Dictiornary-Farsi | تقصیر حمله | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
offence	تقصیر حمله
offenses	تقصیر حمله
offense	تقصیر حمله


Other Matches

velimirovic attack	حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics	حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte	حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust	جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty	اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic	حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot	بیک حمله دریک حمله
hysteroid	حمله تشنجی شبیه حمله
faultless	بی تقصیر
faulted	تقصیر
error	تقصیر
wite	تقصیر
cleanhanded	بی تقصیر
fault	تقصیر
irreprehensible	بی تقصیر
reproachless	بی تقصیر
sinless	بی تقصیر
tortious	تقصیر
offenceless	بی تقصیر
innocent	بی تقصیر
faults	تقصیر
errors	تقصیر
misdemeanors	تقصیر
misdemeanour	تقصیر
misdemeanours	تقصیر
guiltless	بی تقصیر
rap	تقصیر
pure of guilt	بی تقصیر
blameless	بی تقصیر
raps	تقصیر
guilt	تقصیر
delinquency	تقصیر
niet culpable	بی تقصیر
faulted	تقصیر اشتباه
faults	تقصیر اشتباه
theory of fault	تئوری تقصیر
it is his fault	تقصیر اوست
Don't put [lay] the blame on me!	تقصیر را نیانداز سر من!
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.]	تقصیر [سر] او [زن] است.
fault	تقصیر اشتباه
fraudvlent bank	ورشکسته به تقصیر
clupable bankruptcy	ورشکستگی به تقصیر
commit a fault	تقصیر کردن
the fault lies with him	تقصیر با اوست
culpable bankruptcy	ورشکستگی به تقصیر
i may thank myself	تقصیر ازخودم بود
It's your own fault.	تقصیر خودت است.
He is not to blame for this.	تقصیر او [مرد ] نیست.
to bear the blame	تقصیر را به گردن گرفتن
strict liability	مسئوولیت بدون تقصیر
animadvert	تعیین تقصیر ومجازات
to point the finger at somebody	تقصیر را سر کسی گذاشتن
wrong	تقصیر و جرم غلط
wronging	تقصیر و جرم غلط
wrongs	تقصیر و جرم غلط
crime	تقصیر تبه کاری
he put orlaid the blame me	تقصیر را به گردن من گذاشت
To take the blame .	تقصیر را بگردن گرفتن
condonation	عفو تقصیر بخشایش
front line	خط حمله خط حمله یادفاع
To put the blame some one .	تقصیر را بگردن کسی انداختن
condenser	الت تقصیر عدسی محدب
make somebody take the fall	تقصیر را به بگردن کسی انداختن
You asked for it. You had it coming.	حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
to put the blame on somebody	تقصیر را سر کسی گذاشتن [اصطلاح مجازی]
leave (someone) holding the bag <idiom>	تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
Why should I take the blame?	چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
gross negligence	تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
target date	زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
to pass the buck to somebody	مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
to pass the buck <idiom>	مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
to lay the blame on someone	تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media.	او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
If so, you've only yourself to blame.	اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
post attack	بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
spells	حمله
counter	حمله
thrust	حمله
sallies	حمله
seizure	حمله
thrusting	حمله
assaulting	حمله
hysteria	حمله
time cut	ضد حمله
offenses	حمله
offence	حمله
spell	حمله
thrusts	حمله
sally	حمله
assault	حمله
besetting	حمله پی در پی
offense	حمله
inroad	حمله
wide open	حمله
assailment	حمله
onslaughts	حمله
offensive <adj.>	حمله
aggression	حمله
offensives	حمله
foray	حمله
forays	حمله
seizures	حمله
offense,etc	حمله
assaulted	حمله
assaults	حمله
spelled	حمله
onslaught	حمله
attacking [style of play, player] <adj.>	حمله
stound	حمله
epileptic fit	حمله
attack	حمله
canvass	حمله
canvassed	حمله
attacks	حمله
attacking line	خط حمله
attacked	حمله
canvasses	حمله
canvassing	حمله
campaigning	حمله
campaigns	حمله
onrush	حمله
fit	حمله
ictys	حمله
impugnation	حمله
venues	حمله
venue	حمله
impugnment	حمله
countering	حمله
campaigned	حمله
campaign	حمله
falling sickness	حمله
onset	حمله
countered	حمله
fittest	حمله
fits	حمله
rushing	حمله یورش
line of departure	خط شروع حمله
rushed	حمله یورش
epileptic fit	غش حمله ایی
rush	حمله یورش
leading edge	لبه حمله
line of skirmishers	حمله به خط زنجیر
echelon of attack	رده حمله
assault	حمله بمقدسات
dutch attack	حمله هلندی
durkin attack	حمله دیورکین
critical angle of attack	زاویه حمله
double attack	حمله دویل
momentum of attack	شدت حمله
discovered attack	حمله برخاست
direction of attack	سمت حمله
counterattack	حمله متقابل
counter offensive	حمله متقابل
conniption	حمله صرع
lunes	حمله جنون
main attack	حمله اصلی
assaults	حمله بمقدسات
mating attack	حمله ماتی
minority attack	حمله مینوریته
assaulted	حمله بمقدسات
envelopment	حمله احاطهای
echelon of attack	موج حمله
momentum of attack	دور حمله
launch an attack	حمله کردن
epileptic seizure	حمله صرع
assailant	حمله کننده
aggressors	حمله کننده
aggressor	حمله کننده
anxiety attack	حمله اضطراب
assailable	قابل حمله
atilt	با حالت حمله
sorties	حمله ناگهانی
jump off	شروع حمله
sortie	حمله ناگهانی
jump off	اغاز حمله
an air raid	حمله هوایی
aggressive	حمله ور مهاجم
assailants	حمله کننده
absence attack	حمله غیاب
hysterogenic	حمله اور
hysteroid	حمله اور
air attack	حمله هوایی
air strike	حمله هوایی
hypnolepsy	حمله خواب
kick off	شروع حمله
sally	حمله ورشدن
spearheading	نوک حمله
spearheaded	نوک حمله
spearhead	نوک حمله
frontal attack	حمله جبههای
spells	حمله ناخوشی
spelled	حمله ناخوشی
blow in	حمله از میان خط
spell	حمله ناخوشی
excision of clause	دراوردن یک حمله
spearheads	نوک حمله
unassailable	غیرقابل حمله
sallies	حمله ورشدن
attack zone	منطقه حمله
frontcourt	منطقه حمله