English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
damage assessment تعیین خسارات
Search result with all words
weapon selector مقیاس یا جدول تعیین خسارات اتمی یا میزان دوزدریافتی هدفها
Other Matches
civil damage assessment ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
damages خسارات
loss خسارات
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
swingeing damages خسارات زیاد
unliquidated damages خسارات معنوی
inflict واردکردن خسارات
damage criteria میزان خسارات
damage control کنترل خسارات
liable for damages مسئول خسارات
inflicted واردکردن خسارات
inflicting واردکردن خسارات
particular average خسارات جزئی
inflicts واردکردن خسارات
damage control کنترل کردن خسارات
damage control book راهنمای کنترل خسارات
with particular average مشمول خسارات خاص
free of particular average معاف از خسارات جزئی
free of general average معاف از خسارات عمومی
damage control bills دستورالعمل کنترل خسارات
unliquidated damages خسارات غیرقابل براورد به پول
cover تامین زیان و خسارات بیمه
covers تامین زیان و خسارات بیمه
coverings تامین زیان و خسارات بیمه
area damage control party گروه کنترل خسارات منطقه
novus actus intervenieus قطع سلسله علیت در خسارات
with average شامل خسارات خصوصی وجزئی
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
inflicted وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflict وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
The losses run into hundreds of thousands. خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
board of inspection and survey هیئت بازرسی کننده خسارات وضایعات
inflicting وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
barratry خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
ejectment باز پس گرفتن زمین غصبی ازغاصب بعلاوه کلیه خسارات وارده به مالک اصلی
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
gurantee period مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
control and reporting center تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
fixations تعیین
fixation تعیین
determination تعیین
designation تعیین
designations تعیین
assignment of space تعیین جا
emplacement تعیین جا
specification تعیین
appointments تعیین
appointment تعیین
formulation تعیین
appraisals تعیین قیمت
determinants تعیین کننده
slated تعیین کردن
delimitation تعیین حدود
determinant تعیین کننده
slate تعیین کردن
coefficient of determination ضریب تعیین
moisture determination تعیین رطوبت
routes تعیین خط مسیر
completely specified با تعیین کامل
assignments تعیین تعدادسهمیه
route تعیین خط مسیر
specified تعیین شده
blood types تعیین کردن
identification تعیین هویت
demarcation تعیین حدود
blood type تعیین کردن
blood groups تعیین کردن
blood group تعیین کردن
demark تعیین حدودکردن
slates تعیین کردن
determining تعیین کردن
determines تعیین کردن
determine تعیین کردن
frequency designation تعیین فرکانس
frequency determination تعیین فرکانس
formulation تعیین کردن
watermarks تعیین میزان مد اب
frequency assignment تعیین فرکانس
frequency allocation تعیین فرکانس
watermark تعیین میزان مد اب
abounds تعیین حدودکردن
abounding تعیین حدودکردن
foreordainment تعیین از پیش
fix on تعیین کردن
assignment تعیین تعدادسهمیه
job placement تعیین شغل
determination coefficient ضریب تعیین
determinable قابل تعیین
avow شرط تعیین
avowing شرط تعیین
avows شرط تعیین
indentification تعیین هویت
income determination تعیین درامد
determinative تعیین کننده
emplacement تعیین محل
appraisal تعیین قیمت
enumeration تعیین شماره
abounded تعیین حدودکردن
assignations تعیین وقت
crucially تعیین کننده
crucial تعیین کننده
nomination تعیین نامزدی
nominations تعیین نامزدی
indicating تعیین کننده
specifies تعیین کردن
specify تعیین کردن
specifying تعیین کردن
earmarked تعیین شده
nominative تعیین شده
fixes تعیین کردن
fix تعیین کردن
wage determination تعیین دستمزد
valorization تعیین ارزش
admensuration تعیین اندازه
laid on <past-p.> تعیین شده
provided <adj.> <past-p.> تعیین شده
appropriated <adj.> <past-p.> تعیین شده
admeasurement تعیین اندازه
location تعیین محل جا
locations تعیین محل جا
orientation تعیین جهت
orientation تعیین موقعیت
unitization تعیین واحد
assessments تعیین مالیات
redirection تعیین مسیر
range determination تعیین مسافت
appoints تعیین کردن
placements تعیین شغل
appoint تعیین کردن
price determination تعیین قیمت
placement تعیین شغل
predesignation تعیین قبلی
assignment of tasks تعیین وفایف
bound تعیین کردن
quantification تعیین خاصیت
indeterminable تعیین ناپذیر
assessment تعیین مالیات
budget determinant تعیین بودجه
redirection تعیین جهت
assignability قابل تعیین
identifying تعیین کردن
typification تعیین نمونه
appointe تعیین کردن
titration تعیین عیار
assignation تعیین وقت
tell off تعیین کردن
ascertian تعیین کردن
signification تعیین افهار
identifies تعیین کردن
identified تعیین کردن
identify تعیین کردن
sex determination تعیین جنسیت
crucial experiment ازمایش تعیین کننده
animadvert تعیین تقصیر ومجازات
cryoscopy تعیین نقطه انجماد
coefficient of determination ضریب تعیین کننده
admeasure تعیین حصه کردن
acquires به دست اوردن تعیین
authentication system سیستم تعیین معرف
authentication equipment وسایل تعیین نشانی
apportionment تعیین سهم و حصه
assignable قابل تعیین و تخصیص
alidade الیداددستگاه تعیین سمت
administered price قیمت تعیین شده
designatory وابسته به تخصیص و تعیین
authentication equipment وسایل تعیین معرف
redirection operator عملگر تعیین جهت
theory of income determination نظریه تعیین درامد
spot elevation ارتفاع تعیین شده
specifiable قابل تعیین یا تخصیص
routing تعیین مسیرعبور عزیمت
rorschach determinant تعیین کننده رورشاخ
rezone از نومحدوده تعیین کردن
prifixal قبلا تعیین کردن
prifix قبلا تعیین کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
predestine قبلا تعیین کردن
predesignate قبلا تعیین شده
to fix quota تعیین سهمیه کردن
preassigned قبلا تعیین شده
placement tests ازمونهای تعیین شغل
identification problem مسئله تعیین هویت
genealogize تعیین نسب کردن
form determinant تعیین کننده شکل
flight clearance تعیین امنیت پرواز
fault localization تعیین محل خطا
electroscope تعیین کننده برق
dream determinant تعیین کننده رویا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com