Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to read too much into
تفسیر ناموجه کردن
Other Matches
interpretation
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
unjustifiable
ناموجه
sham plea
دفاع ناموجه
implausibility
ناموجه بودن
interpretable
قابل تفسیر تفسیر بردار
construe
تفسیر کردن
misconstrues
بد تفسیر کردن
misinterprets
بد تفسیر کردن
gloze
تفسیر کردن
make of something
<idiom>
تفسیر کردن
misconstrue
بد تفسیر کردن
misconstruing
بد تفسیر کردن
construed
تفسیر کردن
interprets
تفسیر کردن
annotates
تفسیر کردن
interpreting
تفسیر کردن
interpret
تفسیر کردن
misconstrued
بد تفسیر کردن
interpreted
تفسیر کردن
annotated
تفسیر کردن
construes
تفسیر کردن
conture
تفسیر کردن
annotate
تفسیر کردن
misinterpret
بد تفسیر کردن
misinterpreted
بد تفسیر کردن
interpert
تفسیر کردن
annotating
تفسیر کردن
misinterpreting
بد تفسیر کردن
rationalize
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
reinterpret
دوباره تفسیر کردن
misinterpret
بغلط تفسیر کردن
misinterprets
بغلط تفسیر کردن
misinterpreting
بغلط تفسیر کردن
misinterpreted
بغلط تفسیر کردن
spiritualize
بطور معنوی تفسیر کردن
misconsture
بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
paraphrased
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrasing
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
translating
معنی کردن تفسیر کردن
paraphrasing
تفسیر کردن تاویل کردن
explian
تاویل کردن تفسیر کردن
translated
معنی کردن تفسیر کردن
translate
معنی کردن تفسیر کردن
translates
معنی کردن تفسیر کردن
paraphrased
تفسیر کردن تاویل کردن
paraphrases
تفسیر کردن تاویل کردن
paraphrase
تفسیر کردن تاویل کردن
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
commentary
تفسیر
exegesis
تفسیر
exegeses
تفسیر
constructions
تفسیر
postil
تفسیر
construing
تفسیر
commentaries
تفسیر
annotation
تفسیر
explanations
تفسیر
paraphrase
تفسیر
gloss
تفسیر
paraphrasing
تفسیر
interpretation
تفسیر
paraphrased
تفسیر
reading
تفسیر
readings
تفسیر
margent
تفسیر
construction
تفسیر
observantion
تفسیر
interpretations
تفسیر
paraphrases
تفسیر
explanation
تفسیر
annotations
تفسیر
commented
تفسیر
interpertation
تفسیر
note
تفسیر
notes
تفسیر
noting
تفسیر
remark
تفسیر
remarked
تفسیر
commenting
تفسیر
remarks
تفسیر
comment
تفسیر
expositions
تفسیر
renditions
تفسیر
rendition
تفسیر
remarking
تفسیر
exposition
تفسیر
annotates
تفسیر نوشتن
exegetic
وابسته به تفسیر
interpertation of a treaty
تفسیر معاهده
construction of a treaty
تفسیر معاهده
hermeneutically
از راه تفسیر
construable
قابل تفسیر
exegetically
ازراه تفسیر
exegetics
علم تفسیر
hermeneutic
علم تفسیر
commentary
تفسیر حقوقی
translations
پچواک تفسیر
annotated
تفسیر نوشتن
expositorv
متضمن تفسیر
misconstruction
تفسیر نادرست
narrow interpretation
تفسیر مضیق
broad interpretation
تفسیر موسع
misconstructions
تفسیر نادرست
annotating
تفسیر نوشتن
interpretable
تفسیر کردنی
annotate
تفسیر نوشتن
interpretability
قابلیت تفسیر
interpertation of laws
تفسیر قوانین
commentaries
تفسیر حقوقی
translation
پچواک تفسیر
hermeneutics
علم تفسیر
liberal interpretation
تفسیر ازاد
color
تفسیر ورزشی
symbolic interpretation
تفسیر نمادی
reinterpretation
تفسیر مجدد
troplogy
تفسیر مجازی
demythologize
تفسیر نوشتن
annotator
تفسیر نویس
literal interpretation
تفسیر ادبی
zend
تفسیر اوستا
paraphrastically
ازراه تفسیر
photo interpretation
تفسیر عکس
versions
تفسیر نسخه
version
تفسیر نسخه
economic interpretation of history
تفسیر اقتصادی تاریخ
mystagogy
تفسیر رموز دینی
picture interpretation test
ازمون تفسیر تصاویر
photo geology
تفسیر عکسهای هوایی
tropologic
دارای تفسیر اخلاقی
symonds' picture study test
ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
postil
تفسیر کتاب مقدس
tropology
ترجمه یا تفسیر مجازی وروحانی
midrash
تفسیر کتاب مقدس یهود
annotates
شرح و تفسیر بازی شطرنج
construable
قابل تجزیه تفسیر شدنی
annotating
شرح و تفسیر بازی شطرنج
annotate
شرح و تفسیر بازی شطرنج
annotated
شرح و تفسیر بازی شطرنج
rule of reason
تفسیر قانونی توام با سوء نیت
photo interpretation
تفسیر عکس هوایی نقشه عکسی
literality
صوری بودن عینیت تفسیر یا ترجمه لفظی
syntheses
استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
synthesis
استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
imagery collateral
وسایل و ابزار مخصوص کمک به تفسیر عکس هوایی
interpretative
نرم افزاری که کد تفسیر سطح بالا را به دستورات که ماشین
econometrics
کاربردریاضیات و امار در اندازه گیری تفسیر و بررسی پدیدههای اقتصادی
verba accipienda sunt secundum
materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند
leninism
اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
fascism
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
ansi
برنامه مستقیم نرم افزاری کوچک که کدهای کنترلی صفحه نمایش ANSI را تفسیر میکند و صفحه نمایش را کاملا کنترل میکند
pen
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pens
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penned
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penning
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com