English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (5 milliseconds)
English Persian
junction تقاطع
junctions تقاطع
intersection تقاطع
intersections تقاطع
intersect تقاطع
intersected تقاطع
intersects تقاطع
cross تقاطع
crosser تقاطع
crosses تقاطع
crossest تقاطع
weaving تقاطع
chiasma تقاطع
decussation تقاطع
street crossing تقاطع
Other Matches
grade crossings تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade crossing تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
crossing line خط تقاطع
line cross تقاطع خط
grade crossings تقاطع شاهراه
crossing محل تقاطع
crossing نقطه تقاطع
intercepts محل تقاطع
intercept محل تقاطع
intercepted محل تقاطع
intercepting محل تقاطع
grade crossing تقاطع شاهراه
angle of cutting زاویه تقاطع
weaving section منطقه تقاطع
weaving distance طول تقاطع
tree traversal تقاطع درختی
scissor junction تقاطع مورب
road junction تقاطع جاده
road junction تقاطع راه
point of intersection نقطه تقاطع
intersection point نقطه تقاطع
interlace تقاطع کردن
crossing plane سطح تقاطع
cross road تقاطع جاده
beam grillage تقاطع تیرها
angle of erossing زاویه تقاطع
intersected تقاطع کردن
intertwines تقاطع کردن
intertwined تقاطع کردن
intertwine تقاطع کردن
intersects تقاطع کردن
intersect تقاطع کردن
meet مقتضی تقاطع
meets مقتضی تقاطع
focus نقطه تقاطع
intersection تقاطع همبر
intersections تقاطع همبر
intertwining تقاطع کردن
focuses نقطه تقاطع
focussed نقطه تقاطع
focused نقطه تقاطع
focusses نقطه تقاطع
focussing نقطه تقاطع
crisscross تقاطع کردن
interlacement درهم بافتگی تقاطع
crossroad محل تقاطع دو جاده
intersectional وابسته بمحل تقاطع
intercept point محل تقاطع [ریاضی]
multiway junction تقاطع چند راه
crossing tower برج تقاطع در کلیسا
Go to the first crossroad. به اولین تقاطع بروید.
grade crossings تقاطع راه اهن
Go to the second crossroad. به دومین تقاطع بروید.
grade crossing تقاطع راه اهن
traffic cut تقاطع دو جریان عبور و مرور
meet مواجه شدن تقاطع کردن
ford crossing تقاطع جاده با مجاری ابگذر
intercross تقاطع کردن جفت گیری
meets مواجه شدن تقاطع کردن
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
level crossing محل تقاطع دو خط راه اهن
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
level crossings محل تقاطع دو خط راه اهن
bypassed از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
flyover junction تقاطع دو راه ناهمکف چهارراه دو تراز
bypassing از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
skylines خط افق که محل تقاطع زمین واسمان است
skyline خط افق که محل تقاطع زمین واسمان است
decussate تقاطع یکی در میان یا بشکل > ضرب در< بودن
long base method روش تقاطع نقشه برداری بااستفاده از یک باز طولانی
absolute address مختصاتی که فاصله یک نقطه از محل تقاطع بردارها را نشان میدهد
parameters نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameter نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
nick ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicks ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicking ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicked ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
collision course interception تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
grade separation تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
graticule ticks نقاط تقاطع خطوط شبکه بندی نصف النهارات و مدارات روی نقشه
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
radio position finding روش تعیین محل ایستگاه فرستنده به روش تقاطع
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
heddle rod چوب کوجی [به آن نیره و ورد نیز گفته می شود، در بالای دار در محل تقاطع چله های زیر و رو، بین تارها جهت تفکیک و تنظیم آنها قرار گرفته.]
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
fly through عبور هدف هوایی از مخروط اتش ضد هوایی تقاطع هدف با اتش ضد هوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com