Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (18 milliseconds)
English
Persian
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
Other Matches
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
break
کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
breaks
کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
proms
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
graphics
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
electrically
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
modular
بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
planning
<adj.>
برنامه ریزی
programming
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
management
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
planning horizon
افق برنامه ریزی
programs
برنامه ریزی کردن
planning model
الگوی برنامه ریزی
curriculum development
برنامه ریزی درسی
program
برنامه ریزی کردن
planning principles
اصول برنامه ریزی
national planning
برنامه ریزی ملی
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
ex ante
برنامه ریزی شده
develop
برنامه ریزی و تولید
planning horizon
مدت برنامه ریزی
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
planning system
نظام برنامه ریزی
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
population planning
برنامه ریزی جمعیت
planning cycle
دوره برنامه ریزی
programming methods
روشهای برنامه ریزی
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
timing
برنامه ریزی زمانی
develops
برنامه ریزی و تولید
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
development planning
برنامه ریزی توسعه
overall planning
برنامه ریزی کلی
state planning
برنامه ریزی دولتی
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
central planning
برنامه ریزی مرکزی
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
linear programming
برنامه ریزی خطی
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
dietetics
برنامه ریزی غذایی
plan
برنامه ریزی کردن
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
schedules
برنامه ریزی کردن
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
programmed
برنامه ریزی شده
product planning
برنامه ریزی محصولات
scheduled
برنامه ریزی کردن
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
schedule
برنامه ریزی کردن
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
macroplanning
برنامه ریزی کلان
rural planning
برنامه ریزی روستائی
financial planning
برنامه ریزی مالی
production planning
برنامه ریزی تولید
family planning
برنامه ریزی خانواده
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
plans
برنامه ریزی کردن
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
projectable
قابل طرح ریزی
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
compiling
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiled
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compile
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiles
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
chapters
بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
chapter
بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
dynamic link library
در ویندوز ماکروسافت و OS/2 کتابخانه برنامه ها که از طریق برنامه اصلی قابل فراخوانی است
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
subroutine
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
link
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
program function key
کلید تابعی ای برنامه
programmable function key
کلید برنامه پذیر
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
program attention key
کلید جلب توجه برنامه
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
robotics
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
graphics
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
xt
صفحه کلید همراه با IBMPC که اما کلید تابعی دارد که در دوستون در گوشه سمت چپ صفخه کلید قرار دارند
pf key
key Function Program کلید تابعی ای برنامه
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
pa key
key Attention Program کلید جلب توجه برنامه
breaks
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
break
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
cipher
سیستم ارسال پیام به صورت غیر قابل خواندن با کلید رمز
cyphers
سیستم ارسال پیام به صورت غیر قابل خواندن با کلید رمز
microwriter
صفحه کلید و نمایش قابل حمل برای تایپ در حین سفر
ciphers
سیستم ارسال پیام به صورت غیر قابل خواندن با کلید رمز
option
کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
options
کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
primary key
[کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.]
inputted
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
eprom
PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
run duration
1-کد برنامهای که کامپایل شده است و به صورتی است که مستقیماگ توسط کامپیوتر قابل اجرا است .2-برنامه مفسر تجاری که به همراه برنامه کاربردی زبان سطح بالا فروخته میشود که امکان اجرای آنرا فراهم میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com