Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
columnar transposition
تغییر مکان دادن عوامل در ستون
Other Matches
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
redeployment
تغییر مکان دادن یکانها
angular travel
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
left shift
تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
displacement
اختلاف مکان تغییر مکان
variable factors
عوامل قابل تغییر تولید
shifted
تغییر مکان
displeacement of water
تغییر مکان اب
shift
تغییر مکان
displacement
تغییر مکان
left shift
تغییر مکان به چپ
change of place
تغییر مکان
shifts
تغییر مکان
displaciment
تغییر مکان
doppler shift
تغییر مکان دوپلری
end around shift
تغییر مکان دورگشتی
cyclic shift
تغییر مکان چرخهای
red shift
تغییر مکان سرخ
piston displacement
تغییر مکان پیستون
shifts
تغییر مکان انتقال
shift out
تغییر مکان به بیرون
shift register
ثبات تغییر مکان
die shift
تغییر مکان حدیده
shift
تغییر مکان انتقال
sides way
تغییر مکان جانبی
shifted
تغییر مکان انتقال
ring shift
تغییر مکان حلقهای
logic shift
تغییر مکان منطقی
permanent change of station
تغییر مکان دایمی
circular shift
تغییر مکان حلقوی
displacement
جابجاشدگی تغییر مکان
components of displacement
مولفههای تغییر مکان
circular shift
تغییر مکان دایرهای
arithmetic shift
تغییر مکان حسابی
logical shift
تغییر مکان منطقی
output per unit of displacement
توان در واحد تغییر مکان
right shift
تغییر مکان به سمت راست
support movement
تغییر مکان تکیه گاه
move
پیشنهاد کردن تغییر مکان
moved
پیشنهاد کردن تغییر مکان
moves
پیشنهاد کردن تغییر مکان
statip shift register
ثبات تغییر مکان ایستا
dynamic shift register
ثبات تغییر مکان پویا
echeloned displacement
تغییر مکان رده برده
displacement
جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
disposition
صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
columnar transposition
تغییر محل یک عامل در یک ستون
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
multipass overlap
سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
elasticity of factor substitution
کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
changes
تغییر کردن تغییر دادن
change
تغییر کردن تغییر دادن
changed
تغییر کردن تغییر دادن
changing
تغییر کردن تغییر دادن
left justification
تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
intransit
در حال تغییر مکان در حال سفر یاانتقال
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
colocate
دریک مکان قرار دادن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
functional distribution of income
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
cursor tracking
حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
external diseconomies
عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
shift instruction
دستورالعمل تغییر مکان دستورالعمل انتقال دستورالعمل جابجایی
cross hairs
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
stack
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stacks
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stacked
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
trestles
ستون راروی پایه قرار دادن
trestle
ستون راروی پایه قرار دادن
tressel
ستون راروی پایه قرار دادن
massaging
ماساژ دادن تغییر دادن
massage
ماساژ دادن تغییر دادن
massages
ماساژ دادن تغییر دادن
massaged
ماساژ دادن تغییر دادن
peek
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeking
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeks
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeked
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
changed
تغییر دادن
changes
تغییر دادن
changing
تغییر دادن
modify
تغییر دادن
modifying
تغییر دادن
modifies
تغییر دادن
change
تغییر دادن
to turn
[into]
تغییر دادن
to turn something into something
تغییر دادن به
to convert something into something
تغییر دادن به
realign
تغییر دادن
realigned
تغییر دادن
realigning
تغییر دادن
realigns
تغییر دادن
shifts
تغییر دادن
shifted
تغییر دادن
shift
تغییر دادن
transact
تغییر دادن
reset
تغییر دادن
redeploy
[staff]
تغییر دادن
convert
تغییر دادن
amend
تغییر دادن
alter
تغییر دادن
amended
تغییر دادن
amending
تغییر دادن
altered
تغییر دادن
mutate
تغییر دادن
mutating
تغییر دادن
mutated
تغییر دادن
permute
تغییر دادن
mutates
تغییر دادن
altering
تغییر دادن
alters
تغییر دادن
moves
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
move
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
shift the rudder
تغییر دادن سکان
transshape
تغییر ماهیت دادن
to transform
[into]
تغییر شکل دادن
[به]
veered
تغییر عقیده دادن
transmutes
تغییر هیئت دادن
changed
تغییر دادن تبدیل
go about
تغییر جهت دادن
reshape
تغییر شکل دادن
discolor
تغییر رنگ دادن
switches
تغییر جهت دادن
metamorphosing
تغییر شکل دادن
modification
تغییر شکل دادن
change
تغییر دادن تبدیل
metamorphoses
تغییر شکل دادن
transmuted
تغییر هیئت دادن
transshape
تغییر شکل دادن
remodeling
تغییر وضع دادن
remodelled
تغییر وضع دادن
shunt
تغییر جهت دادن
remodelling
تغییر وضع دادن
remodels
تغییر وضع دادن
shunted
تغییر جهت دادن
shunts
تغییر جهت دادن
metamorphosed
تغییر شکل دادن
discolored
تغییر رنگ دادن
discoloring
تغییر رنگ دادن
remodel
تغییر وضع دادن
remodeled
تغییر وضع دادن
changes
تغییر دادن تبدیل
discolouring
تغییر رنگ دادن
veer
تغییر عقیده دادن
discoloured
تغییر رنگ دادن
transmuting
تغییر هیئت دادن
changing
تغییر دادن تبدیل
discolour
تغییر رنگ دادن
discolors
تغییر رنگ دادن
metamorphose
تغییر شکل دادن
transformed
تغییر شکل دادن
colour
تغییر رنگ دادن
colours
تغییر رنگ دادن
quirks
تغییر جهت دادن
disguising
تغییر قیافه دادن
disguises
تغییر قیافه دادن
disguised
تغییر قیافه دادن
disguise
تغییر قیافه دادن
misshape
تغییر شکل دادن
sing a different tune
<idiom>
تغییر جهت دادن
tune
تغییر فرکانس دادن
to change the tack
تغییر رویه دادن
to change ones mind
تغییر رای دادن
transfiguring
تغییر صورت دادن
transfigures
تغییر شکل دادن
to change colour
تغییر رنگ دادن
transfigures
تغییر صورت دادن
transfigured
تغییر شکل دادن
transfigure
تغییر شکل دادن
transfigure
تغییر صورت دادن
to veer
[off]
تغییر جهت دادن
to change one's tune
تغییر عقیده دادن
tunes
تغییر فرکانس دادن
transfigured
تغییر صورت دادن
transforming
تغییر شکل دادن
transform
تغییر شکل دادن
transfiguring
تغییر شکل دادن
transforms
تغییر شکل دادن
switch
تغییر جهت دادن
transmute
تغییر هیئت دادن
discolours
تغییر رنگ دادن
veers
تغییر عقیده دادن
switched
تغییر جهت دادن
color
تغییر رنگ دادن
quirk
تغییر جهت دادن
commmute
تغییر دادن مبادله کردن
modify
تغییر دادن معتدل ساختن
moved
تغییر دادن محل چیزی
relieve
تغییر پست دادن برجستگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com