English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English Persian
range تغییر کردن خط مبنا
ranged تغییر کردن خط مبنا
ranges تغییر کردن خط مبنا
Other Matches
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
change تغییر کردن تغییر دادن
changed تغییر کردن تغییر دادن
changing تغییر کردن تغییر دادن
changes تغییر کردن تغییر دادن
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
datum deck پل مبنا
grade line خط مبنا
datum line خط مبنا
radix مبنا
benchmark مبنا
benchmarks مبنا
datum مبنا
base line خط مبنا
basis مبنا
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
reference electrode الکترود مبنا
base unit یکان مبنا
ranged منحنی مبنا
datum سطح مبنا
basic capacity گنجایش مبنا
basis مبنا بنیاد
basic load بار مبنا
ranges منحنی مبنا
bench mark نشانه مبنا
range منحنی مبنا
flat paint رنگ مبنا
basis price قیمت مبنا
basing rate نرخ مبنا
design speed سرعت مبنا
reference cell پیل مبنا
datum plane افق مبنا
base rates نرخ مبنا
base rates تعرفه مبنا
base rate تعرفه مبنا
bottom plate صفحه مبنا
base rate نرخ مبنا
base address آدرس مبنا
base period زمان مبنا
radix point نقطه مبنا
base peak پیک مبنا
base number عدد مبنا
radix complement مکمل مبنا
flash color رنگ مبنا
base mortar قبضه مبنا
base mortar خمپاره مبنا
base map نقشه مبنا
outline plan طرح مبنا
chart base چارت مبنا
base camp پایگاه مبنا
base piece توپ مبنا
base piece قبضه مبنا
foundation پایه مبنا
reference phase فاز مبنا
reference piece توپ مبنا
reference point نقطه مبنا
base speed سرعت مبنا
basic price قیمت مبنا
base price قیمت مبنا
base point نقطه مبنا
hangovers تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangover تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
base stock control کنترل موجودی مبنا
base symbol علایم قراردادی مبنا
elevation تراز از سطح مبنا
elevations تراز از سطح مبنا
absolute paths مسیر نسبت به یک مبنا
base line end station ایستگاه انتهایی خط مبنا
mixed radix notation نشان گذاری امیخته مبنا
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
base circle هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
reference line خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
to turn [into] تغییر کردن
varies تغییر کردن
vary تغییر کردن
rise and fall تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
variable area nozzle نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
graduate تغییر تدریجی کردن
graduates تغییر تدریجی کردن
graduating تغییر تدریجی کردن
vary infinitely بی اندازه تغییر کردن
change over تغییر روش تغییر رویه
revolve دور زدن تغییر کردن
revolved دور زدن تغییر کردن
changed تغییر کردن عوض شدن
change تغییر کردن عوض شدن
revolves دور زدن تغییر کردن
changing تغییر کردن عوض شدن
changes تغییر کردن عوض شدن
commmute تغییر دادن مبادله کردن
range تغییر کردن یا متفاوت بودن
ranges تغییر کردن یا متفاوت بودن
moves پیشنهاد کردن تغییر مکان
moved پیشنهاد کردن تغییر مکان
move پیشنهاد کردن تغییر مکان
ranged تغییر کردن یا متفاوت بودن
overplay حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplayed حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplaying حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplays حریف را ناچار به تغییر محل کردن
to turn something تغییر کردن در ظاهر یا خواص خود
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
transmutes تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuted تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
edited تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
transmuting تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
edit تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
to refresh oneself تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
adapting تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
byte حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
adapt تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
bytes حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
change of leg وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
adapts تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
fm فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
corrupting تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupt تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
backout ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
bitmap تصویری که پیکسل ها با عوض کردن مقدار بیت ذخیره شده تغییر میکند
sanitize حفظ کردن اسناد و مدارک بااهمیت با تغییر اسامی یامحلها یا علایم مشخصه ان
maintenance فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
boolean algebra قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
algebra ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
reference datum سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
readers یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
reader یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
images تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
hex سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
hexadecimal notation سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
base depot امادگاه واقع در پایگاه امادگاه مبنا
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
fall back تغییر موضع به عقب دادن عقب نشینی کردن
rezone محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
housekeeping در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
basic ration جیره مقدماتی جیره مبنا
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
altitude height سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
amendments تغییر
commutation تغییر
conversions تغییر
alternation تغییر
change تغییر
alteration تغییر
changes تغییر
innovation تغییر
changing تغییر
changed تغییر
vicissitude تغییر
mutations تغییر
conversion تغییر
changeless بی تغییر
amendment تغییر
innovations تغییر
fluctuation تغییر
shunting تغییر خط
variation تغییر
stationary بی تغییر
modification تغییر
misalignment تغییر
mutation تغییر
dachi تغییر پا
variations تغییر
mutates تغییر دادن
variation theorem قضیه تغییر
variative قابل تغییر
variational method روش تغییر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com