English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
dalliance تفریح و بازی از روی هوسرانی
Other Matches
skittle بازی تفریح
plays تفریح بازی کردن
played تفریح بازی کردن
playing تفریح بازی کردن
play تفریح بازی کردن
playful اهل تفریح و بازی بازیگوش
recreation تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreations تفریح سرگرمی وسایل تفریح
disported بازی کردن تفریح کردن
disporting بازی کردن تفریح کردن
disports بازی کردن تفریح کردن
disport بازی کردن تفریح کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
onagism هوسرانی
sensualism هوسرانی
sensuality نفس گرایی هوسرانی
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
recreation تفریح
amusement تفریح
diversion تفریح
paseo تفریح
recreations تفریح
disporting تفریح
disports تفریح
disport تفریح
gust تفریح
gusts تفریح
divertimento تفریح
jaunt تفریح
recreative تفریح
diversions تفریح
jaunts تفریح
amusements تفریح
disported تفریح
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
breaks زنگ تفریح
amusingly تفریح دهنده
diverting تفریح امیز
Break. Recess. زنگ تفریح
game تفریح کردن
amusing تفریح دهنده
sporting تفریح دوستانه
recreates تفریح کردن
to d. one self تفریح کردن
recreating تفریح کردن
recreate تفریح کردن
amusive تفریح امیز
amusive تفریح دهنده
recreated تفریح کردن
break زنگ تفریح
promenader تفریح کننده
articles تفریح کردن
article تفریح کردن
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
All work and no play. کار بدون تفریح
entertain عزیزداشتن تفریح دادن
pastime تفریح کاروقت گذران
pastimes تفریح کاروقت گذران
happy hour <idiom> ساعات تفریح وخوشی
entertained عزیزداشتن تفریح دادن
entertains عزیزداشتن تفریح دادن
To be fond of fun. اهل تفریح بودن
splurged تفریح وولخرجی کردن
splurges تفریح وولخرجی کردن
splurge تفریح وولخرجی کردن
splurging تفریح وولخرجی کردن
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
skylark تفریح وجست وخیز کردن
playing تفریح کردن ساز زدن
plays تفریح کردن ساز زدن
roof garden تفریح گاه بالای بام
skylarks تفریح وجست وخیز کردن
play تفریح کردن ساز زدن
amuses مشغول کردن تفریح دادن
This is not my idea of pleasure ( fun ) . به نظر من این هم تفریح نشد
played تفریح کردن ساز زدن
Playing football is not my idea of fun . فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
sportive سرگرم تفریح وورزش ورزشی
amuse مشغول کردن تفریح دادن
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
joyrides سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyride سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
I said it only in fun. فقط برای تفریح این حرف رازدم
tubing ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
small game پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
april fool کسی که در روز اول اوریل الت تفریح میشود
bearbaiting نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
set the score افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
gaming بازی
actions بازی
sportiveŠetc بازی کن
openness بازی
game بازی
solitaire تک بازی
solitaires تک بازی
partie بازی
patulousness بازی
hopscotch بازی لی لی
plain dealing بازی
watermanship اب بازی
action بازی
grey hound سگ بازی
played بازی
basic بازی
homes بازی
dibasic دو بازی
fun بازی
basics بازی
plays بازی
falconine بازی
playing بازی
home بازی
play بازی
slackness بازی
clearance بازی
cunningly به حیله بازی
playing the board بازی بر صفحه
misplay بازی اشتباه
playing the board بازی فی نفسه
playing the man بازی با حریف
playing the man بازی روانی
footballers فوتبال بازی کن
achate مهرهء بازی
cock fighting خروس بازی
basketball بازی بسکتبال
computer game بازی کامپیوتری
footballer فوتبال بازی کن
dangerous play بازی خطرناک
mountebankery چاچول بازی
priestcraft کشیش بازی
popery پاپ بازی
conjury شعبده بازی
playing court زمین بازی
playact رل بازی کردن
fence شمشیر بازی
pederasty بچه بازی
fences شمشیر بازی
plaything اسباب بازی
passive play بازی غیرفعال
on side پایان بازی
rink میدان یخ بازی
papistry پاپ بازی
pederasty or pae بچه بازی
pederosis بچه بازی
play away به بازی گذراندن
mountebankery زبان بازی
pedophilia بچه بازی
play therapy بازی درمانی
off hand game بازی غیررسمی
off hand game بازی جنبی
crampet game بازی شطرنج
playthings اسباب بازی
open heartedness راست بازی
paraphrase بازی با الفاظ
rinks یخ بازی کردن
football بازی فوتبال
footballs بازی فوتبال
basic salt نمک بازی
basic dye رنگینه بازی
shell game گردو بازی
sheep's eyes نظر بازی
buggery بچه بازی
cats cradle نخ بازی سرانگشت
centre game بازی مرکزی
ropery طناب بازی
rinks میدان یخ بازی
rink یخ بازی کردن
paraphrased بازی با الفاظ
paraphrases بازی با الفاظ
first hand نخستین بازی کن
billiard بازی بیلیارد
bonefire اتش بازی
paraphrasing بازی با الفاظ
bosh حقه بازی
box score حساب بازی
sodomyh بچه بازی
basket ball یکجورتوپ بازی
basification بازی شدن
basicity قدرت بازی
rope dancing ریسمان بازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com