English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
concurrent تقریباگ همزمان
Other Matches
quasi- مشابه یا تقریباگ همان
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
fits محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
fit محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
fittest محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
beta version گونهای از برنامه کاربردی نرم افزار که تقریباگ آماده انتشار است
contemporaries همزمان
synchronizer همزمان گر
isochronous همزمان
contemporary همزمان
simultaneously همزمان
simultaneous همزمان
paralleled همزمان
parallel همزمان
synchronous همزمان
proportional همزمان
parallelled همزمان
coincidentally همزمان
synchronic همزمان
concurrent همزمان
isochrone همزمان
paralleling همزمان
parallels همزمان
parallelling همزمان
concurrent processing پردازش همزمان
simultaneous extinction خاموشی همزمان
concurrent training اموزش همزمان
selsyn موتور همزمان
simultaneous processing پردازش همزمان
simultaneity همزمانی همزمان
concurrent validity اعتبار همزمان
concurrent variation تغییر همزمان
concurrent reinforcement تقویت همزمان
synchronous communication ارتباط همزمان
concurrent operation عملکرد همزمان
synchronizing همزمان سازی
synchronising همزمان کردن
synchronize همزمان کردن
synchronises همزمان کردن
synchronizes همزمان کردن
concurrent execution اجرای همزمان
concentred reaction واکنش همزمان
concentred exchange تبادل همزمان
concentred elimination حذف همزمان
coincided همزمان بودن
coincide همزمان بودن
coincides همزمان بودن
coinciding همزمان بودن
synchronised همزمان کردن
concurrent همرو همزمان
concurrently اجرای همزمان
synchronization همزمان سازی
synchronized sweep روبش همزمان
synchronous condenser خازن همزمان
synchronous network شبکه همزمان
synchronous motor موتور همزمان
synchronous phase advance خازن همزمان
synchronous machine ماشین همزمان
synchronous impedance ناگذرایی همزمان
synchronous generator مولد همزمان
synchronous device دستگاه همزمان
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous reactance راکتانس همزمان
synchronous admittance گذرایی همزمان
syncheronous communications مخابره همزمان
synchrinized همزمان بودن
synchronic همگاه همزمان
synchronous vibrator لرزه گر همزمان
synchronous transmission مخابره همزمان
synchronous transmission انتقال همزمان
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
synchroscope همزمان نما
synchronous speed سرعت همزمان
synchronizing pulses ضربههای همزمان سازی
parallelled که همزمان ارسال می شوند
compatability قابلیت کار همزمان
coincident penalty پنالتی همزمان دو تیم
binary synchronous communication ارتباطات همزمان دودویی
acoustic synchronizer همزمان ساز صوتی
volley fire پرتاب همزمان گلوله ها با هم
parallels که همزمان ارسال می شوند
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
parallel که همزمان ارسال شود
synchronizing torque گشتاور پیچشی همزمان
paralleled که همزمان ارسال می شوند
synchronizer دستگاه همزمان کننده
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
parallelling که همزمان ارسال می شوند
held ball گرفتن همزمان توپ
parallels که همزمان ارسال شود
paralleling که همزمان ارسال می شوند
horizontal synchronizing همزمان ساز افقی
paralleling که همزمان ارسال شود
synchronizing separator جداکننده همزمان سازی
concurrent programming برنامه نویسی همزمان
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
parallel که همزمان ارسال می شوند
parallelled که همزمان ارسال شود
synchronizing signal پیام همزمان ساز
paralleled که همزمان ارسال شود
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
simultaneous input/output ورودی و خروجی همزمان
parallelling که همزمان ارسال شود
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
bursts پیام همزمان ساز رنگ
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
simultaneous باهم واقع شونده همزمان
duplex ارسال داده در دو جهت همزمان
duplexes ارسال داده در دو جهت همزمان
color sync signal پیام همزمان ساز رنگ
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
bisync synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
burst پیام همزمان ساز رنگ
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
doubled گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
multiple foul خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
petri nets مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
doubled up گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
operand عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
immediate عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
tandems وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
simultaneous آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
simultaneous دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
synchronize همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
tandem وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
paralleling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
coresident دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
simultaneous ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
paralleled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
sdlc Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multitasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
parallel که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
interleaving به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
parallels که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
pseudostereo ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
duplexes مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
duplex مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
parallels کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
paralleling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
multi programming سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
parallelled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
alternate که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternates که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
parallel کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
arithmetic عمل ریاضی انجام شده توسط پردازنده همزمان
macs کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
mac کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
paralleled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
Glasgow School [نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
parallelled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
multi tasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
vectors پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
multitasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرا دو یا چند برنامه همزمان
parallelling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
vector پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
paralleling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
packaged توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
parallels تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
chord keying عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
clocking روشی برای همزمان کردن دو دستگاه فرستنده و گیرنده مخابراتی
packages توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
parallel تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
paralleled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
packs توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
secondary کانال دوم که حاوی اطلاعات کنترلی ارسالی همزمان با داده باشد
free حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freed حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freeing حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
entrymate اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
frees حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
interleaved بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید
GOSIP استاندارد دولت آمریکا برای اطمینان از کار همزمان کامپیوترها و سیستمهای ارتباطی
spool Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
diplexer وسیلهای که استفاده از یک انتن را بصورت همزمان یامجزا توسط دو فرستنده ممکن میسازد
demand oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
spools Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
electromagnetic wave موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com