Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
modification
تغییر اعمال شده به چیزی
Other Matches
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
alteration
تغییر اعمال شده
interventions
عمل اعمال تغییر در سیستم
imposed deformation
تغییر شکل اعمال شده
intervention
عمل اعمال تغییر در سیستم
backout
ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
impressure
اعمال نیرو بر روی چیزی فشار و زور درامری
modulator
مدار الکترونیکی که سیگنال را طبق سیگنال اعمال شده تغییر میدهد
agent
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
change
[in something]
[from something]
تغییر
[در یا از چیزی]
contructive larcency
مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
converts
تغییر چیزی به دیگری
converting
تغییر چیزی به دیگری
converted
تغییر چیزی به دیگری
convert
تغییر چیزی به دیگری
movement
تغییر دادن محل چیزی
moves
تغییر دادن محل چیزی
move
تغییر دادن محل چیزی
moved
تغییر دادن محل چیزی
shakedown
[of something]
[American English]
تغییر پایه سیستم کاری
[چیزی]
brain washing
مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
adjusts
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
rezone
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
transforms
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transform
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transformed
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforming
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changing
تغییر کردن تغییر دادن
change
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
change over
تغییر روش تغییر رویه
changed
تغییر کردن تغییر دادن
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
acts
اعمال
application
اعمال
exercise
اعمال
exertion
اعمال
undertakings
اعمال
exercised
اعمال
exercising
اعمال
exercising a right
اعمال حق
applications
اعمال
exercises
اعمال
exertions
اعمال
doings
اعمال
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
exerts
اعمال کردن
willable
قابل اعمال
exerting
اعمال کردن
exerted
اعمال کردن
exertions
اعمال زور
exercising force
اعمال زور
takeover
اعمال کنترل
labourhardl
اعمال شاقه
to have the pull of
اعمال نفوذکردن بر
lobbying
اعمال نفوذ
the galleys
اعمال شاقه
takeovers
اعمال کنترل
strong-arm
اعمال زورکردن
peonage
اعمال شاقه
exert
اعمال کردن
applier
اعمال کننده
hard labour
اعمال شاقه
imposes
اعمال نفوذکردن
preventative actions
اعمال بازدارنده
hard labor
اعمال شاقه
impose
اعمال نفوذکردن
strong arm
اعمال زورکردن
exertion
اعمال زور
workable
قابل اعمال
galleys
اعمال شاقه
impressment
اعمال زور
applicative
اعمال کردنی
applicator
اعمال کننده
applicatory
اعمال شدنی
showing partial views
اعمال نظر
applying
اعمال کردن
apply
اعمال کردن
applies
اعمال کردن
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
to use one's influence upon
اعمال نفوذ کردن بر
showing partial views
اعمال نظر کردن
embraceor
اعمال نفوذ کننده
undue influence
اعمال نفوذ ناروا
non serverign acts
اعمال تصدی دولت
unfair trade practice
اعمال تجاری نادرست
use one's influence
اعمال نفوذ کردن
copy protection
جلوگیری از اعمال کپی
imprisonment with hard labour
حبس با اعمال شاقه
penal servitude
حبس با اعمال شاقه
house keeping operation
اعمال خانه داری
To bring pressure to bear . To exert pressure .
اعمال فشار کردن
governance
اعمال قوه اختیارداری
To use force(violence)
اعمال زور کردن
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
put on
اعمال کردن بکار گماردن
jarred
اعمال شوک شدید به یک وسیله
jars
اعمال شوک شدید به یک وسیله
confidential
است نه اعمال تصدی موجودباشد
squeeze
[آبگیری از فرش با اعمال فشار]
encodes
اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
encode
اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
applied magnetic field
میدان مغناطیسی اعمال شده
capitalization
اعمال سیستم سرمایه داری
embracer
کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
jar
اعمال شوک شدید به یک وسیله
technologies
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
actions
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
powering
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
pulsed
اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
pulse
اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
technology
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
powered
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
embracery
اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
procrustean
بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
track records
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
powers
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
the exercised thier veto
انها حق وتوی خود را اعمال کردند
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
angular travel
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
powering
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
arithmetic
تابع ریاضی اعمال شده روی داده
arguments
متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
dynamically
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
embraceor
متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
argument
متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
powered
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
embracery
جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
powers
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
phosphor
مادهای که در اثر اعمال انرژی نور تولید میکند
take over bid
پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
equitable mortgage
از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
correctional custudy
روش اصلاح افراد از راه تصحیح اعمال غلط
syntax
قوانین گرامری اعمال شده به یک زبان برنامه نویسی
non procedural language
بلکه یک مجموعه قواعدی وضع میکند که اعمال می شوند
hash
عدد ایجاد شده پس از اعمال کلید در تابع hash
knowledge
دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
interactive
پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
omnia pressumuntur solemniter
اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
stochastic model
نمایش ریاضی سیستم که حاوی اثرات اعمال تصادفی است
head pessure
فشار اعمال شده توسط یک سیال به سبب ارتفاع ستون ان
case law
رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
condition
وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
stable
وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود
stables
وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود
diode
دیور نیمه هادی که در صورت اعمال جریان نور منتشرمیکند
transformational rules
مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
crunch
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
jumper
مدار یا وسیلهای که وضعیتهای آن با اعمال اتصالات مختلف قابل انتخاب است
lighted
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
lightest
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
opened
کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
crunched
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crystals
کریستال مایع که در اثر اعمال ولتاژ سیاه می شوند که در ساعتهای مچی
light
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
recompile
کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
jumpers
مدار یا وسیلهای که وضعیتهای آن با اعمال اتصالات مختلف قابل انتخاب است
led
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند
crunches
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
opens
کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
crystal
کریستال مایع که در اثر اعمال ولتاژ سیاه می شوند که در ساعتهای مچی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com