Dictiornary-Farsi | تعویق شروع کار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
postponemnet of inception	تعویق شروع کار


Other Matches

set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
deferment	تعویق
retardment	تعویق
postponement	تعویق
procrastination	تعویق
postponements	تعویق
mora	تعویق
supersedure	تعویق
retardation	تعویق
to postpone	به تعویق انداختن
suspends	به تعویق انداختن
to put off	به تعویق انداختن
suspending	به تعویق انداختن
prorogation	اطاله تعویق
imparlance	تعویق دعوا
put off	عذر تعویق
to delay	به تعویق انداختن
to defer	به تعویق انداختن
procrastinator	تعویق انداز
suspend	به تعویق انداختن
suspense	در حال تعویق
abeyance or adeyancy	تعلیق تعویق
postpones	به تعویق انداختن
postpone	به تعویق انداختن
cunctation	مکث تعویق
supersedure	تعویق اندازی
postponing	به تعویق انداختن
postponed	به تعویق انداختن
suspension of the game	تعویق و تاخیر بازی
deferred dobit	تعویق در پرداخت هزینه
start off	شروع کردن شروع شدن
to stay something	موقتا به تعویق انداختن [قانون]
suspensory	موجب تعویق بیضه بند
to suspend somebody's sentence on probation	مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to place somebody on probation	مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
plea in abatement	دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
initiation	شروع کار شروع
free float	مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
carring over	تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
IRQ	سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
beginnings	شروع
beginning	شروع
opening	شروع
openings	شروع
right of begin	حق شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
get-go <idiom>	شروع
kick-off <idiom>	شروع
open fire	شروع
kick off	شروع
inchoation	شروع
incipience or ency	شروع
onset	شروع
inception	شروع
embarking	شروع کردن
doziest	شروع به فسادکرده
start key	کلید شروع
start bit	بیت شروع
embarks	شروع کردن
start element	عنصر شروع
splash line	خط شروع غواصی
burgeoned	شروع برشدکردن
set in	شروع کردن
set out	شروع بکارکردن
attempt	شروع به جرم
scratch line	خط شروع مسابقه
dozier	شروع به فسادکرده
embarked	شروع کردن
embark	شروع کردن
attempts	شروع به جرم
attempted theft	شروع به سرقت
attempting	شروع به جرم
attempted	شروع به جرم
starter	شروع کننده
tee off	شروع کردن
terminus a que	نقطه شروع
cold start	شروع سرد
streek	شروع کردن
starting platform	سکوی شروع
start of heading	شروع عنوان
start of taxt	شروع متن
dozy	شروع به فسادکرده
commencer	شروع کننده
start signal	علامت شروع
initialling	نقط ه شروع
starting block	سکوی شروع
starting gate	دروازه شروع
rise and shine	شروع بیداری
kick off	شروع حمله
initials	نقط ه شروع
initialled	نقط ه شروع
initialing	نقط ه شروع
initialed	نقط ه شروع
initial	نقط ه شروع
jump off	شروع بحمله
sortie	شروع حرکت
sorties	شروع حرکت
resumption	تجدید شروع
alpha	اغاز شروع
launch an attack	شروع حمله
began	شروع کرده
outbreaks	شروع حادثه
outbreak	شروع حادثه
origin	نقطه شروع
line of departure	خط شروع حمله
lis mota	شروع دعوی
origins	نقطه شروع
jump off	شروع حمله
initial point	نقطه شروع
incipit	شروع و اغاز
value	نقط ه شروع
put in hand	شروع کردن
commencing	شروع کردن
commences	شروع کردن
commenced	شروع کردن
headstart	امتیاز در شروع
commence	شروع کردن
restart	شروع دوباره
hash mark	خط شروع مسابقه
firing line	خط شروع تیراندازی
burgeon	شروع برشدکردن
burgeoning	شروع برشدکردن
values	نقط ه شروع
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
valuing	نقط ه شروع
germinating	شروع به رشدکردن
germinates	شروع به رشدکردن
germinated	شروع به رشدکردن
germinate	شروع به رشدکردن
alphas	اغاز شروع
burgeons	شروع برشدکردن
restart	شروع مجدد
kick off <idiom>	شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
embark upon	شروع کردن
beginning of negotiations	شروع مذاکره
beginning of message	شروع پیام
take on <idiom>	شروع به همکاری
starters	شروع کننده
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
take up <idiom>	شروع کردن
touch off <idiom>	شروع کاری
start in <idiom>	شروع کار
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
beginning of message	شروع پیغام
zeroes	محل شروع
zeros	محل شروع
set about <idiom>	شروع کردن
shove off <idiom>	شروع ،ترک
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
trig	خط شروع مسابقه
to strike into	شروع کردن
come to <idiom>	شروع کاری
zero	محل شروع
warm start	شروع گرم
start	آغاز [ابتدا] [شروع]
open fire	شروع به تیراندازی کردن
zero hour	ساعت شروع عملیات
to start [for]	شروع کردن رفتن [به]
redoes	شروع مجدد از ابتدا
line haul	کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
to start from the beginning [to start afresh]	از آغاز شروع کردن
redone	شروع مجدد از ابتدا
redo	شروع مجدد از ابتدا
redid	شروع مجدد از ابتدا
to start	شروع کردن به دویدن
kick off	شروع مسابقه فوتبال
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom>	شروع به دعوی کردن
launch an attack	اجرای حمله شروع تک
launching area	منطقه شروع حمله
to break into a run	شروع کردن به دویدن
commencement of employment	زمان شروع اشتغال
begun	شروع کرده یا شده
do up	شروع بکار کردن
dday	روز شروع بکاری
d day	روز شروع عملیات
atemmpting the imposible	شروع به جرم محال
attempted murder	شروع به قتل عمد
source	نقط ه اصلی یا شروع
attempter	شروع کننده به جرم
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
attempting to steal	شروع کردن به سرقت
burst advertising	شروع تبلیغات شدید
flying start	شروع مسابقه اتومبیلرانی
launches	شروع کردن حمله
initial point	نقطه شروع عملیات
launching	شروع یا اجرای یک برنامه
launching	شروع کردن حمله
launched	شروع یا اجرای یک برنامه
launches	شروع یا اجرای یک برنامه
launched	شروع کردن حمله
gate	دروازه شروع اسکی
gates	دروازه شروع اسکی
launch	شروع یا اجرای یک برنامه
h hour	ساعت شروع عملیات
gather sternway	شروع به عقب رفتن
gather headway	شروع به جلو رفتن
launch	شروع کردن حمله