English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
state succession تعویض دولتهابه طور متوالی
Other Matches
post knotting پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
continuously set vector عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
succedaneous متوالی
consecutive <adj.> متوالی
series متوالی
successive متوالی
uninterrupted متوالی
continuous متوالی
sequential متوالی
successive <adj.> متوالی
sequential <adj.> متوالی
sequential پی در پی متوالی
consecutive متوالی
hand running متوالی
continuous error خطای متوالی
consecutive پیاپی متوالی
continuous data دادههای متوالی
successive objective هدفهای متوالی
reels متوالی پشت سر هم
reeling متوالی پشت سر هم
reeled متوالی پشت سر هم
reel متوالی پشت سر هم
Successive Approximation تقریب متوالی
successive متوالی مسلسل
successive intervals فاصلههای متوالی
succedent متاخر متوالی
thudding ضربههای متوالی
thudded ضربههای متوالی
sequence control کنترل متوالی
sequence checking کنترل متوالی
bit stream بیتهای متوالی
thud ضربههای متوالی
doubled up دواسترایک متوالی
doubled دواسترایک متوالی
double دواسترایک متوالی
thuds ضربههای متوالی
garland نیم پیچهای متوالی
garlands نیم پیچهای متوالی
method of successive approximations روش تقریبهای متوالی
successive approximations method روش تقریبهای متوالی
successive reproductions method روش بازسازیهای متوالی
series resonant circuit مدار رزنانس متوالی
subalternate افسر جزء متوالی
pitapat با ضربههای تند و متوالی
fusillade شلیک متوالی تیرباران
days on end چند روز متوالی
KO's با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
downpour فرو ریزی بارش متوالی
anaphora تکرار یک یا چند عبارت متوالی
KO با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
rat a tat tat ضربات متوالی و تند زدن
downpours فرو ریزی بارش متوالی
continous متصل متوالی بدون وقفه
rat-a-tat ضربات متوالی و تند زدن
the difference between the consecutive terms اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
rat a tat ضربات متوالی و تند زدن
coherent مرتب و دارای نظم متوالی
surface interval فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
rat a tat tat صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
rat a tat صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
rat-a-tat صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
mid span مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
tamp بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
meiosis تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
data logging ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
collator ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
replace تعویض
refills تعویض
replaced تعویض
refilled تعویض
refill تعویض
interchanging تعویض
refilling تعویض
interchanged تعویض
rotation تعویض
switch تعویض
switch تعویض جا
switched تعویض
substitution تعویض
quid pro quo تعویض
stage set تعویض سن
interchanges تعویض
quid pro quos تعویض
replaces تعویض
substituent تعویض
switches تعویض جا
switches تعویض
replacing تعویض
switched تعویض جا
interchange تعویض
shift تعویض
resignations تعویض
replacements تعویض
resignation تعویض
shifts تعویض
line feed تعویض خط
switchover تعویض
replacement تعویض
shifted تعویض
swapping تعویض
illumination change تعویض روشنایی
fungible قابل تعویض
change تعویض مبادله
alteration تعویض کردن
restaging تعویض محل
line replacement تعویض خط جبهه
line feed تعویض سطر
lead through تعویض سرپرست
interchangeability قابلیت تعویض
interchange circuit مدار تعویض
modification تعویض مدل
fungibility قابلیت تعویض
frequency changing تعویض فرکانس
oil change تعویض روغن
commutating switch کلید تعویض
changer تعویض کننده
refillable قابل تعویض
replaceable قابل تعویض
substitutable قابل تعویض
replacement cost هزینه تعویض
changing تعویض مبادله
change court تعویض زمین
changes تعویض مبادله
replacer تعویض کننده
shifter تعویض کننده
request substitution تقاضای تعویض
automatic carriage تعویض خودکار
changed تعویض مبادله
pole changing تعویض قطب
direct exchange تعویض باداغی
exchange point نقطه تعویض
relief in place تعویض در محل
subs تعویض بازیگر
shifted نوبت تعویض
turn over برگردان تعویض
replacement تعویض قطعه
replacement تعویض یکانها
replacements تعویض قطعه
replacements تعویض یکانها
alternate تعویض متناوب
alternated تعویض متناوب
alternates تعویض متناوب
sub تعویض بازیگر
shifted تعویض کردن
substituting تعویض بازیگر
substitute تعویض بازیگر
adjournment برخاست تعویض
adjournments برخاست تعویض
alternation تعویض قطب
shifts تعویض کردن
shifts نوبت تعویض
shift تعویض کردن
shift نوبت تعویض
substitutionary تعویض جانشینی
maintenance تعویض قط عات و...
substituted تعویض بازیگر
substitution تعویض جانشینی
to shift تعویض کردن
foreign exchange تعویض خارجی
rotation تعویض یکانها
rotation تعویض محل
supplants تعویض کردن
supplanting تعویض کردن
supplanted تعویض کردن
relieve تعویض نگهبانی
relieves تعویض نگهبانی
relieving تعویض نگهبانی
interchangeable قابل تعویض
supplant تعویض کردن
symmetrical exchange تعویض قرینه
shiftable قابل تعویض یا انتقال
shift colors پرچم را تعویض کنید
substitutive وابسته به تعویض یا جابجاسازی
noninterchanging states حالتهای تعویض نشدنی
switch over تعویض کردن برق
pole changer تعویض کننده قطب
new line character دخشه تعویض سطر
pole changing switch کلید تعویض قطب
trade something in <idiom> تعویض وسایل کهنه
substituent قابل تعویض توکیلی
shift colors تعویض پرچم ناو
beater ejector دکمه تعویض سر همزن
relief in place تعویض یکانها در محل
renewable fuse فیوز تعویض پذیر
linear amplifier تعویض کننده خطی
substitute تعویض جانشین کردن
replaced چیزی را تعویض کردن
replaces چیزی را تعویض کردن
replace چیزی را تعویض کردن
exchange مبادله کردن تعویض
aircraft handover تعویض کنترل هواپیما
anastrophe تعویض کلمات یک عبارت
exchanging مبادله کردن تعویض
board exchange warranty ضمانت تعویض برد
replacing چیزی را تعویض کردن
put تعویض کردن انداختن
puts تعویض کردن انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com