Dictiornary-Farsi | تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
gross negligence	تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط


Other Matches

wrongful act and misuse	تعدی و تفریط
encroachment and waste	تعدی و تفریط
tortious	مبتنی بر تعدی و تفریط
voluntary waste	تعدی و تفریط در عین مستاجره یا ملک موردتصرف
wastes	تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste	تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
corrective maintenance	نگهداری همراه با تعمیروسیله نگهداری تعمیراتی ورفع عیب
negligence	تفریط
waste	تفریط
wastes	تفریط
wasting	تفریط
dissipation	تفریط
wastage	تفریط کاری
extremity	افراط و تفریط
extremities	افراط و تفریط
golden mean	برکناری از افراط و تفریط
go to extreme	افراط و تفریط کردن
take an extreme course	افراط یا تفریط کردن
maintenance	تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
impropriator	تفریط کننده دارایی کلیسا
injustice	تعدی
incursions	تعدی
incursion	تعدی
extravagances	تعدی
injustices	تعدی
inbreak	تعدی
infringe	تعدی
encroachment	تعدی
encroachments	تعدی
extravagance	تعدی
excessive use	تعدی
intrusions	تعدی
oppression	تعدی
attack	تعدی
infringing	تعدی
infringes	تعدی
attacks	تعدی
intrusion	تعدی
infringed	تعدی
attacked	تعدی
transitivity	تعدی
negligence	اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
oppress	تعدی کردن
abusive	تهمت تعدی
oppresses	تعدی کردن
oppressing	تعدی کردن
do injustice to	تعدی کردن
trepass	تعدی کردن
transitivity principle	اصل تعدی
inroad	تعدی هجوم
aggro	تعدی و تهاجم
to gain ground	تجاوزکردن تعدی کردن
trespassing	تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespasses	تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespass	تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespassed	تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
victimises	دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimizing	دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimised	دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
ingrate	تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
victimizes	دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimising	دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimize	دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimized	دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
guiltless	بی تقصیر
misdemeanour	تقصیر
misdemeanours	تقصیر
guilt	تقصیر
rap	تقصیر
raps	تقصیر
faulted	تقصیر
fault	تقصیر
faultless	بی تقصیر
misdemeanors	تقصیر
faults	تقصیر
offenceless	بی تقصیر
errors	تقصیر
error	تقصیر
delinquency	تقصیر
pure of guilt	بی تقصیر
blameless	بی تقصیر
sinless	بی تقصیر
niet culpable	بی تقصیر
reproachless	بی تقصیر
tortious	تقصیر
wite	تقصیر
innocent	بی تقصیر
irreprehensible	بی تقصیر
cleanhanded	بی تقصیر
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.]	تقصیر [سر] او [زن] است.
the fault lies with him	تقصیر با اوست
Don't put [lay] the blame on me!	تقصیر را نیانداز سر من!
theory of fault	تئوری تقصیر
offense	تقصیر حمله
commit a fault	تقصیر کردن
offence	تقصیر حمله
clupable bankruptcy	ورشکستگی به تقصیر
faults	تقصیر اشتباه
offenses	تقصیر حمله
faulted	تقصیر اشتباه
fraudvlent bank	ورشکسته به تقصیر
fault	تقصیر اشتباه
culpable bankruptcy	ورشکستگی به تقصیر
it is his fault	تقصیر اوست
jus ex injuria non oritur	تعدی و تجاوز فرد برای اوحقی ایجاد نمیکند
to point the finger at somebody	تقصیر را سر کسی گذاشتن
It's your own fault.	تقصیر خودت است.
He is not to blame for this.	تقصیر او [مرد ] نیست.
To take the blame .	تقصیر را بگردن گرفتن
wrongs	تقصیر و جرم غلط
animadvert	تعیین تقصیر ومجازات
condonation	عفو تقصیر بخشایش
wrong	تقصیر و جرم غلط
he put orlaid the blame me	تقصیر را به گردن من گذاشت
to bear the blame	تقصیر را به گردن گرفتن
i may thank myself	تقصیر ازخودم بود
strict liability	مسئوولیت بدون تقصیر
wronging	تقصیر و جرم غلط
crime	تقصیر تبه کاری
trespass	تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassed	تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassing	تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
inviolability	مصون بودن فرستاده دیپلماتیک ازهر نوع تعدی و اهانت
trespasses	تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
To put the blame some one .	تقصیر را بگردن کسی انداختن
make somebody take the fall	تقصیر را به بگردن کسی انداختن
condenser	الت تقصیر عدسی محدب
You asked for it. You had it coming.	حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
to put the blame on somebody	تقصیر را سر کسی گذاشتن [اصطلاح مجازی]
leave (someone) holding the bag <idiom>	تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
Why should I take the blame?	چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
to lay the blame on someone	تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
to pass the buck <idiom>	مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
to pass the buck to somebody	مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media.	او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
gain ground	خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
protection	نگهداری
upkeep	نگهداری
conservation	نگهداری
keeping	نگهداری
guardianship	نگهداری
sustenance	نگهداری
landing, storage, delivery	نگهداری
detainer	نگهداری
sustention	نگهداری
holding	نگهداری
storage	نگهداری
detention	نگهداری
guarding subsidy	حق نگهداری
detentions	نگهداری
safe guard	نگهداری
maintenance	نگهداری
safe keeping	نگهداری
sustentation	نگهداری
preservation	نگهداری
custody	نگهداری
retinues	نگهداری
retention	نگهداری
internment	نگهداری
retinue	نگهداری
holding time	زمان نگهداری
holding costs	مخارج نگهداری
holding capacity	فرفیت نگهداری
restraint	نگهداری خودداری
levels of maintenance	ردههای نگهداری
restraints	نگهداری خودداری
granfather file	نگهداری می شوند
LSD	نگهداری تحویل
deffered maintenance	نگهداری مخصوص
depot maintenance	نگهداری دپویی
manage	نگهداری کردن
energy preservation	نگهداری انرژی
maintain	نگهداری کردن
field capacity	فرفیت نگهداری
field maintenance	نگهداری صحرایی
field maintenance	نگهداری در صحرا
holds	ایست نگهداری
hold	ایست نگهداری
depot maintenance	نگهداری امادگاهی
maintenance cost	هزینه نگهداری
tenability	قابلیت نگهداری
keep track of <idiom>	نگهداری یاداشت
warehousing	نگهداری در انبار
the keeping of a festival	نگهداری عید
care	نگهداری موافبت
cared	نگهداری موافبت
to maintain a road	نگهداری کردن
to maintain one's family	نگهداری کردن
to take keep	نگهداری کردن
retentivity	قدرت نگهداری
record keeping	نگهداری سوابق
maintenance cost	ارزش نگهداری
maintenance functions	کارکردهای نگهداری
maintenance period	دوره نگهداری
maintenance status	وضعیت نگهداری
maintenance support	پشتیبانی نگهداری
maintrain	نگهداری کردن
organizational maintenance	نگهداری سازمانی
preventive maintenance	نگهداری حفافتی
preventive maintenance	نگهداری پیشگیری