English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
pop the question <idiom> تقاضای ازدواج
Search result with all words
ask for a lady's hand تقاضای ازدواج با بانویی کردن
Other Matches
caveator کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
blood chit تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
theory of effective demand determination نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
marriages ازدواج پیمان ازدواج
marriage ازدواج پیمان ازدواج
aggregate demand تقاضای کل
at the request of تقاضای
at the instance of به تقاضای
total demand تقاضای کل
maximum demand تقاضای بیشینه
at my request مطابق با تقاضای من
re claim تقاضای مجدد
market demand تقاضای بازار
application for loan تقاضای وام
request to send تقاضای ارسال
aggregate market demand تقاضای کل بازار
aggregate demand function تابع تقاضای کل
request substitution تقاضای تعویض
national demand تقاضای ملی
complementary demand تقاضای تکمیلی
composite demand تقاضای مرکب
final demand تقاضای نهائی
demand for payment تقاضای پرداخت
factor demand تقاضای عوامل
excess demand تقاضای بیش از حد
effective demand تقاضای موثر
elastic demand تقاضای با کشش
give تقاضای رای
gives تقاضای رای
at the instance of بر حسب تقاضای
giving تقاضای رای
application تقاضای کار
applications تقاضای کار
joint demand تقاضای مشترک
complementary demand تقاضای مکمل
inelastic demand تقاضای بی کشش
hymen ازدواج
spousal ازدواج
marriageable age ازدواج
matrimony ازدواج
marriages ازدواج
hymens ازدواج
marriage ازدواج
to request issuance تقاضای صدور کردن
demands تقاضای خرید کالا
taxed تحمیل تقاضای سنگین
taxes تحمیل تقاضای سنگین
elastic demand تقاضای انعطاف پذیر
tax تحمیل تقاضای سنگین
downward sloping demand curve منحنی تقاضای نزولی
demanded تقاضای خرید کالا
derived demand تقاضای مشتق شده
apply for a divorce تقاضای طلاق کردن
marginal demand price قیمت تقاضای نهائی
inelastic demand تقاضای غیر حساس
credit application تقاضای گشایش اعتبار
individual demand schedule جدول تقاضای فردی
law of downward sloping demand قانون تقاضای نزولی
elastic demand تقاضای کشش دار
demand تقاضای خرید کالا
rpo تقاضای مظنه قیمت
soft market بازار با تقاضای خوب
perfectly inelastic demand تقاضای کاملا بی کشش
perfectly elastic demand تقاضای کاملا با کشش
oyer تقاضای استماع یا دادرسی
toa for a job or position تقاضای شغل کردن
wedder ازدواج کننده
to take to wife ازدواج کردن با
wive ازدواج کردن
civil marriages ازدواج محضری
gamophobia ازدواج هراسی
A marriage of convenience . ازدواج مصلحتی
wedded وابسته به ازدواج
wedded ازدواج کرده
civil marriage ازدواج محضری
termination of marriage فسخ ازدواج
post nuptial بعد از ازدواج
marriage line گواهینامه ازدواج
marriage registry دفتر ازدواج
married under a contract unlimited perio ازدواج کردن
mesalliance ازدواج با زیردستان
mismatch ازدواج ناجور
tie the knot <idiom> ازدواج کردن
misogamist بیزار از ازدواج
misogamy بیزاری از ازدواج
registration of marriage ثبت ازدواج
temporary marriage ازدواج موقت
nullity of marriage بطلان ازدواج
marriage bed قباله ازدواج
misogamy ازدواج ستیزی
marriage of convenience ازدواج مصلحتی
remarriages ازدواج مجدد
single ازدواج نکرده
intermarriage ازدواج با خویشاوندان
remarriage ازدواج مجدد
join ازدواج کردن
sole ازدواج نکرده
affiance پیمان ازدواج
joins ازدواج کردن
matrimony ازدواج نکاح
matrimonial مربوط به ازدواج
marriages of convenience ازدواج مصلحتی
joined ازدواج کردن
marry ازدواج کردن
premarital پیش از ازدواج
match ازدواج زورازمایی
dissolution of marriage انحلال ازدواج
soles ازدواج نکرده
matches ازدواج زورازمایی
marries ازدواج کردن
demurs تقاضای درنگ یا مکث کردن
layers برنامهای که تقاضای ارسال کند
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
rts Send To Request تقاضای ارسال
excess demand تقاضای زیادی مازاد تقاضا
To ask for political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
callers شخصی که تقاضای تماس دارد
demurred تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring تقاضای درنگ یا مکث کردن
request time out تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
layer برنامهای که تقاضای ارسال کند
caller شخصی که تقاضای تماس دارد
To demand prompt payment. تقاضای پرداخت فوری کردن
demurrer تقاضای تاخیر درصدور حکم
reclamation تقاضای جبران خسارت کردن
To seek political asylum. تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
put the bite on someone <idiom> از کسی تقاضای پول کردن
banning اعلان ازدواج در کلیسا
ban اعلان ازدواج در کلیسا
nubile قابل ازدواج و همسری
common law marriage ازدواج غیر رسمی
bans اعلان ازدواج در کلیسا
adultery بی دینی ازدواج غیرشرعی
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
break up of the a proposed marriage به هم خوردن ازدواج احتمالی
matchmaker دلال یا دلاله ازدواج
celibacy بی شوهری امتناع از ازدواج
matchmakers دلال یا دلاله ازدواج
endogamy رسم ازدواج قبیلهای
newlywed تازه ازدواج کرده
marriage line عقدنامه سند ازدواج
exogamy ازدواج با افرادخارج از قبیله
postulancy تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
letters rogatory نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
speculative demand for money تقاضای سفته بازی برای پول
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
demand accommodation تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
annul a marriage عقد ازدواج را فسخ کردن
physical capacity for marriage قابلیت صحی برای ازدواج
hetaerism ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
levirate ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
in law خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
medical fitness for marriage قابلیت صحی برای ازدواج
Nothing is further from my mind than marriage . اصلا" فکر ازدواج نیستم
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to withdraw an application صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
sororate رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
intermarriage ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
cohabit با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to fix somebody up with somebody [American E] دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabiting با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to get somebody paired off with somebody دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
She married for love ,not for money . بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
bastard eigne بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
Congratrlation on your marriage . ازدواج شما بسیار مبارک باشد
morganatic ازدواج کننده باپست تراز خود
reclama تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
ARQ که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
The victors demanded unconditional surrender . فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
miscegenation ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
shack up with <idiom> هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
polygeny پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
young people دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
intermarried ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
intermarrying ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
win a lady's hand موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
small claim ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
rob the cradle <idiom> دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
in love - engaged - married عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
free love عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
fornication رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
If only she would marry me ! اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
prothalamium ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
morgantic marriage ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
prothalamion ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
appeal play تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
reclamation تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
Oedipus ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com