
fulfilment of an obligation ایفاء تعهد
subscription تعهد پرداخت
subscriptions تعهد پرداخت
nonalignment عدم تعهد
preengagement تعهد قبلی
recognizance تعهد نامه
honoured انجام تعهد
honors انجام تعهد
without engagement فاقد تعهد
honour انجام تعهد
covenant تعهد کردن
underwrote تعهد کردن
underwritten تعهد کردن
underwriting تعهد کردن
underwrite تعهد کردن
honours انجام تعهد
honouring انجام تعهد
covenants تعهد کردن
honoring انجام تعهد
to take on تعهد کردن
substitution of a different obligation تبدیل تعهد
undertaken تعهد کردن
undertakes تعهد کردن
underwrites تعهد کردن
warranty تعهد کننده
subscriber تعهد کننده
subscribers تعهد کننده
undertake تعهد کردن
take on تعهد کردن
enterprise تعهد تجارت
enterprises تعهد تجارت
honored انجام تعهد
long tail liability تعهد طولانی مدت
unilateral contract تعهد یک جانبه ایقاع
binding cover پوشش تعهد شده
warrantor تعهد کننده ضامن
novation تبدیل تعهد یا مدیون
joint bond تعهد یا ضمانت مشترک
pre engaged دارای تعهد قبلی
good performance bond guarntee وثیقه انجام تعهد
promissory وابسته به تعهد یا قول
failure to comply with the transaction عدم ایفاء تعهد
bond تعهد موافقت نامه
honour ایفای تعهد کردن
liability تعهد موجودی بانکی
honored ایفای تعهد کردن
honors ایفای تعهد کردن
honoring ایفای تعهد کردن
plight تعهد دادن گرفتاری
liabilities تعهد موجودی بانکی
pledging تعهد والتزام گروگذاشتن
pledge تعهد والتزام گروگذاشتن
pledged تعهد والتزام گروگذاشتن
pledges تعهد والتزام گروگذاشتن
honoured ایفای تعهد کردن
honours ایفای تعهد کردن
honouring ایفای تعهد کردن
disengagement رهایی از قید یا تعهد
dishonors تعهد خود رامحترم نشمردن
covenants منشور عقد بستن تعهد
dishonour تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoring تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonored تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonouring تعهد خود رامحترم نشمردن
covenant منشور عقد بستن تعهد
dishonours تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoured تعهد خود رامحترم نشمردن
pacta sunt servanda تعهد الزام اور است
covenant in low تعهد ناشی ازحکم قانون
guaranty تضمین ضمانت یا تعهد کردن
long term credit commitment تعهد اعتبار بلند مدت
subscriptions وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
subscription وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
offset of one obligation against another تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
tacit تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
collateral عین مرهونه مال گرویی وثیقه انجام تعهد
sign off از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
onerous property دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
peremptory undertaking تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
we underwrite the company ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
implied assumpist تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
liquidated damages خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
prima facie evidence مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
warrant اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
pre engage ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com