Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (18 milliseconds)
English
Persian
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
Other Matches
request
تقاضا برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
demands
تقاضا برای انجام چیزی
demand
تقاضا برای انجام چیزی
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
checked
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
check
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
obtruded
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
demand for money
تقاضا برای پول
request for proposal
تقاضا برای پیشنهاد
applications
تقاضا برای چیز
application
تقاضا برای چیز
money demand
تقاضا برای پول
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
request for quotation
تقاضا برای اعلام قیمت
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
transaction demand for money
تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
invokes
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoke
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoking
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked
تقاضا از کسی برای انجام کاری
call-up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-ups
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
speculative demand for money
تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
input/output
سیگنال تقاضا از CPU برای داده ورودی یا خروجی
X series
تقاضا برای ارتباط دادهای روی داده عمومی شبکه
inquiries
کد ارسالی توسط کامپیوتر به ترمینال راه دور و تقاضا برای پاسخ
inquiry
کد ارسالی توسط کامپیوتر به ترمینال راه دور و تقاضا برای پاسخ
facsimile transceiver
واحدی برای انتقال و دریافت الکترونیکی
coverings
اماده شدن برای دریافت توپ
zction for dammages
اقدام برای دریافت خسارت وارده
covers
اماده شدن برای دریافت توپ
cover
اماده شدن برای دریافت توپ
mode
حالت کامپیوتر برای دریافت داده
modes
حالت کامپیوتر برای دریافت داده
layers
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
huddle
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات
go backdoor
جاگیری در پشت مدافع برای دریافت پاس
huddling
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات
huddles
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات
huddled
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات
arc elasticity of demand
عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
go baseline
حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
reperforator
ماشینی که نوارکاغذی را سوراخ میکند برای دریافت سیگنال
standoff half
بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
posterestante
پستی که در پستخانه میماند تاگیرنده برای دریافت ان مراجعه کند
answer
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answers
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answered
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answering
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
precautionary demand for money
تقاضای احتیاطی برای پول تقاضا برای پول بمنظورانگیزه احتیاطی
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
eft
سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
CBMS
استفاده از یک سیستم کامپیوتری برای دریافت و ارسال پیام ها از سایر کاربران
modes
وضعیت تقسیم که در آن سیگنالهای کنترلی برای انتخاب توابع دریافت می شوند
mode
وضعیت تقسیم که در آن سیگنالهای کنترلی برای انتخاب توابع دریافت می شوند
expectation
توقع
expectations
توقع
inexpectant
بی توقع
sanguineness
توقع
carrier
سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
mid user
اپراتوری که اطلاعات مربوطه را از پایگاه داده ها دریافت میکند برای مشتری یا کاربر
carriers
سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
expectancy
امید توقع
expectance
امید توقع
spooler
وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
spooling device
وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
inelastic demand
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
I didnt expect it from you of all people .
ازتویکی توقع نداشتم
expectation value
مقدار مورد توقع
handshake
سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
card
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
cards
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
invites
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invited
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
negative
سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
invite
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
handshakes
سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
negatives
سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
trap
وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
composite demand
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
Eudora
برنامه نرم افزاری تجاری معروف برای ارسال و دریافت مدیریت پیام های پست الکترونیکی از طریق اینترنت
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
subscribe
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
piggybacking
استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
subscribed
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribes
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribing
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
DCD
سیگنال RSC ازمودم به کامپیوتر برای بیان اینکه سیگنال دریافت شده است
quick out
نوعی پاس که گیرنده به جلومی دود و برای دریافت پاس به کنار تغییر مسیر میدهد
enquiry
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
thick Ethernet
شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
receipt notification
خصوصیتی در بیشتر برنامههای پست الکترونیکی که یک پیام خودکار را ارسال میکند برای تایید اینکه پیام دریافت شده است
demanded
تقاضا کردن تقاضا
demand
تقاضا کردن تقاضا
demands
تقاضا کردن تقاضا
slutsky theorem
براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
shift of a demand curve
انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
to grieve over anything
برای چیزی
DSR
سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
inclinable to something
مساعد برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
asks
برای چیزی بی تاب شدن
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
approval
توافق برای استفاده از چیزی
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
ask
برای چیزی بی تاب شدن
asked
برای چیزی بی تاب شدن
asking
برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com