Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
symmetrical exchange
تعویض قرینه
Other Matches
post knotting
پشت زنی
[تعویض گره ها بعد از اتمام فرش]
[گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
presumption hominis
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
reciprocal border
حاشیه قرینه
[گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
lop sided
بی قرینه
pendant to each other
قرینه هم
indication
قرینه
proportion
قرینه
proportions
قرینه
proprotionable
با قرینه
symmetry
قرینه
symmetrically
با قرینه
dissymmetrical
بی قرینه
asymmetrical
بی قرینه
conpanion
قرینه
circumstantial evidence
قرینه
asummetric
بی قرینه
homolographic
دارای قرینه
presumption juris et de jure
قرینه قویه
presumption juris tantum
قرینه کافیه
presumptions
فن قوی قرینه
presumption
فن قوی قرینه
indirect evidence
قرینه و اماره
mirror images
تصویر قرینه
asymmetric
نامتقارن بی قرینه
double
تصویر قرینه
parallels
همگام قرینه
parallelling
همگام قرینه
parallelled
همگام قرینه
paralleling
همگام قرینه
symmetry
قرینه تناسب
paralleled
همگام قرینه
parallel
همگام قرینه
skew polygon
چندضلعی بی قرینه
mirror image
تصویر قرینه
reflection response
پاسخ قرینه
halogeton
علف قلیاب قرینه
symmetrize
باهم قرینه کردن
symmetry
قرینه سازی همسنجی
context sensitive help
کمک حساس به قرینه
context switching
راه گزینی قرینه
proportionably
بطور متناسب یا با قرینه
keratome
چاقوی قرینه شکافی
match
قرینه سازی در طرح یا بافت
lopsided
متمایل بیک طرف بی قرینه
homocercal
دارای دم قرینه متقارن الذنب
drop repeat
واگیره
[تکرار یک نقش بصورت قرینه و در طول فرش]
keeping house
در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
divan cover
[قالیچه رومبلی که معمولا دو تکه قرینه بوده و در یک طرف بدون ریشه می باشد تا در کنار هم بصورت یک قطعه به نظر آید.]
Family prayer rug
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
switch
تعویض
switch
تعویض جا
switched
تعویض
switched
تعویض جا
switches
تعویض
switches
تعویض جا
refill
تعویض
refilled
تعویض
replacement
تعویض
refilling
تعویض
refills
تعویض
swapping
تعویض
replacements
تعویض
interchanges
تعویض
switchover
تعویض
line feed
تعویض خط
substitution
تعویض
resignations
تعویض
resignation
تعویض
interchange
تعویض
interchanged
تعویض
shifts
تعویض
interchanging
تعویض
shifted
تعویض
shift
تعویض
replace
تعویض
substituent
تعویض
stage set
تعویض سن
replaced
تعویض
quid pro quo
تعویض
quid pro quos
تعویض
replaces
تعویض
replacing
تعویض
rotation
تعویض
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
Jangle Arjuk
طرح جنگلی ارجوک
[این گل در طرح فرش های افغانی بصورت قرینه بافی بکار می رود.]
substituted
تعویض بازیگر
replacer
تعویض کننده
automatic carriage
تعویض خودکار
replacement cost
هزینه تعویض
replaceable
قابل تعویض
relief in place
تعویض در محل
change court
تعویض زمین
refillable
قابل تعویض
changer
تعویض کننده
shifter
تعویض کننده
request substitution
تقاضای تعویض
foreign exchange
تعویض خارجی
rotation
تعویض یکانها
substitutionary
تعویض جانشینی
rotation
تعویض محل
substitutable
قابل تعویض
modification
تعویض مدل
alteration
تعویض کردن
substitute
تعویض بازیگر
restaging
تعویض محل
interchange circuit
مدار تعویض
commutating switch
کلید تعویض
shifted
نوبت تعویض
shift
تعویض کردن
shift
نوبت تعویض
illumination change
تعویض روشنایی
line feed
تعویض سطر
interchangeability
قابلیت تعویض
substitution
تعویض جانشینی
line replacement
تعویض خط جبهه
lead through
تعویض سرپرست
shifts
تعویض کردن
shifts
نوبت تعویض
pole changing
تعویض قطب
direct exchange
تعویض باداغی
oil change
تعویض روغن
shifted
تعویض کردن
exchange point
نقطه تعویض
frequency changing
تعویض فرکانس
fungible
قابل تعویض
interchangeable
قابل تعویض
substituting
تعویض بازیگر
relieves
تعویض نگهبانی
sub
تعویض بازیگر
subs
تعویض بازیگر
replacement
تعویض قطعه
to shift
تعویض کردن
supplants
تعویض کردن
supplanting
تعویض کردن
relieving
تعویض نگهبانی
supplant
تعویض کردن
relieve
تعویض نگهبانی
replacement
تعویض یکانها
maintenance
تعویض قط عات و...
adjournments
برخاست تعویض
replacements
تعویض قطعه
alternation
تعویض قطب
supplanted
تعویض کردن
changes
تعویض مبادله
adjournment
برخاست تعویض
replacements
تعویض یکانها
alternated
تعویض متناوب
turn over
برگردان تعویض
fungibility
قابلیت تعویض
alternates
تعویض متناوب
alternate
تعویض متناوب
changed
تعویض مبادله
change
تعویض مبادله
changing
تعویض مبادله
noninterchanging states
حالتهای تعویض نشدنی
new line character
دخشه تعویض سطر
exchange
مبادله کردن تعویض
linear amplifier
تعویض کننده خطی
line feed character
دخشه تعویض پذیر
exchanged
مبادله کردن تعویض
pole changer
تعویض کننده قطب
exchanging
مبادله کردن تعویض
trade something in
<idiom>
تعویض وسایل کهنه
shift colors
پرچم را تعویض کنید
shift colors
تعویض پرچم ناو
shiftable
قابل تعویض یا انتقال
replace
چیزی را تعویض کردن
substitutive
وابسته به تعویض یا جابجاسازی
replaced
چیزی را تعویض کردن
renewable fuse
فیوز تعویض پذیر
relief in place
تعویض یکانها در محل
pole changing switch
کلید تعویض قطب
puts
تعویض کردن انداختن
put
تعویض کردن انداختن
substituent
قابل تعویض توکیلی
replacing
چیزی را تعویض کردن
replaces
چیزی را تعویض کردن
exchanges
مبادله کردن تعویض
switch over
تعویض کردن برق
board exchange warranty
ضمانت تعویض برد
substituted
تعویض کردن جابجاکردن
exchangeable disk
دیسک قابل تعویض
changing the goal keeper
تعویض دروازه بان
substitute
تعویض کردن جابجاکردن
substitute
تعویض جانشین کردن
substituted
تعویض جانشین کردن
courier transfer station
ایستگاه تعویض پیک
aircraft handover
تعویض کنترل هواپیما
anastrophe
تعویض کلمات یک عبارت
irreplaceable
غیر قابل تعویض
putting
تعویض کردن انداختن
beater ejector
دکمه تعویض سر همزن
change of service
تعویض سرویس والیبال
substituting
تعویض کردن جابجاکردن
gear change box
جعبه تعویض دنده
broadband exchange
تعویض پهن باند
substituting
تعویض جانشین کردن
quatrefoil
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
bank restriction
ممنوعیت تعویض پول با طلا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com