Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
classis
تقسیم برحسب طبقه
Other Matches
unified soil classification system (uscs
نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
at pleasure
برحسب دلخواه برحسب میل
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
entresol
طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intermediate
آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.
ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
at the request of
برحسب
in accordance with
برحسب
agreeably to
برحسب
unitage
برحسب
incompliance with
برحسب
in terms of
برحسب
in conformity with
برحسب
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
custom
برحسب عادت
to out ward seeming
برحسب فاهر
fortuitous
<adj.>
برحسب تصادف
by usage
برحسب عادت
incidental
<adj.>
برحسب تصادف
random
<adj.>
برحسب تصادف
stochastic
<adj.>
برحسب تصادف
stochastical
<adj.>
برحسب تصادف
accidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
at choice
برحسب دلخواه
pursuant to
مطابق برحسب
to
برحسب مطابق
percentages
برحسب درصد
accidental
<adj.>
برحسب تصادف
adventitious
<adj.>
برحسب تصادف
casual
[not planned]
<adj.>
برحسب تصادف
coincidental
<adj.>
برحسب تصادف
contingent
[accidental]
<adj.>
برحسب تصادف
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
percentage
برحسب درصد
as it happens
<adv.>
برحسب اتفاق
at random
<adv.>
برحسب اتفاق
haphazardly
برحسب تصادف
haphazard
<adj.>
برحسب تصادف
by hazard
<adv.>
برحسب اتفاق
accidently
<adv.>
برحسب اتفاق
by chance
<adv.>
برحسب اتفاق
fortuitously
<adv.>
برحسب اتفاق
incidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
outwardly
برحسب فاهر
hit or miss
برحسب تصادف
tonnage
وزن برحسب تن
coincidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
by accident
<adv.>
برحسب اتفاق
by happenstance
<adv.>
برحسب اتفاق
by a coincidence
<adv.>
برحسب اتفاق
stratify
طبقه طبقه کردن
tonnage
گنجایش کشتی برحسب تن
fortuitously
برحسب اتفاق اتفاقا
tonnage
برحسب شماره تن بارگیر
cl
برحسب بار هر کامیون
happy go lucky
برحسب تصادف لاقید
milage
سنجش برحسب میل
mileage
سنجش برحسب میل
velocity
تندی برحسب زمان
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
by chance
برحسب اتفاق یاتصادف
velocities
تندی برحسب زمان
pounder
برحسب لیره کوبنده
ritually
برحسب ایین وشعائر
prioritizes
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
size distribution of income
توزیع درامد برحسب مقدار
prioritizing
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritized
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritize
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritising
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
transvaluation
سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
age group competition
مسابقه برحسب گروه سنی
time cost curve
منحنی مخارج برحسب زمان
heading
حرکت برحسب قطب نما
hydrograph
منحنی ابگذری برحسب زمان
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
prioritises
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
pounder
وزن شده برحسب رطل
proration
توزیع برحسب مدت یانسبت
headings
حرکت برحسب قطب نما
prioritised
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
kilovoltage
نیروی برق برحسب هزار ولت
heading
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
seed
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
candlepower
میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
gauge pressure
فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
seeds
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
headings
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
voltages
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
voltage
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
transvalue
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
transvaluate
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
functional shift
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
permittivity
واحد اندازه گیری الکتریسیته برحسب فاراده
percentile
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
size
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
sizes
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
footage
طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
metric system
سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
volt ampere
اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
cabin altitude
فشار کابین برحسب فشارمعادل ارتفاع بالای سطح زمین
ladder tournament
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
pH
علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
black concept
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
wheelbase
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbases
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
amperage
شدت جریان برق میزان نیروی برق برحسب امپر
planck law
مقدار کوانتوم برحسب واحدهای انرژی برابراست با حاصلضرب مقدارثابت کوانتوم در فکانس
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
characteristic diagram for the steel
دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
allotment
تقسیم
distribution
تقسیم
admensuration
تقسیم
dealing
تقسیم
distributions
تقسیم
allotments
تقسیم
apportionment
تقسیم
repartition
تقسیم
sharing
تقسیم
admeasurement
تقسیم
branches
تقسیم
branch
تقسیم
dispensations
تقسیم
allocates
تقسیم
allocating
تقسیم
dispensation
تقسیم
allocate
تقسیم
graduator
خط تقسیم کن
cleavages
تقسیم
cleavage
تقسیم
divisions
تقسیم
division
تقسیم
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
sortition
تقسیم با قرعه
short division
تقسیم باختصار
sharing the market
تقسیم بازار
divisible
قابل تقسیم
administered
تقسیم کردن
administer
تقسیم کردن
allotments
پخش تقسیم
dichotomy
تقسیم به دو بخش
dichotomies
تقسیم به دو بخش
allotment
پخش تقسیم
dividing
تقسیم بندی
regionalism
تقسیم کشوربنواحی
scissor
قطع تقسیم
junction box
جعبه تقسیم
junction boxes
جعبه تقسیم
delay allowance
زمان تقسیم
fifty-fifty
تقسیم بالمناصفه
fifty fifty
تقسیم بالمناصفه
zeradivide
تقسیم بر صفر
water point
نقطه تقسیم اب
compart
تقسیم کردن
severability
قابلیت تقسیم
clastic
تقسیم شونده
demultiplexer
تقسیم کننده
subdivisions
تقسیم مجدد
intersect
تقسیم کردن
to share out
تقسیم کردن
divider
پرگار تقسیم
division sign
نماد تقسیم
autotomy
تقسیم خودبخود
give-and-take
<idiom>
تقسیم کردن
go halves
<idiom>
تقسیم مساوی
division
عمل تقسیم
divisions
عمل تقسیم
aminister
تقسیم کردن
intersects
تقسیم کردن
battery bus
جعبه تقسیم
intersected
تقسیم کردن
subdivision
تقسیم مجدد
compartments
تقسیم کردن
compartment
تقسیم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com