Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (29 milliseconds)
English
Persian
abdicate
تفویض کردن ترک گفتن
abdicated
تفویض کردن ترک گفتن
abdicates
تفویض کردن ترک گفتن
abdicating
تفویض کردن ترک گفتن
Other Matches
social contract
اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
turn over
تفویض کردن
lodge
تفویض کردن
lodged
تفویض کردن
lodges
تفویض کردن
vouchsafe
تفویض کردن
vouchsafed
تفویض کردن
hand over
تفویض کردن
give over
تفویض کردن
vouchsafing
تفویض کردن
vouchsafes
تفویض کردن
resigns
کناره گرفتن تفویض کردن
resign
کناره گرفتن تفویض کردن
submit
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
dub
تفویض مقام کردن چرب کردن
dubbed
تفویض مقام کردن چرب کردن
dubs
تفویض مقام کردن چرب کردن
devolving
تفویض کردن محول کردن
entrusts
واگذار کردن تفویض کردن
entrusting
واگذار کردن تفویض کردن
devolved
تفویض کردن محول کردن
devolve
تفویض کردن محول کردن
entrust
واگذار کردن تفویض کردن
devolves
تفویض کردن محول کردن
handing over
تفویض
submission
تفویض
conferment
تفویض
investiture
تفویض
investitures
تفویض
assigment
تفویض
devolution
تفویض اختیارات
judicial delegation
تفویض قضایی
consignable
قابل تفویض
conferrable
قابل تفویض
surrending the centre
تفویض مرکز
submission
واگذاری تفویض
Delegation of Authority
تفویض اختیار
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
greets
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
complemented
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranten
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rant
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
resignations
کناره گیری تفویض
resignation
کناره گیری تفویض
declaring
افهار کردن گفتن
declares
افهار کردن گفتن
have it
<idiom>
گفتن ،ادعا کردن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
turn thumbs down
<idiom>
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declare
افهار کردن گفتن
rogatory letters
نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
citing
اتخاذ سند کردن گفتن
rumor
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumours
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumoured
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumour
شایعه گفتن و یا پخش کردن
cite
اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinating
هذیان گفتن اشتباه کردن
enouce
بیان کردن بصراحت گفتن
lectured
سخنرانی کردن خطابه گفتن
tongues
گفتن دارای زبانه کردن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
welcoming
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lectures
سخنرانی کردن خطابه گفتن
gratulate
تبریک گفتن سلام کردن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
welcomes
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
cites
اتخاذ سند کردن گفتن
welcomed
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lecturing
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumors
شایعه گفتن و یا پخش کردن
welcome
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
hallucinate
هذیان گفتن اشتباه کردن
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
iterate
دوباره گفتن بازگو کردن
cited
اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinated
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates
هذیان گفتن اشتباه کردن
lecture
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumored
شایعه گفتن و یا پخش کردن
droned
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirmed
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
to mince matters
از گفتن راستی فرو گذار کردن
Easier said than done .
<proverb>
گفتن سهل تر از عمل کردن است .
droning
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirming
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
jaber
وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
drones
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
taunted
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to wheeze out
باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunting
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to be rude to any one
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunts
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
dogmatize
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
exchange of full powers
رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
departmentalism
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
to talk in a whisper
بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
mouths
گفتن
saith
گفتن
relate
گفتن
utterance
گفتن
utterances
گفتن
mouthing
گفتن
utter
گفتن
to tell a story
گفتن
to weep out
گفتن
to give utterance to
گفتن
let (someone) know
<idiom>
گفتن
iteration
گفتن
tells
گفتن
telling-off
گفتن
let out
<idiom>
گفتن
tell
گفتن
say
گفتن
says
گفتن
rehearsing
گفتن
uttered
گفتن
utters
گفتن
informs
گفتن
informing
گفتن
inform
گفتن
adduse
گفتن
rehearse
گفتن
rehearsed
گفتن
rehearses
گفتن
relates
گفتن
bubbling
گفتن
viyuperate
بد گفتن
get out
گفتن
bubble
گفتن
mouth
گفتن
bubbles
گفتن
mouthed
گفتن
pshaw
اه گفتن
bubbled
گفتن
vituperate
بد گفتن
fable
حکایت گفتن
communing
راز دل گفتن
to bellow out
بانعره گفتن
to bid welcome
خوشامد گفتن
twaddle
چرند گفتن
jests
مزاح گفتن
To speak the truth.
حقیقت را گفتن
whiff
دروغ گفتن
congratulated
تبریک گفتن
jest
مزاح گفتن
solace
تسلیت گفتن
congratulate
شادباش گفتن
fables
حکایت گفتن
to blunder out
جویده گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .
کفر گفتن
communes
راز دل گفتن
communed
راز دل گفتن
commune
راز دل گفتن
blared
بافریاد گفتن
restated
باز گفتن
restate
باز گفتن
blare
بافریاد گفتن
crack a joke
<idiom>
جوک گفتن
blaring
بافریاد گفتن
to bid a
وداع گفتن
come clean
<idiom>
راست گفتن
restates
باز گفتن
to tell a joke
جوکی گفتن
to bid a
بدرود گفتن
congratulate
تبریک گفتن
blares
بافریاد گفتن
to tell a joke
بذله ای گفتن
restating
باز گفتن
to blunder out
بی فکرانه گفتن
to speak through one's nose
سخن گفتن
reviles
ناسزا گفتن
avouch
اشکارا گفتن
twadle
چرند گفتن
extemporizing
بالبداهه گفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com