Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
postulancy
تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
Other Matches
proselyte
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
house-warmings
جشن ورود بخانه تازه
house-warming
جشن ورود بخانه تازه
house warming
جشن ورود بخانه تازه
blood chit
تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
caveator
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
theory of effective demand determination
نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
demographic characteristics
ویژگیهای جمعیتی
demographic transition
انتقال جمعیتی
population trap
تله جمعیتی
demotic studies
بررسیهای جمعیتی
Don't push!
تنه نزنید!
[در جمعیتی]
Move along, please!
[in a crowd]
لطفا بجلو حرکت کنید!
[در جمعیتی]
enactory
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined
تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed
تازه داماد تازه عروس
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
hitherward
بدین سو
thus
بدین گونه
that is to say
بدین معنی که
hitherward
بدین طرف
on this
<adv.>
بدین وسیله
hereunto
<adv.>
بدین وسیله
for this purpose
<adv.>
بدین وسیله
concerning this
<adv.>
بدین وسیله
because of
بدین دلیل
hereby
بدین وسیله
hereto
<adv.>
بدین وسیله
as to that
<adv.>
بدین وسیله
hobbledehoy
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
virgule
علامتی بدین شکل
obelus
نشانی بدین شکل "-"
thus
مثلا بدین معنی که
in or after this manner
بدینسان
[بدین طریق]
hereunto
بدین وسیله تاکنون
evangelized
بشارت بدین مسیح دادن
evangelizing
بشارت بدین مسیح دادن
evangelizes
بشارت بدین مسیح دادن
evangelising
بشارت بدین مسیح دادن
semicolon
نقطه و ویرگول بدین شکل
Hereby I declare ...
بدین وسیله اعلان می کنم که...
evangelised
بشارت بدین مسیح دادن
evangelises
بشارت بدین مسیح دادن
evangelize
بشارت بدین مسیح دادن
proselytized
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizes
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizing
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
the public are hereby notified
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
greek cross
صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتونین قبلش به من خبر بدین؟
proselytize
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytises
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
ensilage
علیق یاغلهای که بدین ترتیب نگاهداشته شود
reconversion
هدایت مجدد بدین مسیحی بازگشت از گمراهی
reconvert
برای دومین بار بدین یا ایینی گرویدن
upsilon
نام حرف بیستم الفبای یونانی که بدین شکل
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
at the instance of
به تقاضای
at the request of
تقاضای
aggregate demand
تقاضای کل
total demand
تقاضای کل
pouch
خورجین
[گاه قالیچه ها برای مصارف شخصی عشایر بدین گونه بافته می شوند.]
maximum demand
تقاضای بیشینه
re claim
تقاضای مجدد
pop the question
<idiom>
تقاضای ازدواج
inelastic demand
تقاضای بی کشش
at my request
مطابق با تقاضای من
request substitution
تقاضای تعویض
request to send
تقاضای ارسال
joint demand
تقاضای مشترک
national demand
تقاضای ملی
market demand
تقاضای بازار
final demand
تقاضای نهائی
applications
تقاضای کار
complementary demand
تقاضای تکمیلی
giving
تقاضای رای
complementary demand
تقاضای مکمل
demand for payment
تقاضای پرداخت
application for loan
تقاضای وام
gives
تقاضای رای
effective demand
تقاضای موثر
composite demand
تقاضای مرکب
excess demand
تقاضای بیش از حد
at the instance of
بر حسب تقاضای
aggregate demand function
تابع تقاضای کل
aggregate market demand
تقاضای کل بازار
factor demand
تقاضای عوامل
elastic demand
تقاضای با کشش
application
تقاضای کار
give
تقاضای رای
perfectly inelastic demand
تقاضای کاملا بی کشش
to request issuance
تقاضای صدور کردن
derived demand
تقاضای مشتق شده
marginal demand price
قیمت تقاضای نهائی
credit application
تقاضای گشایش اعتبار
downward sloping demand curve
منحنی تقاضای نزولی
rpo
تقاضای مظنه قیمت
oyer
تقاضای استماع یا دادرسی
perfectly elastic demand
تقاضای کاملا با کشش
soft market
بازار با تقاضای خوب
elastic demand
تقاضای کشش دار
individual demand schedule
جدول تقاضای فردی
inelastic demand
تقاضای غیر حساس
demand
تقاضای خرید کالا
demanded
تقاضای خرید کالا
demands
تقاضای خرید کالا
elastic demand
تقاضای انعطاف پذیر
taxes
تحمیل تقاضای سنگین
taxed
تحمیل تقاضای سنگین
toa for a job or position
تقاضای شغل کردن
apply for a divorce
تقاضای طلاق کردن
tax
تحمیل تقاضای سنگین
law of downward sloping demand
قانون تقاضای نزولی
demur
تقاضای درنگ یا مکث کردن
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
demurred
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring
تقاضای درنگ یا مکث کردن
ask for a lady's hand
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
put the bite on someone
<idiom>
از کسی تقاضای پول کردن
To ask for political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
request time out
تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
To seek political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To demand prompt payment.
تقاضای پرداخت فوری کردن
rts
Send To Request تقاضای ارسال
demurs
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurrer
تقاضای تاخیر درصدور حکم
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
excess demand
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
reclamation
تقاضای جبران خسارت کردن
caller
شخصی که تقاضای تماس دارد
callers
شخصی که تقاضای تماس دارد
layer
برنامهای که تقاضای ارسال کند
layers
برنامهای که تقاضای ارسال کند
contra rotating
دو یا چند ملخ یا شفت که درخلاف جهت هم روی محورمشترکی میچرخند و بدین ترتیب مانع اثر نیروهای پیچشی میشوند
demand accommodation
تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
letters rogatory
نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
nonce word
واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
speculative demand for money
تقاضای سفته بازی برای پول
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to withdraw an application
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
The victors demanded unconditional surrender .
فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
ARQ
که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
reclama
تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
small claim
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
reclamation
تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
neoclassical economics
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
right of entry
حق ورود
ingress
ورود
importing
ورود
introgression
ورود
inductions
ورود
admitance
ورود
re entry
ورود
re-entry
ورود
arr
ورود
infare
ورود
inning
ورود
appulse
ورود
ingression
ورود
introit
ورود
imported
ورود
import
ورود
entree
ورود
induction
ورود
entrance fees
حق ورود
entrance fee
حق ورود
entrance
ورود
entranced
ورود
entrances
ورود
arrival
ورود
arrivals
ورود
entrancing
ورود
entry
ورود
accession
ورود
importation
ورود
air inclusion
ورود هوا
effective demand
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
influx
ورود هجوم
ease of entry
سهولت ورود
landings
ورود به خشکی
on arrival
هنگام ورود
admission
اجازهء ورود
inlet
ورود دخول
influxes
ورود هجوم
inlets
ورود دخول
initation
ورود بعضویت
receipt statement
اعلامیه ورود
log in sequrity
ایمنی ورود
landings
ورود بخشکی
when entering
هنگام ورود
landfall n
ورود بخشکی
token
اجازه ورود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com