Dictiornary-Farsi | تقصیر اشتباه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
fault	تقصیر اشتباه
faulted	تقصیر اشتباه
faults	تقصیر اشتباه


Other Matches

range error	اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
glitches	یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch	یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place <idiom>	درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.]	این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
faults	تقصیر
misdemeanours	تقصیر
raps	تقصیر
errors	تقصیر
error	تقصیر
tortious	تقصیر
fault	تقصیر
faulted	تقصیر
delinquency	تقصیر
misdemeanour	تقصیر
misdemeanors	تقصیر
guiltless	بی تقصیر
cleanhanded	بی تقصیر
wite	تقصیر
faultless	بی تقصیر
reproachless	بی تقصیر
irreprehensible	بی تقصیر
blameless	بی تقصیر
rap	تقصیر
niet culpable	بی تقصیر
pure of guilt	بی تقصیر
guilt	تقصیر
sinless	بی تقصیر
innocent	بی تقصیر
offenceless	بی تقصیر
Don't put [lay] the blame on me!	تقصیر را نیانداز سر من!
offence	تقصیر حمله
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.]	تقصیر [سر] او [زن] است.
offenses	تقصیر حمله
the fault lies with him	تقصیر با اوست
culpable bankruptcy	ورشکستگی به تقصیر
commit a fault	تقصیر کردن
offense	تقصیر حمله
it is his fault	تقصیر اوست
fraudvlent bank	ورشکسته به تقصیر
theory of fault	تئوری تقصیر
clupable bankruptcy	ورشکستگی به تقصیر
He is not to blame for this.	تقصیر او [مرد ] نیست.
to bear the blame	تقصیر را به گردن گرفتن
to point the finger at somebody	تقصیر را سر کسی گذاشتن
It's your own fault.	تقصیر خودت است.
i may thank myself	تقصیر ازخودم بود
crime	تقصیر تبه کاری
he put orlaid the blame me	تقصیر را به گردن من گذاشت
animadvert	تعیین تقصیر ومجازات
strict liability	مسئوولیت بدون تقصیر
To take the blame .	تقصیر را بگردن گرفتن
wrong	تقصیر و جرم غلط
wronging	تقصیر و جرم غلط
wrongs	تقصیر و جرم غلط
condonation	عفو تقصیر بخشایش
To put the blame some one .	تقصیر را بگردن کسی انداختن
condenser	الت تقصیر عدسی محدب
make somebody take the fall	تقصیر را به بگردن کسی انداختن
You asked for it. You had it coming.	حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
to put the blame on somebody	تقصیر را سر کسی گذاشتن [اصطلاح مجازی]
leave (someone) holding the bag <idiom>	تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
Why should I take the blame?	چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
gross negligence	تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
to pass the buck to somebody	مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
to lay the blame on someone	تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
to pass the buck <idiom>	مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
datum error	اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
delivery error	اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media.	او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
If so, you've only yourself to blame.	اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
wronging	اشتباه
wrong	اشتباه
fumbles	اشتباه
fumbled	اشتباه
faults	اشتباه
error	اشتباه
to put one in the wrong	اشتباه
fault	اشتباه
faulted	اشتباه
wrongs	اشتباه
fumble	اشتباه
mix-ups	اشتباه
barratry	اشتباه
overseen	در اشتباه
discrepancy	اشتباه
mistakenness	اشتباه
fallacy	اشتباه
trips	اشتباه
tripped	اشتباه
trip	اشتباه
lap sus	اشتباه
jeofail	اشتباه
inerrant	بی اشتباه
incorrectness	اشتباه
mix-up	اشتباه
mix up	اشتباه
snafu	اشتباه
mistake	اشتباه
mistakes	اشتباه
mistaking	اشتباه
errancy	اشتباه
goofs	اشتباه
in error <adj.>	اشتباه
fallacies	اشتباه
goof	اشتباه
false <adj.>	اشتباه
goofed	اشتباه
goofing	اشتباه
floundered	اشتباه
flounder	اشتباه
clanger	اشتباه
faux pas	اشتباه
floundering	اشتباه
flounders	اشتباه
errors	اشتباه
slip of the tongue <idiom>	اشتباه لپی
unmistakable	خالی از اشتباه
mistaken party	اشتباه کننده
mistake of law	اشتباه حکمی
mistakenness	در اشتباه بودن
as a result of a mistake <adv.>	بصورت اشتباه
miswrite	اشتباه نوشتن
spuriously <adv.>	بصورت اشتباه
unintentionally <adv.>	بصورت اشتباه
syntax error	اشتباه ترکیبی
inadvertently <adv.>	بصورت اشتباه
metachronism	اشتباه تاریخی
mistake of fact	اشتباه موضوعی
mistakable	قابل اشتباه
to goof up [American E]	اشتباه کردن
typo	اشتباه تایپی
malentendu	اشتباه فهمیدن
lapsus memoriac	اشتباه یا لغزش
lapsus linguac	اشتباه لپی
misstep	اشتباه درقضاوت
misplay	بازی اشتباه
misguidely	از روی اشتباه
miscue	اشتباه کردن
mils trip	اشتباه میلیمی
by accident <adv.>	بصورت اشتباه
to set	از اشتباه دراوردن
by a mistake <adv.>	بطور اشتباه
typing error	اشتباه تایپی
you are mistaken	در اشتباه هستید
as a result of a mistake <adv.>	بطور اشتباه
to make an error	اشتباه کردن
to make a mistake	اشتباه کردن
by accident <adv.>	بطور اشتباه
incorrectly <adv.>	بصورت اشتباه
systematic error	اشتباه سیستماتیک
by mistake <adv.>	بطور اشتباه
to read wrong	اشتباه [ی] خواندن
to put wise	از اشتباه دراوردن
I made a mistake . I was wrong.	من اشتباه کردم
phonily <adv.>	بصورت اشتباه
wrongly <adv.>	بصورت اشتباه
off the beam <idiom>	اشتباه ،خطا
trip up <idiom>	اشتباه کردن
make a mistake <idiom>	اشتباه کردن
inadvertently <adv.>	بطور اشتباه
faultily <adv.>	بصورت اشتباه
professional misconduct	اشتباه حرفهای
probable error	اشتباه احتمالی
phonily <adv.>	بطور اشتباه
peccant	اشتباه کار
parachronism	اشتباه تاریخی
by a mistake <adv.>	بصورت اشتباه
by mistake <adv.>	بصورت اشتباه
unintentionally <adv.>	بطور اشتباه
falsely <adv.>	بصورت اشتباه
wrongly <adv.>	بطور اشتباه
spuriously <adv.>	بطور اشتباه
incorrectly <adv.>	بطور اشتباه
faultily <adv.>	بطور اشتباه
falsely <adv.>	بطور اشتباه
goofing	اشتباه کردن
mistake	اشتباه کردن
inaccuracy	خطا یا اشتباه
inaccuracy	اشتباه غلط
inaccuracies	خطا یا اشتباه
misprint	اشتباه چاپی
misprints	اشتباه چاپی
inaccuracies	اشتباه غلط
miscarriages of justice	اشتباه قضایی
miscarriage of justice	اشتباه قضایی
mistakes	اشتباه کردن
mistook	اشتباه کردن
absolute error	اشتباه مطلق
goofs	اشتباه کردن
mistaken	اشتباه کرده
slip up	اشتباه کردن
mistaking	اشتباه کردن
slip-up	اشتباه کردن
slip-ups	اشتباه کردن
blunders	اشتباه کردن
blunders	اشتباه لپی
blunders	اشتباه بزرگ
miscalculation	محاسبه اشتباه
miscalculations	محاسبه اشتباه