Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
Other Matches
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
authentication system
سیستم تعیین معرف
authentication equipment
وسایل تعیین معرف
authentication equipment
وسایل تعیین نشانی
authentication system
سیستم تعیین و اعلام نشانی
authenticator
تعیین کننده سیستم نشانی
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
reference sheet
برگ تعیین محل یکان برگ معرف
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
offset point
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
blood groups
تعیین کردن
appoint
تعیین کردن
identifying
تعیین کردن
blood type
تعیین کردن
ascertian
تعیین کردن
blood group
تعیین کردن
determine
تعیین کردن
appointe
تعیین کردن
determines
تعیین کردن
determining
تعیین کردن
formulation
تعیین کردن
identifies
تعیین کردن
identified
تعیین کردن
bound
تعیین کردن
appoints
تعیین کردن
blood types
تعیین کردن
fixes
تعیین کردن
slate
تعیین کردن
slated
تعیین کردن
specify
تعیین کردن
tell off
تعیین کردن
fix on
تعیین کردن
slates
تعیین کردن
identify
تعیین کردن
specifying
تعیین کردن
fix
تعیین کردن
specifies
تعیین کردن
state-
تعیین کردن حال
stated
تعیین کردن حال
assesses
تعیین کردن بستن
stating
تعیین کردن حال
abound
تعیین حدود کردن
states
تعیین کردن حال
assess
تعیین کردن بستن
located
تعیین محل کردن
locates
تعیین محل کردن
peg
تعیین حدود کردن
locating
تعیین محل کردن
assessed
تعیین کردن بستن
pegs
تعیین حدود کردن
state
تعیین کردن حال
pin point
تعیین محل کردن
predestine
قبلا تعیین کردن
locate
تعیین محل کردن
identified
تعیین هویت کردن
identifies
تعیین هویت کردن
identify
تعیین هویت کردن
fix
تعیین کردن قراردادن
rezone
از نومحدوده تعیین کردن
clearance
تعیین صلاحیت کردن
identifying
تعیین هویت کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
admeasure
تعیین حصه کردن
appraisal
تعیین قیمت کردن
predetermine
قبلا تعیین کردن
to fix quota
تعیین سهمیه کردن
fixes
تعیین کردن قراردادن
demarcates
تعیین حدود کردن
delimited
تعیین کردن حدود
delimiting
تعیین کردن حدود
quantified
کمیت را تعیین کردن
appraisals
تعیین قیمت کردن
quantify
کمیت را تعیین کردن
demarcating
تعیین حدود کردن
quantifying
کمیت را تعیین کردن
delimit
تعیین کردن حدود
demarcate
تعیین حدود کردن
delimits
تعیین کردن حدود
demarcated
تعیین حدود کردن
quantifies
کمیت را تعیین کردن
assessing
تعیین کردن بستن
genealogize
تعیین نسب کردن
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
subrogate
قائم مقام تعیین کردن
stating
تعیین کردن وقرار دادن
to set out
نشان دادن تعیین کردن
prescribing
نسخه نوشتن تعیین کردن
states
تعیین کردن وقرار دادن
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
prescribe
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribed
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribes
نسخه نوشتن تعیین کردن
state-
تعیین کردن وقرار دادن
state
تعیین کردن وقرار دادن
stated
تعیین کردن وقرار دادن
quantitate
چندی چیزی را تعیین کردن
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
exact location
تعیین کردن محل دقیق نقاط
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
grant a period of grace
ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
appraised
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
appraising
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
doctrine
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
qualify
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
applied
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
quantize
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
defined
تعیین کردن تعریف کردن
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
assigned
ارجاع کردن تعیین کردن
assign
ارجاع کردن تعیین کردن
define
تعیین کردن تعریف کردن
assigns
ارجاع کردن تعیین کردن
locates
تعیین کردن معلوم کردن
assigning
ارجاع کردن تعیین کردن
locating
تعیین کردن معلوم کردن
defines
تعیین کردن تعریف کردن
defining
تعیین کردن تعریف کردن
located
تعیین کردن معلوم کردن
locate
تعیین کردن معلوم کردن
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
formulation
تعیین
appointments
تعیین
emplacement
تعیین جا
assignment of space
تعیین جا
determination
تعیین
designation
تعیین
designations
تعیین
fixation
تعیین
specification
تعیین
fixations
تعیین
appointment
تعیین
fixes
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fix
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
appraisals
تعیین قیمت
determinative
تعیین کننده
frequency assignment
تعیین فرکانس
frequency allocation
تعیین فرکانس
foreordainment
تعیین از پیش
determinable
قابل تعیین
identification
تعیین هویت
frequency designation
تعیین فرکانس
frequency determination
تعیین فرکانس
enumeration
تعیین شماره
assignations
تعیین وقت
assignments
تعیین تعدادسهمیه
assignation
تعیین وقت
appraisal
تعیین قیمت
determination coefficient
ضریب تعیین
titration
تعیین عیار
specified
تعیین شده
assessment
تعیین مالیات
assignment of tasks
تعیین وفایف
job placement
تعیین شغل
completely specified
با تعیین کامل
indentification
تعیین هویت
avow
شرط تعیین
income determination
تعیین درامد
avowing
شرط تعیین
avows
شرط تعیین
crucially
تعیین کننده
crucial
تعیین کننده
indicating
تعیین کننده
quantification
تعیین خاصیت
coefficient of determination
ضریب تعیین
assignability
قابل تعیین
moisture determination
تعیین رطوبت
orientation
تعیین جهت
orientation
تعیین موقعیت
predesignation
تعیین قبلی
budget determinant
تعیین بودجه
watermark
تعیین میزان مد اب
price determination
تعیین قیمت
watermarks
تعیین میزان مد اب
admensuration
تعیین اندازه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com