English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
English Persian
range تغییر کردن یا متفاوت بودن
ranged تغییر کردن یا متفاوت بودن
ranges تغییر کردن یا متفاوت بودن
Other Matches
warp patterning طراحی با تار [گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
to try something completely new <idiom> چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
changes تغییر کردن تغییر دادن
changed تغییر کردن تغییر دادن
change تغییر کردن تغییر دادن
changing تغییر کردن تغییر دادن
baud rate وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
odd and ends متفاوت
different متفاوت
other than متفاوت
away متفاوت
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
differebtial settlements نشستهای متفاوت
differentiated products کالاهای متفاوت
unlike signs علامتهای متفاوت
re route ارسال در یک متفاوت
re-route ارسال در یک متفاوت
re-routes ارسال در یک متفاوت
re-routed ارسال در یک متفاوت
continuous tone نقطههای متفاوت
re-routing ارسال در یک متفاوت
others متفاوت دیگری
other متفاوت دیگری
hangovers تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
outsize اندازه متفاوت با عادی
change متفاوت ساختن چیزی
changes متفاوت ساختن چیزی
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
changing متفاوت ساختن چیزی
far cry <idiom> چیزی کاملا متفاوت
changed متفاوت ساختن چیزی
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
alien متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
as different as chalk and cheese <idiom> مثل آسمان و ریسمان [متفاوت]
as different as chalk and cheese <idiom> مثل فیل و فنجان [متفاوت]
differently بطریق دیگر بطور متفاوت
exceptional متفاوت ونه مثل همیشه
aliens متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
unique آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
swim against the tide/current <idiom> کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
crossfertilize پیوستن دونوع متفاوت از طریق لقاح
uniquely آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
combo box ورودی- خروجی متفاوت را نمایش میدهد
special آنچه متفاوت یا غیر عادی است
weighted bit هر بیت با مقدار متفاوت بسته به محل آن در کلمه
vary تغییر کردن
varies تغییر کردن
to turn [into] تغییر کردن
discriminating tariff شیوهای که در ان حقوق گمرکی کالاهای وارداتی متفاوت بایکدیگرست
1 and 2 are poles apart. <idiom> ۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
variable area nozzle نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
range تغییر کردن خط مبنا
ranges تغییر کردن خط مبنا
vary infinitely بی اندازه تغییر کردن
ranged تغییر کردن خط مبنا
graduate تغییر تدریجی کردن
graduates تغییر تدریجی کردن
graduating تغییر تدریجی کردن
change over تغییر روش تغییر رویه
exception چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
farraginous تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
These pants do not look any different than the others. به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
exceptions چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
commmute تغییر دادن مبادله کردن
revolved دور زدن تغییر کردن
moved پیشنهاد کردن تغییر مکان
moves پیشنهاد کردن تغییر مکان
revolves دور زدن تغییر کردن
revolve دور زدن تغییر کردن
change تغییر کردن عوض شدن
changed تغییر کردن عوض شدن
move پیشنهاد کردن تغییر مکان
changes تغییر کردن عوض شدن
changing تغییر کردن عوض شدن
dichogamous دارای عناصر نروماده ایکه درمواقع متفاوت اماده باروری می شوند
dichogamic دارای عناصر نر وماده ایکه در مواقع متفاوت اماده باروری می شوند
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
overplays حریف را ناچار به تغییر محل کردن
to turn something تغییر کردن در ظاهر یا خواص خود
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
overplayed حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplaying حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplay حریف را ناچار به تغییر محل کردن
carriers روش ارسال سیگنالهای متفاوت روی یک کانال با داده ارسالی با فرکانسهای مختلف
carrier روش ارسال سیگنالهای متفاوت روی یک کانال با داده ارسالی با فرکانسهای مختلف
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
edited تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
transmuting تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
to refresh oneself تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
transmuted تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
edit تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
transmutes تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
gateways اتصال میان دو شبکه نامتشابه کامپیوتری که دوشبکه ارتباطی متفاوت ومجزا را به هم وصل میکند
gateway اتصال میان دو شبکه نامتشابه کامپیوتری که دوشبکه ارتباطی متفاوت ومجزا را به هم وصل میکند
JPEG++ حالت توسعه یافته gPEG که بخ بخشهای تصویر امکان فشرده شدن متفاوت می دهند
Pidgin English <idiom> انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
change of leg وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
adapting تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
bytes حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
byte حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
adapt تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
adapts تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
gateway نرم افزاری که ارسال پیام های پستی توسط مسیر متفاوت یا شبکه دیگر میدهد
gateways نرم افزاری که ارسال پیام های پستی توسط مسیر متفاوت یا شبکه دیگر میدهد
fm فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
abrash دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
parallelled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
corrupting تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
corrupted تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
corrupt تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
backout ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
maintenance فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
bitmap تصویری که پیکسل ها با عوض کردن مقدار بیت ذخیره شده تغییر میکند
sanitize حفظ کردن اسناد و مدارک بااهمیت با تغییر اسامی یامحلها یا علایم مشخصه ان
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
boolean algebra قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
multimodal transport حمل و نقل توسط چند وسیله حمل متفاوت
scissored wool پشم مقراضی [پشمی که با قیچی دستی چیده شده نه با ماشین برقی لذا الیاف یک ناحیه دارای طول های متفاوت می باشند.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
algebra ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
composite demand تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
cross fertilization لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
images تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
readers یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
reader یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
jollify کردن سرخوش بودن
to be on guard بودن احتیاط کردن
to keep guard بودن احتیاط کردن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
concerns دلواپس کردن نگران بودن
contains شامل بودن خودداری کردن
trut اعتماد کردن به امیدوار بودن
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
vacillates مردد بودن نوسان کردن
behove فرض بودن اقتضاء کردن
adhering طرفدار بودن وفا کردن
tally تطبیق کردن مطابق بودن
agree موافقت کردن موافق بودن
agrees موافقت کردن موافق بودن
necessitates ایجاب کردن مستلزم بودن
gestate ابستن بودن حمل کردن
maintained حمایت کردن از مدعی بودن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
minds موافبت کردن ملتفت بودن
contained شامل بودن خودداری کردن
maintain حمایت کردن از مدعی بودن
vacillate مردد بودن نوسان کردن
vacillated مردد بودن نوسان کردن
necessitated ایجاب کردن مستلزم بودن
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
possesses تصرف کردن دارا بودن
agreeing موافقت کردن موافق بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com