Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
line replacement
تعویض خط جبهه
Search result with all words
line replacement
یکان تعویض کننده یکان جبهه
Other Matches
post knotting
پشت زنی
[تعویض گره ها بعد از اتمام فرش]
[گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
shock front
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
huygen's principle
قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
frontage
ملوان جبهه جبهه
frontages
ملوان جبهه جبهه
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
rear echelon
قسمت عقب جبهه عقب جبهه
front
جبهه
facade
جبهه
sinciput
جبهه
face
جبهه
facades
جبهه
fanades
جبهه
flanking
جبهه
flanked
جبهه
flank
جبهه
deploy
جبهه
deploying
جبهه
deploys
جبهه
front view
جبهه
vaward
جبهه
fronting
جبهه
faces
جبهه
frontage
عرض جبهه
front lines
خط مقدم جبهه
battle line
خط جبهه ناوها
liners
سرباز خط جبهه
liner
سرباز خط جبهه
front
جبهه هوا
penetration
نفوذ در جبهه
frontages
عرض جبهه
split
از جبهه دورافتادن
out of line
خارج از خط جبهه
popular front
جبهه ملی
warmfront
جبهه گرم
wave front
جبهه موج
fronting
جبهه هوا
tympanon
جبهه کلیسا
tympan
جبهه کلیسا
tympanum
جبهه کلیسا
line
جبهه جنگ
lines
جبهه جنگ
superficies
نما جبهه
water front
جبهه رطوبتی
linesman
سربازخط جبهه خط بان
wave front
جبهه امواج رادیویی
popular front
جبهه خلق ملی
linesmen
سربازخط جبهه خط بان
warm front
جبهه هوای گرم
warm fronts
جبهه هوای گرم
front lines
خطوط جلو جبهه
in other sectors
در قسمتهای دیگر جبهه
cold fronts
جبهه هوای سرد
lateral control
کنترل در عرض جبهه
pockets
پیش رفتگی خط جبهه
pocket
پیش رفتگی خط جبهه
frontogenesis
ایجاد جبهه واحد
cold front
جبهه هوای سرد
front
منادی جبهه جنگ
fronting
منادی جبهه جنگ
strongside
مربوط به جبهه قوی زمین
limited objective
هدف نزدیک به جبهه دشمن
prevent defence
جبهه دفاعی با استفاده از نفراضافی
split end
گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
orthograph
تصویر جبهه ساختمان با خط ها و گوشههای راست
lateral
افقی راهرو زیرزمینی موازی جبهه
split t
نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
extended defense
پدافند در جبهه عریض به طور منطقهای
frontolysis
زدودن یا معدوم ساختن جبهه هوایی
stationary front
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
d , top concept
تدابیر مخصوص رساندن اماداز کارخانه یا سکو تا خط جبهه
rimrock
صخره پیش امده فلات بشکل جبهه عمودی
strong side
سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
guerillas
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
interchanges
تعویض
switched
تعویض جا
switch
تعویض جا
switched
تعویض
interchanged
تعویض
resignation
تعویض
shifted
تعویض
switchover
تعویض
refilled
تعویض
refill
تعویض
refilling
تعویض
refills
تعویض
rotation
تعویض
interchanging
تعویض
replacing
تعویض
switch
تعویض
shift
تعویض
interchange
تعویض
quid pro quos
تعویض
stage set
تعویض سن
replaces
تعویض
resignations
تعویض
replaced
تعویض
replace
تعویض
substituent
تعویض
line feed
تعویض خط
quid pro quo
تعویض
switches
تعویض
replacement
تعویض
replacements
تعویض
switches
تعویض جا
swapping
تعویض
shifts
تعویض
substitution
تعویض
modification
تعویض مدل
relief in place
تعویض در محل
automatic carriage
تعویض خودکار
alteration
تعویض کردن
interchangeable
قابل تعویض
refillable
قابل تعویض
fungible
قابل تعویض
turn over
برگردان تعویض
changes
تعویض مبادله
substitution
تعویض جانشینی
illumination change
تعویض روشنایی
interchangeability
قابلیت تعویض
changing
تعویض مبادله
foreign exchange
تعویض خارجی
interchange circuit
مدار تعویض
lead through
تعویض سرپرست
fungibility
قابلیت تعویض
frequency changing
تعویض فرکانس
oil change
تعویض روغن
change court
تعویض زمین
symmetrical exchange
تعویض قرینه
changer
تعویض کننده
replaceable
قابل تعویض
commutating switch
کلید تعویض
changed
تعویض مبادله
pole changing
تعویض قطب
direct exchange
تعویض باداغی
exchange point
نقطه تعویض
line feed
تعویض سطر
rotation
تعویض محل
substitutionary
تعویض جانشینی
replacements
تعویض یکانها
substituted
تعویض بازیگر
shifts
تعویض کردن
shifts
نوبت تعویض
shifted
تعویض کردن
alternate
تعویض متناوب
alternated
تعویض متناوب
alternates
تعویض متناوب
shift
تعویض کردن
shift
نوبت تعویض
replacements
تعویض قطعه
replacement
تعویض یکانها
substituting
تعویض بازیگر
adjournment
برخاست تعویض
adjournments
برخاست تعویض
alternation
تعویض قطب
substitute
تعویض بازیگر
maintenance
تعویض قط عات و...
sub
تعویض بازیگر
subs
تعویض بازیگر
shifted
نوبت تعویض
replacement
تعویض قطعه
restaging
تعویض محل
request substitution
تقاضای تعویض
supplanting
تعویض کردن
supplants
تعویض کردن
shifter
تعویض کننده
replacer
تعویض کننده
replacement cost
هزینه تعویض
change
تعویض مبادله
rotation
تعویض یکانها
substitutable
قابل تعویض
supplanted
تعویض کردن
supplant
تعویض کردن
to shift
تعویض کردن
relieve
تعویض نگهبانی
relieving
تعویض نگهبانی
relieves
تعویض نگهبانی
shift colors
تعویض پرچم ناو
replaced
چیزی را تعویض کردن
shift colors
پرچم را تعویض کنید
substituent
قابل تعویض توکیلی
puts
تعویض کردن انداختن
substitutive
وابسته به تعویض یا جابجاسازی
linear amplifier
تعویض کننده خطی
new line character
دخشه تعویض سطر
pole changer
تعویض کننده قطب
shiftable
قابل تعویض یا انتقال
trade something in
<idiom>
تعویض وسایل کهنه
noninterchanging states
حالتهای تعویض نشدنی
replacing
چیزی را تعویض کردن
relief in place
تعویض یکانها در محل
renewable fuse
فیوز تعویض پذیر
switch over
تعویض کردن برق
put
تعویض کردن انداختن
replaces
چیزی را تعویض کردن
pole changing switch
کلید تعویض قطب
putting
تعویض کردن انداختن
substituting
تعویض جانشین کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com