Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
covenant in low
تعهد ناشی ازحکم قانون
Other Matches
implied assumpist
تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
constructive trust
منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
quasi contract
عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
consideration
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
considerations
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
warranties
تضمین تعهد تعهد قانونی
warranty
تضمین تعهد تعهد قانونی
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
say's law
قانون سی . براساس این قانون
canons
قانون کلی قانون شرع
canon
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
mandating
تعهد
mandates
تعهد
assurance
تعهد
assurances
تعهد
contract
تعهد
onus
تعهد
mandate
تعهد
commitment
تعهد
assumes
تعهد
commitments
تعهد
assume
تعهد
sponsion
تعهد
mandated
تعهد
liabilities
تعهد
bank bond
تعهد
assumpsit
تعهد
obligation
تعهد
undertaking
تعهد
bond
تعهد
liability
تعهد
warranties
تعهد
obligations
تعهد
warranty
تعهد
obstriction
تعهد
oblogation
تعهد
committment
تعهد
engagement
تعهد
engagements
تعهد
guaranteed
تعهد
guarantee
تعهد
assunption
تعهد
guarantees
تعهد
underwriting
تعهد کردن
underwritten
تعهد کردن
underwrote
تعهد کردن
liability to disease
تعهد امادگی
subscribers
تعهد کننده
honour
انجام تعهد
take on
تعهد کردن
underwrites
تعهد کردن
preengagement
تعهد قبلی
warranties
تعهد کننده
warranty
تعهد کننده
peremptory undertaking
تعهد قاطع
nonalignment
عدم تعهد
mature obligation
تعهد حال
honored
انجام تعهد
honoring
انجام تعهد
honors
انجام تعهد
recognizance
تعهد نامه
honoured
انجام تعهد
honouring
انجام تعهد
substitution of a different obligation
تبدیل تعهد
honours
انجام تعهد
underwrite
تعهد کردن
substitution of an obligation
تبدیل تعهد
committal
تعهد الزام
undertakes
تعهد کردن
termination of an obligation
انقضاء تعهد
extinction of an obligation
انقضاء تعهد
covenants
تعهد کردن
discharge of an obligation
سقوط تعهد
covenant
تعهد کردن
enterprise
تعهد تجارت
enterprises
تعهد تجارت
breach of an obligation
تخلف از تعهد
undertake
تعهد کردن
without engagement
فاقد تعهد
undertaken
تعهد کردن
fulfilment of an obligation
اجرای تعهد
fulfilment of an obligation
ایفاء تعهد
subscriber
تعهد کننده
to take on
تعهد کردن
subscription
تعهد پرداخت
subscriptions
تعهد پرداخت
implied assumpist
تعهد ضمنی
unilateral contract
تعهد یک جانبه ایقاع
bond
تعهد موافقت نامه
honour
ایفای تعهد کردن
honoured
ایفای تعهد کردن
honors
ایفای تعهد کردن
promissory
وابسته به تعهد یا قول
liabilities
تعهد موجودی بانکی
liability
تعهد موجودی بانکی
novation
تبدیل تعهد یا مدیون
honored
ایفای تعهد کردن
binding cover
پوشش تعهد شده
pre engaged
دارای تعهد قبلی
plight
تعهد دادن گرفتاری
honoring
ایفای تعهد کردن
pledging
تعهد والتزام گروگذاشتن
pledges
تعهد والتزام گروگذاشتن
good performance bond guarntee
وثیقه انجام تعهد
joint bond
تعهد یا ضمانت مشترک
long tail liability
تعهد طولانی مدت
failure to comply with the transaction
عدم ایفاء تعهد
disengagement
رهایی از قید یا تعهد
warrantor
تعهد کننده ضامن
honours
ایفای تعهد کردن
honouring
ایفای تعهد کردن
pledged
تعهد والتزام گروگذاشتن
pledge
تعهد والتزام گروگذاشتن
dishonors
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonouring
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonour
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoured
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoring
تعهد خود رامحترم نشمردن
guaranty
تضمین ضمانت یا تعهد کردن
dishonored
تعهد خود رامحترم نشمردن
pacta sunt servanda
تعهد الزام اور است
long term credit commitment
تعهد اعتبار بلند مدت
dishonours
تعهد خود رامحترم نشمردن
covenants
منشور عقد بستن تعهد
covenant
منشور عقد بستن تعهد
subscriptions
وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
subscription
وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
offset of one obligation against another
تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
tacit
تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
onerous property
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
collateral
عین مرهونه مال گرویی وثیقه انجام تعهد
sign off
از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
ills
ناشی
maladroit
ناشی
ill
ناشی
due
ناشی از
on account of somebody
[something]
ناشی از
result
ناشی
resulted
ناشی
resulting
ناشی
ill-
ناشی
even tual
ناشی
muffing
ناشی
muffs
ناشی
muff
ناشی
mala filde
ناشی
Due to
ناشی از
skilless
ناشی
dilettantes
ناشی
dilettanti
ناشی
muffed
ناشی
descended
ناشی
gauche
ناشی کج
amateurish
ناشی
emergent
ناشی
dilettante
ناشی
resultant
ناشی
skill less
ناشی
therefrom
ناشی از ان
peremptory undertaking
تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
rises
ناشی شدن از
rise
ناشی شدن
rise
ناشی شدن از
jackleg
ناشی نادرست
emanating
ناشی شدن
tisy
ناشی از مستی
hypostatic
ناشی از ته نشینی
emanate
ناشی شدن
stingy
ناشی از خست
emanated
ناشی شدن
gremie
بی تجربه و ناشی
gaucherie
ناشی گری
unperfect
ناشی نابلد
unskil
ناشی بی مهارت
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
variorum
ناشی ازچندمنبع
due to an accident
ناشی از یک حادثه
dittographic
ناشی ازتکراراشتباهی
emanates
ناشی شدن
rises
ناشی شدن
irritative
ناشی از تحریک
awkward age
سن خامکار
[ناشی]
abnerval
ناشی از عصب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com