Dictiornary-Farsi | تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
to lay the blame on someone	تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن


Other Matches

to fix a person with costs	هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
to point the finger at somebody	تقصیر را سر کسی گذاشتن
to put the blame on somebody	تقصیر را سر کسی گذاشتن [اصطلاح مجازی]
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
offenceless	بی تقصیر
tortious	تقصیر
sinless	بی تقصیر
innocent	بی تقصیر
faultless	بی تقصیر
raps	تقصیر
rap	تقصیر
cleanhanded	بی تقصیر
faulted	تقصیر
guilt	تقصیر
irreprehensible	بی تقصیر
delinquency	تقصیر
reproachless	بی تقصیر
misdemeanors	تقصیر
misdemeanour	تقصیر
misdemeanours	تقصیر
pure of guilt	بی تقصیر
niet culpable	بی تقصیر
blameless	بی تقصیر
wite	تقصیر
faults	تقصیر
error	تقصیر
guiltless	بی تقصیر
fault	تقصیر
errors	تقصیر
theory of fault	تئوری تقصیر
commit a fault	تقصیر کردن
clupable bankruptcy	ورشکستگی به تقصیر
offense	تقصیر حمله
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.]	تقصیر [سر] او [زن] است.
it is his fault	تقصیر اوست
fraudvlent bank	ورشکسته به تقصیر
culpable bankruptcy	ورشکستگی به تقصیر
the fault lies with him	تقصیر با اوست
Don't put [lay] the blame on me!	تقصیر را نیانداز سر من!
offenses	تقصیر حمله
faults	تقصیر اشتباه
fault	تقصیر اشتباه
offence	تقصیر حمله
faulted	تقصیر اشتباه
wrong	تقصیر و جرم غلط
It's your own fault.	تقصیر خودت است.
He is not to blame for this.	تقصیر او [مرد ] نیست.
i may thank myself	تقصیر ازخودم بود
he put orlaid the blame me	تقصیر را به گردن من گذاشت
animadvert	تعیین تقصیر ومجازات
wrongs	تقصیر و جرم غلط
wronging	تقصیر و جرم غلط
condonation	عفو تقصیر بخشایش
To take the blame .	تقصیر را بگردن گرفتن
strict liability	مسئوولیت بدون تقصیر
crime	تقصیر تبه کاری
to bear the blame	تقصیر را به گردن گرفتن
condenser	الت تقصیر عدسی محدب
To put the blame some one .	تقصیر را بگردن کسی انداختن
make somebody take the fall	تقصیر را به بگردن کسی انداختن
leave (someone) holding the bag <idiom>	تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
You asked for it. You had it coming.	حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
gross negligence	تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
Why should I take the blame?	چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
to pass the buck to somebody	مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
to pass the buck <idiom>	مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
con	دانستن
cons	دانستن
aimed	: دانستن
put down as	دانستن
deprecate	بد دانستن
deprecates	بد دانستن
deprecated	بد دانستن
conned	دانستن
learns	دانستن
aims	: دانستن
receive as	دانستن
know	دانستن
conning	دانستن
adjudge	دانستن
knows	دانستن
damm	بد دانستن
aim	: دانستن
learnt	دانستن
learn	دانستن
cognize	دانستن
to d. of	بد دانستن
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to know for certain	یقین دانستن
to d. a pratice	کاریرا بد دانستن
to deesm a	مقتضی دانستن
to make a point of	ضروری دانستن
having	دانستن خوردن
to fancy oneself	خودراکسی دانستن
have	دانستن خوردن
to consider as agood a	شگون دانستن
to reproach an act	کاری را بد دانستن
to take for granted	مسلم دانستن
knowable	قابل دانستن
averred	بحق دانستن
averring	بحق دانستن
avers	بحق دانستن
superannuate	متروکه دانستن
wits	دانستن اموختن
wit	دانستن اموختن
blames	مقصر دانستن
aver	بحق دانستن
blame	مقصر دانستن
blamed	مقصر دانستن
blaming	مقصر دانستن
requires	لازم دانستن
consubstantiate	هم جنس دانستن
trivializing	بی اهمیت دانستن
trivializes	بی اهمیت دانستن
trivialized	بی اهمیت دانستن
trivialize	بی اهمیت دانستن
trivialising	بی اهمیت دانستن
trivialises	بی اهمیت دانستن
trivialised	بی اهمیت دانستن
postulate	لازم دانستن
postulated	لازم دانستن
deifying	خدا دانستن
deify	خدا دانستن
deifies	خدا دانستن
required	لازم دانستن
require	لازم دانستن
requiring	لازم دانستن
fault	مقصر دانستن
faulted	مقصر دانستن
faults	مقصر دانستن
to deesm a	صلاح دانستن
foresees	از پیش دانستن
foresee	از پیش دانستن
deified	خدا دانستن
postulates	لازم دانستن
postulating	لازم دانستن
exteriorize	فاهری دانستن
allows	روا دانستن
allowing	روا دانستن
allow	روا دانستن
foreknow	از پیش دانستن
intitle	مستحق دانستن
illegalize	غیرقانونی دانستن
ignoring	بی اساس دانستن
ignore	بی اساس دانستن
ignored	بی اساس دانستن
ignores	بی اساس دانستن
abominate	مکروه دانستن
abominated	مکروه دانستن
abominates	مکروه دانستن
knowledge of a language	دانستن زبانی
abominating	مکروه دانستن
mislike	بد دانستن انزجار
make much of	مهم دانستن
account	تخمین زدن دانستن
loth	بیزار بودن از بد دانستن
sanction	دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioned	دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioning	دارای مجوزقانونی دانستن
entitling	حق دادن مستحق دانستن
entitles	حق دادن مستحق دانستن
entitle	حق دادن مستحق دانستن
ascribing	اسناد دادن دانستن
ascribes	اسناد دادن دانستن
adjudged	مقرر داشتن دانستن
adjudges	مقرر داشتن دانستن
adjudging	مقرر داشتن دانستن
ascribed	اسناد دادن دانستن
ascribe	اسناد دادن دانستن
superannuate	بازنشسته دانستن یاشدن
hypostatize or size	ذات جدا دانستن
i reckon one wise	کسی را خردمند دانستن
sanctions	دارای مجوزقانونی دانستن
to rule out	غیر قابل دانستن
to exclude something [as something]	چیزی را بی ربط دانستن
to rule something out	چیزی را بی ربط دانستن
to rule out	رد کردن بی ربط دانستن
to take with a grain of salt	اغراق امیز دانستن
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media.	او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
disqualifying	فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies	فاقد شرایط لازم دانستن
to exclude something [as something]	چیزی را غیر قابل دانستن
deprecated	قبیح دانستن ناراضی بودن از
deprecates	قبیح دانستن ناراضی بودن از
to have something	چیزی را مال خود دانستن
to have something at one's disposal	چیزی را مال خود دانستن
disqualified	فاقد شرایط لازم دانستن
to rule something out	چیزی را غیر قابل دانستن
disqualify	فاقد شرایط لازم دانستن
wist	دانستن گذشته فعل wit
deprecate	قبیح دانستن ناراضی بودن از
To know the tricds of the trade . To know the ropes . To know ones stuff.	فوت وفن کاری را دانستن
intitule	لقب دادن مستحق دانستن
inculpate	تهمت زدن به مقصر دانستن
justify	تصدیق کردن ذیحق دانستن
attaint	مقصر دانستن محروم کردن