English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
to read too much into تفسیر ناموجه کردن
Other Matches
interpretation تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
unjustifiable ناموجه
sham plea دفاع ناموجه
implausibility ناموجه بودن
interpretable قابل تفسیر تفسیر بردار
construe تفسیر کردن
misconstrues بد تفسیر کردن
misinterprets بد تفسیر کردن
gloze تفسیر کردن
make of something <idiom> تفسیر کردن
misconstrue بد تفسیر کردن
misconstruing بد تفسیر کردن
construed تفسیر کردن
interprets تفسیر کردن
annotates تفسیر کردن
interpreting تفسیر کردن
interpret تفسیر کردن
misconstrued بد تفسیر کردن
interpreted تفسیر کردن
annotated تفسیر کردن
construes تفسیر کردن
conture تفسیر کردن
annotate تفسیر کردن
misinterpret بد تفسیر کردن
misinterpreted بد تفسیر کردن
interpert تفسیر کردن
annotating تفسیر کردن
misinterpreting بد تفسیر کردن
rationalize بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
reinterpret دوباره تفسیر کردن
misinterpret بغلط تفسیر کردن
misinterprets بغلط تفسیر کردن
misinterpreting بغلط تفسیر کردن
misinterpreted بغلط تفسیر کردن
spiritualize بطور معنوی تفسیر کردن
misconsture بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
paraphrased نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrasing نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
translating معنی کردن تفسیر کردن
paraphrasing تفسیر کردن تاویل کردن
explian تاویل کردن تفسیر کردن
translated معنی کردن تفسیر کردن
translate معنی کردن تفسیر کردن
translates معنی کردن تفسیر کردن
paraphrased تفسیر کردن تاویل کردن
paraphrases تفسیر کردن تاویل کردن
paraphrase تفسیر کردن تاویل کردن
rule of reason تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
commentary تفسیر
exegesis تفسیر
exegeses تفسیر
constructions تفسیر
postil تفسیر
construing تفسیر
commentaries تفسیر
annotation تفسیر
explanations تفسیر
paraphrase تفسیر
gloss تفسیر
paraphrasing تفسیر
interpretation تفسیر
paraphrased تفسیر
reading تفسیر
readings تفسیر
margent تفسیر
construction تفسیر
observantion تفسیر
interpretations تفسیر
paraphrases تفسیر
explanation تفسیر
annotations تفسیر
commented تفسیر
interpertation تفسیر
note تفسیر
notes تفسیر
noting تفسیر
remark تفسیر
remarked تفسیر
commenting تفسیر
remarks تفسیر
comment تفسیر
expositions تفسیر
renditions تفسیر
rendition تفسیر
remarking تفسیر
exposition تفسیر
annotates تفسیر نوشتن
exegetic وابسته به تفسیر
interpertation of a treaty تفسیر معاهده
construction of a treaty تفسیر معاهده
hermeneutically از راه تفسیر
construable قابل تفسیر
exegetically ازراه تفسیر
exegetics علم تفسیر
hermeneutic علم تفسیر
commentary تفسیر حقوقی
translations پچواک تفسیر
annotated تفسیر نوشتن
expositorv متضمن تفسیر
misconstruction تفسیر نادرست
narrow interpretation تفسیر مضیق
broad interpretation تفسیر موسع
misconstructions تفسیر نادرست
annotating تفسیر نوشتن
interpretable تفسیر کردنی
annotate تفسیر نوشتن
interpretability قابلیت تفسیر
interpertation of laws تفسیر قوانین
commentaries تفسیر حقوقی
translation پچواک تفسیر
hermeneutics علم تفسیر
liberal interpretation تفسیر ازاد
color تفسیر ورزشی
symbolic interpretation تفسیر نمادی
reinterpretation تفسیر مجدد
troplogy تفسیر مجازی
demythologize تفسیر نوشتن
annotator تفسیر نویس
literal interpretation تفسیر ادبی
zend تفسیر اوستا
paraphrastically ازراه تفسیر
photo interpretation تفسیر عکس
versions تفسیر نسخه
version تفسیر نسخه
economic interpretation of history تفسیر اقتصادی تاریخ
mystagogy تفسیر رموز دینی
picture interpretation test ازمون تفسیر تصاویر
photo geology تفسیر عکسهای هوایی
tropologic دارای تفسیر اخلاقی
symonds' picture study test ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
postil تفسیر کتاب مقدس
tropology ترجمه یا تفسیر مجازی وروحانی
midrash تفسیر کتاب مقدس یهود
annotates شرح و تفسیر بازی شطرنج
construable قابل تجزیه تفسیر شدنی
annotating شرح و تفسیر بازی شطرنج
annotate شرح و تفسیر بازی شطرنج
annotated شرح و تفسیر بازی شطرنج
rule of reason تفسیر قانونی توام با سوء نیت
photo interpretation تفسیر عکس هوایی نقشه عکسی
literality صوری بودن عینیت تفسیر یا ترجمه لفظی
syntheses استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
synthesis استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
imagery collateral وسایل و ابزار مخصوص کمک به تفسیر عکس هوایی
interpretative نرم افزاری که کد تفسیر سطح بالا را به دستورات که ماشین
econometrics کاربردریاضیات و امار در اندازه گیری تفسیر و بررسی پدیدههای اقتصادی
verba accipienda sunt secundum materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند
leninism اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
fascism نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
ansi برنامه مستقیم نرم افزاری کوچک که کدهای کنترلی صفحه نمایش ANSI را تفسیر میکند و صفحه نمایش را کاملا کنترل میکند
pen نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pens نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penned نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penning نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com