English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
syllabify تقسیم به هجای مقطع کردن
Other Matches
amphibrach شعر و نثری مرکب ازیک هجای بلند بین دو هجای کوچک
dactyl کلمهای دارای سه هجا که هجای اول بلند و دو هجای بعدی ان کوتاه باشد
iamb یک هجای کوتاه و یک هجای بلند
amphibrach و یا یک هجای موکد بین دو هجای غیر موکد باشد
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
diffuser area ratio نسبت سطح مقطع خروجی به سطح مقطع ورودی یک دیفیوژر
flumming تنگ کردن مقطع جریان اب
geometrical percentage درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
antepenult هجای
foot هجای شعری
graphs هجای کلمه
nonsense syllable هجای بی معنا
graph هجای کلمه
hypercatalectic دارای هجای زائد
centroid قویترین هجای سطر
paragoge حرف یا هجای الحاقی
trigram هجای بی معنی سه حرفی
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
proceleusmatic foot وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد.
hypermeter شعری که سبب یا هجای زائددر اخر دارد
proceleusmatic وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
anapest واحد شعری که مرکب از دوهجای کوتاه و یک هجای بلندباشد
paeon وتدی که یک هجای دراز وسه هجاهای کوتاه دارد
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fraction بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
oxytone واژهای که این نشان روی هجای واپسین ان واقع شود
to share out تقسیم کردن
intersect تقسیم کردن
aminister تقسیم کردن
distributing تقسیم کردن
intersected تقسیم کردن
give-and-take <idiom> تقسیم کردن
compartment تقسیم کردن
compartments تقسیم کردن
distribute تقسیم کردن
divides تقسیم کردن
divide تقسیم کردن
compart تقسیم کردن
share تقسیم کردن
distributes تقسیم کردن
separates تقسیم کردن
separated تقسیم کردن
shared تقسیم کردن
separate تقسیم کردن
shares تقسیم کردن
administers تقسیم کردن
administering تقسیم کردن
administered تقسیم کردن
administer تقسیم کردن
intersects تقسیم کردن
break down تقسیم بندی کردن
shires به استان تقسیم کردن
shire به استان تقسیم کردن
thirds به سه بخش تقسیم کردن
graduate تقسیم بندی کردن
distribute among the creditors in propor به غرماء تقسیم کردن
tierce به سه قسمت تقسیم کردن
partitions تقسیم افراز کردن
whack up تقسیم به سهام کردن
third به سه بخش تقسیم کردن
graduates تقسیم بندی کردن
compartmentation تقسیم بندی کردن
graduating تقسیم بندی کردن
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
autotomize تقسیم خودبخود کردن
canton به بخش تقسیم کردن
lot تقسیم بندی کردن
cantons به بخش تقسیم کردن
partition تقسیم افراز کردن
sector جزء تقسیم کردن
prorate به نسبت تقسیم کردن
sectors جزء تقسیم کردن
fractionalize تقسیم بجزء کردن
fractionize تقسیم بجزء کردن
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
compartmentalizing به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
distribute تقسیم کردن تعمیم دادن
distributes تقسیم کردن تعمیم دادن
comparmentalize به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
apportions تقسیم کردن تخصیص دادن
allocating تقسیم کردن اختصاص دادن
pottion تقسیم کردن سهم دادن از
to d. with others بادیگران تقسیم یاسهم کردن
lot کالا بقطعات تقسیم کردن
compartmentalizes به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
quadrat به قطعات مستطیل تقسیم کردن
apportion تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned تقسیم کردن تخصیص دادن
allocate تقسیم کردن اختصاص دادن
apportioning تقسیم کردن تخصیص دادن
gerrymander بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
dichotomize بدو بخش تقسیم کردن
compartmentalised به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
allocates تقسیم کردن اختصاص دادن
compartmentalising به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
distributing تقسیم کردن تعمیم دادن
split ترک برداشتن تقسیم کردن
divisions بخش رسته تقسیم کردن
division بخش رسته تقسیم کردن
aliquot بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
admeasure سهم دادن تقسیم کردن
parcels به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
trochee وتد یا قافیه دو هجایی که هجای اولش بلند یا موکدوهجای دومش کوتاه یاخفیف باشد
partitions اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partition اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
dispart تقسیم شدن هدف گیری کردن
piecemeal به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
quarter به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
balkanize ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
trisect بسه بخش مساوی تقسیم کردن
batch با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
impute تقسیم کردن متهم کردن
imputed تقسیم کردن متهم کردن
imputes تقسیم کردن متهم کردن
imputing تقسیم کردن متهم کردن
hyphen علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
segments مقطع
sections مقطع
profile مقطع
profiled مقطع
profiles مقطع
profiling مقطع
tablature مقطع
section مقطع
segment مقطع
cutting مقطع
cross section مقطع
soil profile مقطع خاک
profiles مقطع عرضی
area سطح مقطع
profiled مقطع عرضی
sectional area سطح مقطع
oblique section مقطع اریب
necking تنگی مقطع
structural section مقطع سازهای
absorption cross section مقطع جذب
airfoil مقطع ایرودینامیکی
profile مقطع عرضی
circular cross section مقطع گرد
aerofoil مقطع ایرودینامیکی
areas سطح مقطع
profiling مقطع عرضی
conic section مقطع مخروطی
cross section سطح مقطع
oblique section مقطع مایل
cross section مقطع عرضی
half section نیم مقطع
cross reaction سطح مقطع
coil section مقطع بوبین
lobule مقطع کوچک
trough section مقطع ناودانی
transition section مقطع تبدیل
cross section area سطح مقطع
rectangular section مقطع مستطیلی
transverse section مقطع عرضی
compact section مقطع فشرده
root section مقطع ریشه
work surfaces سطح مقطع اصلی
vintage model الگوی مقطع زمانی
cross sectional data داده ها در یک مقطع زمانی
box section مقطع قوسی سکل
egg shaped section مقطع تخم مرغی
cross sectional area سطح مقطع عرضی
work surface سطح مقطع اصلی
transection برش یا مقطع عرضی
intermediate frequency section مقطع فرکانس میانی
cross section سطح مقطع موثر
interrupted quick flashing light چشمک زن تند مقطع
inelastic cross section مقطع برخورد ناکشسان
cross section سطح مقطع عرضی
total effective collision cross section سطح مقطع موثر کل
box spar تیرکهای با مقطع مربع
horseshoe shaped section مقطع نعل اسبی
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
rhombus wing بالی با سطح مقطع متقارن
winding crodd section سطح مقطع سیم پیچی
con di nozzle نازل موتورجت با مقطع همگرا
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
podite مقطع با بند پای بندپایان
blade station موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
effective collision cross section سطح مقطع برخورد موثر
uncurtailed bars ارماتور بدون تقلیل مقطع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com