Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English
Persian
interpretation
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
Other Matches
paraphrasing
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
synthesis
استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
syntheses
استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
tropology
ترجمه یا تفسیر مجازی وروحانی
literality
صوری بودن عینیت تفسیر یا ترجمه لفظی
interpretable
قابل تفسیر تفسیر بردار
misconstrued
بد تفسیر کردن
conture
تفسیر کردن
misconstrue
بد تفسیر کردن
interpert
تفسیر کردن
interpreted
تفسیر کردن
interpret
تفسیر کردن
gloze
تفسیر کردن
misconstrues
بد تفسیر کردن
misconstruing
بد تفسیر کردن
annotates
تفسیر کردن
annotating
تفسیر کردن
construed
تفسیر کردن
annotated
تفسیر کردن
construes
تفسیر کردن
annotate
تفسیر کردن
interpreting
تفسیر کردن
interprets
تفسیر کردن
misinterpret
بد تفسیر کردن
misinterpreted
بد تفسیر کردن
misinterprets
بد تفسیر کردن
make of something
<idiom>
تفسیر کردن
construe
تفسیر کردن
misinterpreting
بد تفسیر کردن
to read too much into
تفسیر ناموجه کردن
reinterpret
دوباره تفسیر کردن
misinterpreting
بغلط تفسیر کردن
misinterprets
بغلط تفسیر کردن
misinterpret
بغلط تفسیر کردن
misinterpreted
بغلط تفسیر کردن
misconsture
بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
spiritualize
بطور معنوی تفسیر کردن
evaluations
ارزیابی اخبار رسیده
evaluation
ارزیابی اخبار رسیده
rationalises
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
interpretation
تفسیر
paraphrasing
تفسیر
paraphrases
تفسیر
construing
تفسیر
note
تفسیر
commentary
تفسیر
margent
تفسیر
notes
تفسیر
readings
تفسیر
commentaries
تفسیر
reading
تفسیر
paraphrased
تفسیر
annotation
تفسیر
annotations
تفسیر
noting
تفسیر
paraphrase
تفسیر
comment
تفسیر
commenting
تفسیر
exegesis
تفسیر
exegeses
تفسیر
observantion
تفسیر
explanation
تفسیر
exposition
تفسیر
expositions
تفسیر
interpertation
تفسیر
remark
تفسیر
commented
تفسیر
remarked
تفسیر
remarking
تفسیر
remarks
تفسیر
explanations
تفسیر
postil
تفسیر
construction
تفسیر
interpretations
تفسیر
constructions
تفسیر
rendition
تفسیر
gloss
تفسیر
renditions
تفسیر
translate
معنی کردن تفسیر کردن
translating
معنی کردن تفسیر کردن
paraphrase
تفسیر کردن تاویل کردن
explian
تاویل کردن تفسیر کردن
paraphrasing
تفسیر کردن تاویل کردن
paraphrased
تفسیر کردن تاویل کردن
translated
معنی کردن تفسیر کردن
paraphrases
تفسیر کردن تاویل کردن
translates
معنی کردن تفسیر کردن
translation
پچواک تفسیر
annotate
تفسیر نوشتن
translations
پچواک تفسیر
construction of a treaty
تفسیر معاهده
photo interpretation
تفسیر عکس
interpretable
تفسیر کردنی
broad interpretation
تفسیر موسع
interpertation of laws
تفسیر قوانین
interpretability
قابلیت تفسیر
annotator
تفسیر نویس
paraphrastically
ازراه تفسیر
hermeneutics
علم تفسیر
reinterpretation
تفسیر مجدد
annotating
تفسیر نوشتن
color
تفسیر ورزشی
construable
قابل تفسیر
literal interpretation
تفسیر ادبی
annotates
تفسیر نوشتن
zend
تفسیر اوستا
liberal interpretation
تفسیر ازاد
interpertation of a treaty
تفسیر معاهده
annotated
تفسیر نوشتن
hermeneutic
علم تفسیر
troplogy
تفسیر مجازی
commentary
تفسیر حقوقی
misconstructions
تفسیر نادرست
versions
تفسیر نسخه
misconstruction
تفسیر نادرست
version
تفسیر نسخه
symbolic interpretation
تفسیر نمادی
hermeneutically
از راه تفسیر
exegetic
وابسته به تفسیر
demythologize
تفسیر نوشتن
narrow interpretation
تفسیر مضیق
commentaries
تفسیر حقوقی
expositorv
متضمن تفسیر
exegetically
ازراه تفسیر
exegetics
علم تفسیر
tropologic
دارای تفسیر اخلاقی
photo geology
تفسیر عکسهای هوایی
postil
تفسیر کتاب مقدس
economic interpretation of history
تفسیر اقتصادی تاریخ
picture interpretation test
ازمون تفسیر تصاویر
symonds' picture study test
ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
mystagogy
تفسیر رموز دینی
annotates
شرح و تفسیر بازی شطرنج
midrash
تفسیر کتاب مقدس یهود
annotated
شرح و تفسیر بازی شطرنج
construable
قابل تجزیه تفسیر شدنی
annotate
شرح و تفسیر بازی شطرنج
annotating
شرح و تفسیر بازی شطرنج
rule of reason
تفسیر قانونی توام با سوء نیت
photo interpretation
تفسیر عکس هوایی نقشه عکسی
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
imagery collateral
وسایل و ابزار مخصوص کمک به تفسیر عکس هوایی
interpretative
نرم افزاری که کد تفسیر سطح بالا را به دستورات که ماشین
econometrics
کاربردریاضیات و امار در اندازه گیری تفسیر و بررسی پدیدههای اقتصادی
verba accipienda sunt secundum
materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند
leninism
اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
cross tell
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
fascism
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
ansi
برنامه مستقیم نرم افزاری کوچک که کدهای کنترلی صفحه نمایش ANSI را تفسیر میکند و صفحه نمایش را کاملا کنترل میکند
interprets
ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpreted
ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpreting
ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpret
ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
pen
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pens
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penning
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penned
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
encyclopaedism
علوم واطلاعات جامع
tipster
فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
tipsters
فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
to break news
فاش کردن اخبار
evaluations
ارزیابی کردن تقویم اخبار
monitoring
رله کردن اخبار و پیامها
ring
احاطه کردن زنگ اخبار
evaluation
ارزیابی کردن تقویم اخبار
disseminating
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminate
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
lexical analysis
مرحلهای در ترجمه برنامه که نرم افزار کامپایل یا ترجمه کلمات کلیدی برنامه را با دستورات که ماشین جایگزین کند
collection activity
عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
ripening
رسیده کردن یاشدن
ripens
رسیده کردن یاشدن
ripened
رسیده کردن یاشدن
ripen
رسیده کردن یاشدن
to do into
ترجمه کردن به
putting
ترجمه کردن
puts
ترجمه کردن
put
ترجمه کردن
translated
ترجمه کردن
translates
ترجمه کردن
translet
ترجمه کردن
translating
ترجمه کردن
translate
ترجمه کردن
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com