Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
reconvert
تغییر حال مجدد یافتن
Other Matches
repossessed
مالکیت مجدد یافتن
repossessing
مالکیت مجدد یافتن
repossess
مالکیت مجدد یافتن
alters
تغییر یافتن
altering
تغییر یافتن
altered
تغییر یافتن
alter
تغییر یافتن
to alter
[to]
تغییر یافتن
misalign
تغییر یافتن
to undergo a change
تغییر یافتن
transfigured
تغییر شکل یافتن
transform
تغییر شکل یافتن
transforming
تغییر شکل یافتن
transformed
تغییر شکل یافتن
transforms
تغییر شکل یافتن
transfigures
تغییر شکل یافتن
transfiguring
تغییر شکل یافتن
to transform
[into]
تغییر شکل یافتن
[به]
deform
تغییر شکل یافتن
transfigure
تغییر شکل یافتن
deforming
تغییر شکل یافتن
deforms
تغییر شکل یافتن
toggles
تغییر یافتن بین دو وضعیت
toggle
تغییر یافتن بین دو وضعیت
cold strain
تغییر بعد یافتن در حالت سرد
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changed
تغییر کردن تغییر دادن
changing
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
change over
تغییر روش تغییر رویه
change
تغییر کردن تغییر دادن
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
second
مجدد
furthering
مجدد
seconded
مجدد
further
مجدد
furthered
مجدد
seconds
مجدد
furthers
مجدد
seconding
مجدد
renewed
مجدد
furthermore
مجدد
further on
مجدد
reflorescence
مجدد
resurvey
بررسی مجدد
reassurance
اطمینان مجدد
recreations
خلق مجدد
remands
بازداشت مجدد
resale
فروس مجدد
resale
حراج مجدد
retaking
گرفتن مجدد
subdivision
تقسیم مجدد
retransmission
مخابره مجدد
retake
گرفتن مجدد
recount
شمارش مجدد
recounting
شمارش مجدد
reproductions
تولید مجدد
subdivisions
تقسیم مجدد
reconditioning
تعمیر مجدد
remand
بازداشت مجدد
resupply
اماد مجدد
remanded
بازداشت مجدد
retakes
گرفتن مجدد
retransmission
ارسال مجدد
revisits
ملاقات مجدد
revisiting
ملاقات مجدد
revisited
ملاقات مجدد
revisit
ملاقات مجدد
recreation
خلق مجدد
re-running
نمایش مجدد
resorption
مکیدن مجدد
recounted
شمارش مجدد
re-run
نمایش مجدد
restart
شروع مجدد
recounts
شمارش مجدد
reproduction
تولید مجدد
retread process
تعمیر مجدد
re-runs
نمایش مجدد
retaken
گرفتن مجدد
repayment
پرداخت مجدد
remanding
بازداشت مجدد
repayments
پرداخت مجدد
re-ran
نمایش مجدد
reshipment
حمل مجدد
comeback
دستیابی مجدد
revaluation
ارزیابی مجدد
revaluation
بهاگذاری مجدد
retrials
محاکمه مجدد
retrials
ازمایش مجدد
retrial
محاکمه مجدد
retrial
ازمایش مجدد
readjustments
سازگاری مجدد
readjustment
سازگاری مجدد
reloads
بارکردن مجدد
reloads
پر کردن مجدد
reloading
بارکردن مجدد
reloading
پر کردن مجدد
reloaded
بارکردن مجدد
reloaded
پر کردن مجدد
reload
بارکردن مجدد
reorganised
تشکیلات مجدد
reorganised
سازماندهی مجدد
reorganises
تشکیلات مجدد
comebacks
دستیابی مجدد
replenishing
تدارک مجدد
replenishing
پرکردن مجدد
re-examination
بازپرسی مجدد
re examination
بازپرسی مجدد
reorganizing
سازماندهی مجدد
reorganizing
تشکیلات مجدد
reorganizes
سازماندهی مجدد
reorganizes
تشکیلات مجدد
reorganized
سازماندهی مجدد
reorganized
تشکیلات مجدد
reorganize
سازماندهی مجدد
reorganize
تشکیلات مجدد
reorganising
سازماندهی مجدد
reorganises
سازماندهی مجدد
reload
پر کردن مجدد
rallies
اجتماع مجدد
resurgence
طغیان مجدد
reorganization
تشکیلات مجدد
reorganization
سازماندهی مجدد
rally
اجتماع مجدد
reversion
ترجمه مجدد
rallied
اجتماع مجدد
reorganising
تشکیلات مجدد
crossecheck
مقابله مجدد
replenishes
پرکردن مجدد
after shrinkage
انقباض مجدد
replenished
تدارک مجدد
replenished
پرکردن مجدد
remarriage
ازدواج مجدد
remarriages
ازدواج مجدد
replenish
تدارک مجدد
restoration
استقرار مجدد
replenishes
تدارک مجدد
rearrangement
ترتیب مجدد
redistribution
توزیع مجدد
repaint
رسم مجدد
redrew
رسم مجدد
redraws
رسم مجدد
redrawn
رسم مجدد
redraw
رسم مجدد
rehearsals
تکرار مجدد
rehearsal
تکرار مجدد
regenerating
تولید مجدد
regenerates
تولید مجدد
regenerated
تولید مجدد
regenerate
تولید مجدد
rearrangements
ترتیب مجدد
replenish
پرکردن مجدد
reconversion
گرایش مجدد
reebtry
دخول مجدد
reebtry
تملک مجدد
redrawing
رسم مجدد
restatement
بیان مجدد
reeducation
تربیت مجدد
reenlistment
سربازگیری مجدد
reentrance
دخول مجدد
reissue
چاپ مجدد
reapparition
فهور مجدد
reissued
چاپ مجدد
reissues
چاپ مجدد
remotion
حرکت مجدد
reissuing
چاپ مجدد
reexport
صادرات مجدد
republication
انتشار مجدد
restatements
بیان مجدد
reebtry
ورود مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com