Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
whack up
تقسیم به سهام کردن
Other Matches
deferred share
سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
capital stock
عنصر مالکیت شرکت که بصورت سهام وگواهی نامه سهام درامده
stop loss order
دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
stock dividend
سهام صادره بابت سود سهام
stoporder
دستورخرید یا فروش سهام بدلال سهام
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
stock jobber
محتکر سهام دلال سهام
share holder
دارنده سهام صاحب سهام
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
subscribe
پذیره نویسی کردن سهام
subscribing
پذیره نویسی کردن سهام
subscribed
پذیره نویسی کردن سهام
to declare a divident
سود سهام را اعلان کردن
subscribes
پذیره نویسی کردن سهام
write down
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
separated
تقسیم کردن
administered
تقسیم کردن
separate
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
تقسیم کردن
distributing
تقسیم کردن
divides
تقسیم کردن
administering
تقسیم کردن
administer
تقسیم کردن
divide
تقسیم کردن
shared
تقسیم کردن
administers
تقسیم کردن
separates
تقسیم کردن
share
تقسیم کردن
intersect
تقسیم کردن
compart
تقسیم کردن
intersected
تقسیم کردن
distribute
تقسیم کردن
intersects
تقسیم کردن
shares
تقسیم کردن
distributes
تقسیم کردن
aminister
تقسیم کردن
compartments
تقسیم کردن
compartment
تقسیم کردن
to share out
تقسیم کردن
prorate
به نسبت تقسیم کردن
tierce
به سه قسمت تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor
به غرماء تقسیم کردن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
fractionalize
تقسیم بجزء کردن
cantons
به بخش تقسیم کردن
fractionize
تقسیم بجزء کردن
compartmentation
تقسیم بندی کردن
partition
تقسیم افراز کردن
graduating
تقسیم بندی کردن
thirds
به سه بخش تقسیم کردن
autotomize
تقسیم خودبخود کردن
sector
جزء تقسیم کردن
sectors
جزء تقسیم کردن
partitions
تقسیم افراز کردن
lot
تقسیم بندی کردن
shires
به استان تقسیم کردن
shire
به استان تقسیم کردن
break down
تقسیم بندی کردن
graduates
تقسیم بندی کردن
third
به سه بخش تقسیم کردن
graduate
تقسیم بندی کردن
canton
به بخش تقسیم کردن
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
quadrat
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
gerrymander
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
apportioning
تقسیم کردن تخصیص دادن
to d. with others
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
apportions
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportion
تقسیم کردن تخصیص دادن
allocate
تقسیم کردن اختصاص دادن
split
ترک برداشتن تقسیم کردن
allocating
تقسیم کردن اختصاص دادن
dichotomize
بدو بخش تقسیم کردن
apportioned
تقسیم کردن تخصیص دادن
comparmentalize
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
compartmentalised
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
distributing
تقسیم کردن تعمیم دادن
compartmentalizes
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalising
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
pottion
تقسیم کردن سهم دادن از
compartmentalize
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
syllabify
تقسیم به هجای مقطع کردن
compartmentalizing
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
distribute
تقسیم کردن تعمیم دادن
divisions
بخش رسته تقسیم کردن
division
بخش رسته تقسیم کردن
aliquot
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
distributes
تقسیم کردن تعمیم دادن
admeasure
سهم دادن تقسیم کردن
allocates
تقسیم کردن اختصاص دادن
lot
کالا بقطعات تقسیم کردن
parcel
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
piecemeal
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
balkanize
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
dispart
تقسیم شدن هدف گیری کردن
partition
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
trisect
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
batch
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
imputing
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
تقسیم کردن متهم کردن
impute
تقسیم کردن متهم کردن
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
dividend warrant
چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
segments
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
liquidates
سهام
stocked
سهام
liquidated
سهام
liquidate
سهام
portfolios
سهام
liquidating
سهام
portfolio
سهام
holding
سهام
secular trend
سهام
stock
سهام
bullish stocks
سهام رو به ترقی
bourse
[in a non-English-speaking country]
بورس سهام
joint shares
سهام مشترک
preferential shares
سهام ممتازه
registered shares
سهام بانام
PR
سهام ممتاز
stock_broker
دلال سهام
gilt edged shares
سهام ممتازه
holding
دارائی سهام
dividends
سود سهام
general stock
سهام عمومی
ordinary share
سهام عادی
share warrant
گواهینامه سهام
dividend
سود سهام
blue chip
سهام مرغوب
blue-chip
سهام مرغوب
stock exchange
بورس سهام
stock exchanges
بورس سهام
stock exchange
بورس سهام
stock broker
دلال سهام
growth stocks
سهام پر سود
government stock
سهام دولت
bearer shares
سهام بی نام
savings bond
سهام قرضه
fixed portion
سهام معینه
bank stock
سهام بانک
ordinary share
سهام معمولی
preferred shares
سهام ممتاز
preference shares
سهام ممتازه
propertied
سهام دار
stock
سهام سرمایه
inscribed stock
سهام با اسم
to buy into
سهام خریدن در
ordinary shares
سهام عادی
privileged shares
سهام ممتاز
debenture stock
سهام قرضه
preferred shares
سهام مقدم
stocked
سهام سرمایه
inscribed stock
سهام نامدار
bourse
بازار سهام
preference shares
سهام ممتاز
conversion of shares
تبدیل سهام
common stocks
سهام عادی
preferred stock
سهام ممتازه
deferred share
سهام موجل
dividened
سود سهام
common stock
سهام عادی
break in share prices
کاهش قیمت سهام
stockbroker
دلال سهام شرکتها
interim dividend
سود موقتی سهام
stockbrokers
دلال سهام شرکتها
brokerage
کارمزد خرید سهام
common stock
سهام معمولی شرکت
provisional scrip
تصدیق موقت سهام
non cash shares
سهام غیر نقدی
national dividend
سود سهام ملی
revenue
درامد سود سهام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com