English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (46 milliseconds)
English Persian
propound تقدیم کردن
propounding تقدیم کردن
propounds تقدیم کردن
hold forth <idiom> تقدیم کردن
to offer تقدیم کردن [دادن]
Search result with all words
tender تقدیم کردن پیشنهاد
tendered تقدیم کردن پیشنهاد
tenderest تقدیم کردن پیشنهاد
tendering تقدیم کردن پیشنهاد
proffer تقدیم پیشنهاد کردن
proffered تقدیم پیشنهاد کردن
proffering تقدیم پیشنهاد کردن
proffers تقدیم پیشنهاد کردن
adduce اقامه کردن تقدیم کردن
adduced اقامه کردن تقدیم کردن
adduces اقامه کردن تقدیم کردن
adducing اقامه کردن تقدیم کردن
to bring up تقدیم یا مطرح کردن
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pay one's respects to احترامات خود را به ........تقدیم کردن
Other Matches
presentations تقدیم
offered تقدیم
offer تقدیم
offers تقدیم
presentation تقدیم
permutation تقدیم
permutations تقدیم
rededication تقدیم مجدد
yours respectfully با تقدیم احترامات
putting تقدیم داشتن
phase lead تقدیم فاز
puts تقدیم داشتن
presentation of credentials تقدیم استوارنامه
offers تقدیم داشتن
yours f. با تقدیم احترامات
offered تقدیم داشتن
offer تقدیم داشتن
put تقدیم داشتن
prolepsis تقدیم یا تقدم امری
submits تسلیم شدن تقدیم داشتن
libations تقدیم شراب به حضور خدایان
libation تقدیم شراب به حضور خدایان
submitted تسلیم شدن تقدیم داشتن
submit تسلیم شدن تقدیم داشتن
presentative قابل تقدیم درک کردنی
submitting تسلیم شدن تقدیم داشتن
assessment تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
transposal پس وپیش سازی تقدیم وتاخیر جابجاشدگی
assessments تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
May I offer you a cigarette? اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
petitions عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioning عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petition عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
demarche بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
screened دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com