Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
English
Persian
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
Other Matches
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
maintenance
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
shore up
<idiom>
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
pilots
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
images
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
fill
حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills
حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
till control
تنظیم با تغییر اوج
phase control
تنظیم با تغییر فاز
phase shift control
تنظیم با تغییر فاز
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
rezone
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
usenet
که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
preset
تنظیم چیزی در ابتدا
timing
تنظیم سرعت چیزی
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
change
[in something]
[from something]
تغییر
[در یا از چیزی]
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
converting
تغییر چیزی به دیگری
converts
تغییر چیزی به دیگری
converted
تغییر چیزی به دیگری
convert
تغییر چیزی به دیگری
modification
تغییر اعمال شده به چیزی
moves
تغییر دادن محل چیزی
moved
تغییر دادن محل چیزی
movement
تغییر دادن محل چیزی
move
تغییر دادن محل چیزی
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
shakedown
[of something]
[American English]
تغییر پایه سیستم کاری
[چیزی]
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
adjustments
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
change
تغییر کردن تغییر دادن
changed
تغییر کردن تغییر دادن
changing
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
adjusts
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
tailor
مناسب کردن
indispose
نا مناسب کردن
tailors
مناسب کردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
adds
اضافه کردن
add
اضافه کردن
imburse
اضافه کردن
adding
اضافه کردن
add
اضافه کردن
append
اضافه کردن
eke
اضافه کردن بر
subjoin
اضافه کردن
step up
اضافه کردن
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
superaddition
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superadd
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
overdraw
اضافه برداشت کردن
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
add in memory
اضافه کردن به حافظه
gerund
اسمی که از اضافه کردن
run up
<idiom>
به مقدارچیزی اضافه کردن
correspound
مناسب بودن مکاتبه کردن
camera station
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
subjoin
در پایان افزودن اضافه کردن
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
suit
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suited
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suits
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
transformed
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforming
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transform
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforms
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
assort
طبقه بندی کردن مناسب بودن
sawlog
کنده درخت مناسب اره کردن
tunes
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
complemented
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complemented
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complement
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
condition
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
complement
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
modifies
اصلاح کردن مناسب کردن
modify
اصلاح کردن مناسب کردن
modifying
اصلاح کردن مناسب کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
The fire is fit to roast the meat.
این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
augment
اضافه کردن تقویت کردن
augmented
اضافه کردن تقویت کردن
aggravate
اضافه کردن خشمگین کردن
augmenting
اضافه کردن تقویت کردن
augments
اضافه کردن تقویت کردن
aggravates
اضافه کردن خشمگین کردن
aggravated
اضافه کردن خشمگین کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
accessorize
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
classifies
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
tunes
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
redact
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
regulates
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
to draw out
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
regulated
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
to put in to shape
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
formulate
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
regularizes
تنظیم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com