English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
moisture determination تعیین رطوبت
Other Matches
relative humidity رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
optimum moisture رطوبت بهینه رطوبت مناسب
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
dampness رطوبت
damp رطوبت
miosture رطوبت
humidity of the atmosphere رطوبت جو
wet رطوبت
wets رطوبت
wetted رطوبت
wettest رطوبت
moisture رطوبت
humidity رطوبت
precipitation در صد رطوبت
precipitation رطوبت
dewiness رطوبت
moisteness رطوبت
dampest رطوبت
Humidifier رطوبت زن
moistness رطوبت
dampers رطوبت
free moisture رطوبت ازاد
relative humidity رطوبت نسبی
free moisture رطوبت سطحی
hygrosensitive حساس به رطوبت
capillary رطوبت موئینهای
humidification رطوبت افزایی
air moisture رطوبت هوا
sebaceous humour رطوبت شحمی
precipitation میزان رطوبت
psychrometer رطوبت سنج
water proof رطوبت ناپذیر
water content درصد رطوبت
desicant رطوبت گیر
permeable رطوبت پذیر
impermeable رطوبت ناپذیر
humidity میزان رطوبت
humidity چگالی رطوبت
humidity غلظت رطوبت
dehumidification رطوبت زدایی
dehumidify رطوبت گرفتن
hygrometry رطوبت سنجی
capillaries رطوبت موئینهای
hygroscope رطوبت نما
specific humidity رطوبت ویژه
moisture content مقدار رطوبت
the vitreoud humour رطوبت زجاجیه
absolute humidity رطوبت مطلق
synovia رطوبت مفصلی
surface moisture رطوبت سطحی
mesic نیازمند به رطوبت
mustiness بوی رطوبت
air dry بدون رطوبت
soil moisture رطوبت خاک
air humidity رطوبت هوا
hygrometer رطوبت سنج
hydrometer رطوبت سنج
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
groundsheet فرش رطوبت ناپذیر
groundsheets فرش رطوبت ناپذیر
silica gel ماده جاذب رطوبت
hyalitis اماس رطوبت شیشهای
hygrophyte گیاه رطوبت گرای
hyalitis ورم رطوبت زجاجی
wettish رطوبت دار خیس
aqueous corrosion پوسیدگی در اثر رطوبت
absolute humidity of gas رطوبت مطلق گاز
hygroscopic moisture رطوبت موجود در هوا
hygrology گفتار در رطوبت هوا
dampened رطوبت پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
equilibrium moisture content درصد رطوبت متعادل
to fog off دراثر رطوبت پوسیدن
optimum moisture content درصد رطوبت مناسب خاک
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
permeability قابلیت عبور دادن رطوبت
humectant مادهای که رطوبت را بخودجذب میکند
moisture content درصد رطوبت موجود در خاک
permeable قابل عبور دادن رطوبت
intravitreous واقع در درون رطوبت شیشهای
hygrometer الات وادوات سنجش رطوبت هوا
deformation due to moisture and tempratu تغییر شکل ناشی از رطوبت وحرارت
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
cold wet clothing لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
ret در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
radar locating تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
damp land pit curing نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
mag ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mags ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
humidistat اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
hygrograph دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
running fix کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
rainout ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
psychrometer دستگاه بخار سنج هوا رطوبت سنج
immersion proof وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
controlled environment محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
appointment تعیین
fixations تعیین
appointments تعیین
fixation تعیین
specification تعیین
assignment of space تعیین جا
designations تعیین
formulation تعیین
determination تعیین
emplacement تعیین جا
designation تعیین
placements تعیین شغل
routes تعیین خط مسیر
assignment تعیین تعدادسهمیه
assignments تعیین تعدادسهمیه
specified تعیین شده
nominative تعیین شده
fix تعیین کردن
placement تعیین شغل
route تعیین خط مسیر
fixes تعیین کردن
formulation تعیین کردن
blood types تعیین کردن
appraisals تعیین قیمت
appraisal تعیین قیمت
earmarked تعیین شده
indicating تعیین کننده
redirection تعیین جهت
income determination تعیین درامد
frequency designation تعیین فرکانس
frequency determination تعیین فرکانس
frequency assignment تعیین فرکانس
frequency allocation تعیین فرکانس
fix on تعیین کردن
typification تعیین نمونه
enumeration تعیین شماره
emplacement تعیین محل
indentification تعیین هویت
titration تعیین عیار
redirection تعیین مسیر
range determination تعیین مسافت
quantification تعیین خاصیت
price determination تعیین قیمت
predesignation تعیین قبلی
sex determination تعیین جنسیت
signification تعیین افهار
tell off تعیین کردن
job placement تعیین شغل
unitization تعیین واحد
valorization تعیین ارزش
budget determinant تعیین بودجه
assignment of tasks تعیین وفایف
assignability قابل تعیین
ascertian تعیین کردن
appointe تعیین کردن
admensuration تعیین اندازه
admeasurement تعیین اندازه
foreordainment تعیین از پیش
crucially تعیین کننده
coefficient of determination ضریب تعیین
determinative تعیین کننده
determination coefficient ضریب تعیین
determinable قابل تعیین
wage determination تعیین دستمزد
demark تعیین حدودکردن
delimitation تعیین حدود
damage assessment تعیین خسارات
completely specified با تعیین کامل
crucial تعیین کننده
assignations تعیین وقت
specify تعیین کردن
assessments تعیین مالیات
identified تعیین کردن
determine تعیین کردن
locations تعیین محل جا
determines تعیین کردن
avows شرط تعیین
location تعیین محل جا
avowing شرط تعیین
avow شرط تعیین
assessment تعیین مالیات
determining تعیین کردن
laid on <past-p.> تعیین شده
orientation تعیین موقعیت
provided <adj.> <past-p.> تعیین شده
identification تعیین هویت
nomination تعیین نامزدی
abounded تعیین حدودکردن
abounding تعیین حدودکردن
abounds تعیین حدودکردن
watermark تعیین میزان مد اب
watermarks تعیین میزان مد اب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com