Dictiornary-Farsi | تعیین مسیرعبور عزیمت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
routing	تعیین مسیرعبور عزیمت


Other Matches

sound channel	مسیرعبور صوتی
marking current	جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
authentication	تعیین نشانی تعیین معرف کردن
departure	عزیمت
going	عزیمت
line of departure	خط عزیمت
departures	عزیمت
parting	عزیمت
partings	عزیمت
exit	عزیمت
exits	عزیمت
departure line	خط عزیمت
defaulted	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
go	عزیمت کردن
embarcation	عزیمت باکشتی
goes	عزیمت کردن
outgo	هزینه عزیمت
departure	نقطه عزیمت
departure air field	فرودگاه عزیمت
vamoose	عزیمت کردن
get around <idiom>	عزیمت کردن
departures	نقطه عزیمت
pike	عزیمت کردن
port of embarkation	بندر عزیمت
begone	خارج شو عزیمت کن
flight	عزیمت گریز
dispatch	عزیمت فرستادن پیام
dispatches	عزیمت فرستادن پیام
dispatched	عزیمت فرستادن پیام
an abrupt departure	عزیمت بدون تشریفات
despatching	عزیمت فرستادن پیام
stepping off place	نقطه یامحل عزیمت
despatched	عزیمت فرستادن پیام
despatches	عزیمت فرستادن پیام
estimated time of departure	زمان تقریبی عزیمت
routing	عزیمت کردن راه افتادن
jumping off place	شروع بکاری نقطه عزیمت
time table	جدول زمانی ورود و عزیمت
Date of departure . Departure date.	تاریخ عزیمت (روز حرکت )
dosimetry	تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
locates	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee	کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing	تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating	تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
parting salute	سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
running fix	کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
departure report	گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
leadoff	عزیمت کردن رهبری کردن
get off	حرکت کردن عزیمت کردن
specification	تعیین
emplacement	تعیین جا
formulation	تعیین
fixation	تعیین
designation	تعیین
appointment	تعیین
determination	تعیین
appointments	تعیین
designations	تعیین
fixations	تعیین
assignment of space	تعیین جا
avow	شرط تعیین
slated	تعیین کردن
job placement	تعیین شغل
indentification	تعیین هویت
slate	تعیین کردن
income determination	تعیین درامد
appointe	تعیین کردن
ascertian	تعیین کردن
determines	تعیین کردن
moisture determination	تعیین رطوبت
admensuration	تعیین اندازه
abounded	تعیین حدودکردن
abounding	تعیین حدودکردن
abounds	تعیین حدودکردن
watermark	تعیین میزان مد اب
slates	تعیین کردن
watermarks	تعیین میزان مد اب
avowing	شرط تعیین
avows	شرط تعیین
determine	تعیین کردن
admeasurement	تعیین اندازه
determining	تعیین کردن
frequency designation	تعیین فرکانس
frequency determination	تعیین فرکانس
nominative	تعیین شده
assignability	قابل تعیین
formulation	تعیین کردن
fixes	تعیین کردن
determinative	تعیین کننده
placements	تعیین شغل
determination coefficient	ضریب تعیین
fix	تعیین کردن
assignment of tasks	تعیین وفایف
appraisal	تعیین قیمت
appraisals	تعیین قیمت
determinable	قابل تعیین
budget determinant	تعیین بودجه
demark	تعیین حدودکردن
delimitation	تعیین حدود
completely specified	با تعیین کامل
placement	تعیین شغل
earmarked	تعیین شده
specified	تعیین شده
crucially	تعیین کننده
frequency assignment	تعیین فرکانس
frequency allocation	تعیین فرکانس
foreordainment	تعیین از پیش
fix on	تعیین کردن
enumeration	تعیین شماره
emplacement	تعیین محل
blood group	تعیین کردن
blood groups	تعیین کردن
blood type	تعیین کردن
blood types	تعیین کردن
route	تعیین خط مسیر
routes	تعیین خط مسیر
assignment	تعیین تعدادسهمیه
assignments	تعیین تعدادسهمیه
crucial	تعیین کننده
indicating	تعیین کننده
coefficient of determination	ضریب تعیین
nomination	تعیین نامزدی
specify	تعیین کردن
nominations	تعیین نامزدی
signification	تعیین افهار
valorization	تعیین ارزش
sex determination	تعیین جنسیت
appoint	تعیین کردن
appoints	تعیین کردن
specifies	تعیین کردن
bound	تعیین کردن
redirection	تعیین جهت
redirection	تعیین مسیر
range determination	تعیین مسافت
tell off	تعیین کردن
specifying	تعیین کردن
assignation	تعیین وقت
assignations	تعیین وقت
wage determination	تعیین دستمزد
unitization	تعیین واحد
identified	تعیین کردن
typification	تعیین نمونه
identifies	تعیین کردن
identify	تعیین کردن
titration	تعیین عیار
identifying	تعیین کردن
indeterminable	تعیین ناپذیر
quantification	تعیین خاصیت
determinants	تعیین کننده
appropriated <adj.> <past-p.>	تعیین شده
locations	تعیین محل جا
provided <adj.> <past-p.>	تعیین شده
laid on <past-p.>	تعیین شده
identification	تعیین هویت
demarcation	تعیین حدود
determinant	تعیین کننده
damage assessment	تعیین خسارات
orientation	تعیین جهت
orientation	تعیین موقعیت
price determination	تعیین قیمت
location	تعیین محل جا
assessment	تعیین مالیات
assessments	تعیین مالیات
predesignation	تعیین قبلی
dateable	قابل تعیین تاریخ
cryoscopy	تعیین نقطه انجماد
predesignate	قبلا تعیین شده
datable	قابل تعیین تاریخ
authentication equipment	وسایل تعیین معرف
crucial experiment	ازمایش تعیین کننده
authentication equipment	وسایل تعیین نشانی
alidade	الیداددستگاه تعیین سمت
apportionment	تعیین سهم و حصه
animadvert	تعیین تقصیر ومجازات
authentication system	سیستم تعیین معرف
coefficient of determination	ضریب تعیین کننده
mix design	تعیین نسبتهای اختلاط
assignable	قابل تعیین و تخصیص
permutation table	جدول تعیین رمز
limitation clause	ماده تعیین حدود
predestine	قبلا تعیین کردن
predetermine	قبلا تعیین کردن
prifix	قبلا تعیین کردن
limitation clause	عبارت تعیین حدود
leader's rule	تعیین مسافت امن
prifixal	قبلا تعیین کردن
identification problem	مسئله تعیین هویت
location of industry	تعیین مکان صنعت
location theory	نظریه تعیین مکان
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
pin point	تعیین محل کردن
optometry	تعیین میزان دیدچشم
pin point	تعیین دقیق نقاط
oddsmaker	تعیین کننده امتیاز