English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
assumpsit تقبل دیون دیگری
Other Matches
assumpsit تقبل
dione دیون
dues دیون
subscribed تقبل کردن
underwriters تقبل کننده
subscribes تقبل کردن
underwriter تقبل کننده
undertake تقبل کردن
uncommitted تقبل نشده
subscribe تقبل کردن
undertaken تقبل کردن
undertakes تقبل کردن
assume تقبل کردن
assumes تقبل کردن
subscribing تقبل کردن
preferential debts دیون ممتازه
consolidated annuities دیون عمومی
arrears of debt دیون معوقه
arrears دیون معوقه
liability دیون پرداخت
mutual debts دیون مشترک
liabilities دیون پرداخت
sans frais بدون تقبل هزینه
able to justify bail قادر به تقبل ضمانت
without engagement بدون تقبل مسئولیت
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
deferred liability دیون بلند مدت
deferred liability دیون دراز مدت
capital liability دیون طویل المدت
insolvency عجز در پرداخت دیون
insolvence عجز از پرداخت دیون
consols دیون عمومی درانگلیس
insolvency وقفه در پرداخت دیون
solvents قادر به پرداخت دیون
insolvency عجز از پرداخت دیون
solvent قادر به پرداخت دیون
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
age hardening susceptibility تقبل سخت گردانی زمانی
without impeachment of waste بدون تقبل مسئوولیت خرابیها
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
statement of affairs وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
sinking fund ذخیره مخصوص پرداخت دیون ملی و مملکتی
asset جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
reserving مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserves مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
debt finance افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
black list فهرست اسامی موسساتی که در پرداخت دیون خود تعلل ویا در اجرای کار خدعه کرده اند
assumes در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assume در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
bear تقبل کردن تحمل کردن
bears تقبل کردن تحمل کردن
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
another دیگری
thirds به دیگری
tother دیگری
t' other دیگری
third به دیگری
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
at another time در زمان دیگری
onother's money پول دیگری
at second hand از قول دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
heteronomous پیروقانون دیگری
consecutively یکی پس از دیگری
other متفاوت دیگری
others متفاوت دیگری
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
i had no a شق دیگری نبودکه اختیارکنم
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
i had no a چاره دیگری نداشتم
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
alternately تغییر از یکی به دیگری
let a praise thee بگذارد دیگری تورابستاید
it is of a different kind قسم دیگری است
converts تغییر چیزی به دیگری
another کسی [چیز] دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> حرف دیگری راقاپیدن
convert تغییر چیزی به دیگری
one country or another این یا یک کشور دیگری
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
converted تغییر چیزی به دیگری
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
converting تغییر چیزی به دیگری
serially یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially یکی پس از دیگری به ترتیب
transplanting درجای دیگری نشاندن
impersonated خودرابجای دیگری جا زدن
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
transplanted درجای دیگری نشاندن
personifying رل دیگری بازی کردن
copycat <idiom> تقلید از شخص دیگری
personify رل دیگری بازی کردن
transplants درجای دیگری نشاندن
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
heteronomy پیروی از قانون دیگری
personified رل دیگری بازی کردن
detinue ضبط مال دیگری
impersonates خودرابجای دیگری جا زدن
predecease مرگ قبل از دیگری
impersonate خودرابجای دیگری جا زدن
predecease قبل از دیگری مردن
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
release اعراض از حق به نفع دیگری
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
released اعراض از حق به نفع دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
ratio نسبت یک عدد به دیگری
one after a یکی درپی دیگری
impersonating خودرابجای دیگری جا زدن
personifies رل دیگری بازی کردن
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
releases اعراض از حق به نفع دیگری
ratios نسبت یک عدد به دیگری
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
transplant درجای دیگری نشاندن
delays یچ بسته به دیگری عبور میکند
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
delaying یچ بسته به دیگری عبور میکند
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
delay یچ بسته به دیگری عبور میکند
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
staged اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
to t. بحقوق دیگری تجاوز کردن
vicariousness خود را به جای دیگری گذاشتن
rights of way حق عبور از روی ملک دیگری
rub off <idiom> به شخص دیگری انتقال دادن
girlfriend زنی که دوست زن دیگری است
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
matches تنظیم ثبات معادل با دیگری
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
outdistances خیلی جلوتر از دیگری افتادن
transfusable قابل تزریق در جسم دیگری
transfusible قابل تزریق در جسم دیگری
relocation انتقال به محل دیگری ازحافظه
transmutation تبدیل عنصری بعنصر دیگری
outdistance خیلی جلوتر از دیگری افتادن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
outdistanced خیلی جلوتر از دیگری افتادن
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
girlfriends زنی که دوست زن دیگری است
to shift a burden کاری رابدوش دیگری گذاشتن
passing off به اسم دیگری معامله کردن
pur autre vie برای مدت عمر دیگری
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
be a carbon copy <idiom> دقیقا مثل دیگری بودن
objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
impersonation نقش دیگری رابازی کردن
objecting ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objected ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
to connect with a flight به پرواز [دیگری] وصل شدن
right of way حق عبور از روی ملک دیگری
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
personator کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
global را با دیگری در متن عوض میکند
globally را با دیگری در متن عوض میکند
ghostwrite بنام شخص دیگری نوشتن
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
he took a different view نظریه دیگری اتخاذ کرد
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
rehousing به جای دیگری اسکان دادن
outdistancing خیلی جلوتر از دیگری افتادن
multiplicand عددی که در دیگری ضرب شود
common of piscary حق ماهی گیری درابهای دیگری
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
are these a more apples هیچ سیب دیگری هست
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
transmissions ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmission ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
sublease به مستاجر دیگری اجاره دادن
suffragan تابع منطقه یاقسمت دیگری
overlaps پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
proxy بنمایندگی دیگری رای دادن
new person <idiom> شخص دیگری شدن ،بهترشدن
vests واگذاری حقی یامالی به دیگری
vest واگذاری حقی یامالی به دیگری
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
to be moved to another school به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com