English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
gavelkind تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
Other Matches
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
triply بطور سه برابر
trebly بطور سه برابر
owelty سرانه نقدی که شریکی برای برابر شدن کالای تقسیم شده به دیگری میدهد
indivisibly بطور غیرقابل تقسیم
divisibly بطور قابل تقسیم
spot checks بطور چند در میان ازمودن
spot check بطور چند در میان ازمودن
gerrymander تقسیم حوزههای انتخاباتی وغیره بطور غیر عادلانه
peers of iveland بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
stillbirth زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillborn زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
keb میشی که بره مرده انداخته یابره اش مرده است
stillbirths زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
dog cheap مفت مسلم بقیمت سگ مرده یاصاحب مرده
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
wills وصیت وصیت نامه
willed وصیت وصیت نامه
will وصیت وصیت نامه
autotomic متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomous متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
howitzer توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
doubled سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
densities سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
isodomun [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomon [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
intervenient در میان اینده واقع در میان
futtock میان چوب میان تیر
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sensitive to corrosion حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
triplicate سه برابر سه برابر کردن
bequests وصیت
bequest وصیت
injunction وصیت
testaments وصیت
injunctions وصیت
testament وصیت
intestate بدون وصیت
will وصیت وصایا
bequeath وصیت کردن
will وصیت کردن
hand down <idiom> وصیت کردن
he died intestate بی وصیت مرد
nuncupative will وصیت شفاهی
testaments وصیت نامه
intestate متوفای بی وصیت
to make one's will وصیت کردن
testamentary مطابق با وصیت
willed وصیت وصیتنامه
bequeaths وصیت کردن
bequeathing وصیت کردن
wills وصیت کردن
testate وصیت کرده
testator وصیت کننده
wills وصیت وصایا
wills وصیت وصیتنامه
possessory will وصیت تملیکی
making a will وصیت کردن
make one's will وصیت کردن
testate دارای وصیت
contractual will وصیت عهدی
will وصیت وصیتنامه
testament وصیت نامه
universal legacy وصیت مطلق
willed وصیت کردن
make a will وصیت کردن
willed وصیت وصایا
testamentary وصیت شده
bequeathed وصیت کردن
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
intestate death موت بدون وصیت
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
testaments تدوین وصیت نامه
intestate فاقد وصیت نامه
administration of a will اجرای وصیت نامه
law of succession حقوق ارث و وصیت
testament تدوین وصیت نامه
intestacy فوت پیش از وصیت
intestacy نداشتن وصیت نامه
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
will با وصیت واگذارکردن خواستن
testamentary وابسته به وصیت نامه
devise تعبیه کردن وصیت نامه
demise انتقال دادن مال با وصیت
devised تعبیه کردن وصیت نامه
devises تعبیه کردن وصیت نامه
devising تعبیه کردن وصیت نامه
begueath تملیک مال به وسیله وصیت
intestate کسی که بدون وصیت می میرد
d. will پیش نویس یا وصیت نامه
republication of will اعاده اعتبار وصیت نامه
testacy تهیه وتدوین وصیت نامه
testate وصیت کردن شهادت دادن
testate متوفایی که وصیت کرده باشد
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
probate رونوشت گواهی شده وصیت نامه
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
intestate کسی که پیش از وصیت کردن فوت کرده است
devises به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devising به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
his heart sank دل مرده شد
low spirited دل مرده
defunct مرده
exanimate مرده
one man یک مرده
lifeless مرده
extinct مرده
vapid مرده
low-spirited دل مرده
in the dust مرده
at rest مرده
hearses مرده کش
deceased مرده
one-man یک مرده
hearse مرده کش
six feet under <idiom> مرده
dead مرده
swell موج مرده
exanimate دل مرده وبیروح
idle turn کلاف مرده
idle wire سیم مرده
inhumationist مرده خاک کن
dead storage گنجایش مرده
widowers مرد زن مرده
swelled موج مرده
still born مرده بدنیاامده
parted درگذشته مرده
stillbirth مرده زاد
stillbirths مرده زاد
morgues مرده خانه
widower مرد زن مرده
ground swell موج مرده
slaked lime اهک مرده اهک مرده
defunct مرده درگذشته
death mask قیافه مرده
lyke wake پاسبانی مرده در شب
death masks قیافه مرده
air slaked lime اهک مرده
blate روح مرده
swells موج مرده
morgue مرده خانه
necrophagous مرده خوار
deadness حالت مرده
death day سال مرده
autopsies تشریح مرده
resurrectionist مرده دزد
death feigning مرده نمایی
cremations مرده سوزانی
dead band نوار مرده
dead as a d. بکلی مرده
dead load بار مرده
living corpse مرده متحرک
cremation مرده سوزانی
down with him مرده باد
autopsy تشریح مرده
resurrection man مرده دزد
necromania مرده پرستی
necrolatry مرده پرستی
necrophilia مرده گرایی
necrophobia مرده هراسی
necropsy مرده نگری
dead ball توپ مرده
dead volume حجم مرده
deadball توپ مرده
dead time زمان مرده
murrain گوشت مرده
dead storage حجم مرده
out of play توپ مرده
necrophagous مرده خور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com