English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
make somebody take the fall تقصیر را به بگردن کسی انداختن
Search result with all words
To put the blame some one . تقصیر را بگردن کسی انداختن
Other Matches
To take the blame . تقصیر را بگردن گرفتن
leave (someone) holding the bag <idiom> تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
lockets که بگردن میاویزند
locket که بگردن میاویزند
of kin دست بگردن
To accept responsibility . To take the blame . بگردن گرفتن
chaplet حلقه گل که بگردن میاویزند تسبیح یا گردن بند
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
irreprehensible بی تقصیر
reproachless بی تقصیر
errors تقصیر
faulted تقصیر
delinquency تقصیر
fault تقصیر
rap تقصیر
wite تقصیر
sinless بی تقصیر
raps تقصیر
innocent بی تقصیر
offenceless بی تقصیر
guiltless بی تقصیر
tortious تقصیر
faults تقصیر
faultless بی تقصیر
misdemeanors تقصیر
misdemeanour تقصیر
blameless بی تقصیر
misdemeanours تقصیر
cleanhanded بی تقصیر
niet culpable بی تقصیر
error تقصیر
guilt تقصیر
pure of guilt بی تقصیر
fraudvlent bank ورشکسته به تقصیر
offence تقصیر حمله
offenses تقصیر حمله
the fault lies with him تقصیر با اوست
culpable bankruptcy ورشکستگی به تقصیر
offense تقصیر حمله
faults تقصیر اشتباه
faulted تقصیر اشتباه
clupable bankruptcy ورشکستگی به تقصیر
it is his fault تقصیر اوست
fault تقصیر اشتباه
theory of fault تئوری تقصیر
Don't put [lay] the blame on me! تقصیر را نیانداز سر من!
commit a fault تقصیر کردن
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.] تقصیر [سر] او [زن] است.
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
to bear the blame تقصیر را به گردن گرفتن
he put orlaid the blame me تقصیر را به گردن من گذاشت
He is not to blame for this. تقصیر او [مرد ] نیست.
wrongs تقصیر و جرم غلط
crime تقصیر تبه کاری
i may thank myself تقصیر ازخودم بود
strict liability مسئوولیت بدون تقصیر
to point the finger at somebody تقصیر را سر کسی گذاشتن
It's your own fault. تقصیر خودت است.
wronging تقصیر و جرم غلط
animadvert تعیین تقصیر ومجازات
wrong تقصیر و جرم غلط
condonation عفو تقصیر بخشایش
condenser الت تقصیر عدسی محدب
to put the blame on somebody تقصیر را سر کسی گذاشتن [اصطلاح مجازی]
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
You asked for it. You had it coming. حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
gross negligence تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
to pass the buck <idiom> مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
to pass the buck to somebody مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
to lay the blame on someone تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
let down پایین انداختن انداختن
If so, you've only yourself to blame. اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to pick off تک تک انداختن
retroject پس انداختن
felled انداختن
hewed انداختن
hews انداختن
jaculate انداختن
hewing انداختن
relegate انداختن
deleted انداختن
deletes انداختن
launched به اب انداختن
deleting انداختن
relegating انداختن
relegates انداختن
launch به اب انداختن
relegated انداختن
deracination بر انداختن
spills انداختن
hew انداختن
lay away انداختن
leave out انداختن
let fall انداختن
to hew down انداختن
benite به شب انداختن
to play a searchlight انداختن
brush finish خط انداختن
omitted انداختن
to skips over انداختن
thrusts انداختن
thrusting انداختن
thrust انداختن
to fire off a postcard انداختن
throws انداختن
throwing انداختن
throw انداختن
to put back پس انداختن
felling انداختن
omit انداختن
fells انداختن
slings انداختن
to lay by the heels بر انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
omits انداختن
lash vt انداختن
omitting انداختن
emplace جا انداختن
hurled انداختن
bottom ته انداختن
bottoms ته انداختن
overthrew بر انداختن
overthrow بر انداختن
to draw lots انداختن
hurls انداختن
floriate گل انداختن در
to let fall انداختن
hurl انداختن
to let drop انداختن
flings انداختن
flinging انداختن
fling انداختن
lines خط انداختن در
pilling تل انداختن
line خط انداختن در
to leave out انداختن
spilled or spilt انداختن
overthrowing بر انداختن
souse انداختن
launching به اب انداختن
overthrown بر انداختن
overthrows بر انداختن
hewn انداختن
stagger از پا انداختن
blobs لک انداختن
blob لک انداختن
hitching انداختن
hitches انداختن
fell انداختن
hitched انداختن
launches به اب انداختن
hitch انداختن
string زه انداختن به
delete انداختن
rut خط انداختن
ruts خط انداختن
spilling انداختن
run home جا انداختن
prostrate از پا انداختن
spill انداختن
spilled انداختن
to bring any one to his knees کسیرابلابه انداختن
demoralises ازروحیه انداختن
to bottom a chair ته انداختن بصندلی
demoralized ازروحیه انداختن
demoralizes ازروحیه انداختن
to break down ازپا انداختن
demoralize ازروحیه انداختن
demoralising ازروحیه انداختن
demoralizing ازروحیه انداختن
sired نیا پس انداختن
to break a jest مزه انداختن
sires نیا پس انداختن
to cut the painter جدایی انداختن
hindering بتاخیر انداختن
embroiling به نزاع انداختن
embroils به نزاع انداختن
to drive into a corner درتنگنا انداختن
siring نیا پس انداختن
to drive mad بدیوانگی انداختن
demoralised ازروحیه انداختن
hinders بتاخیر انداختن
interject درمیان انداختن
to chop dowm a tree درختی را انداختن
interjects درمیان انداختن
to crack a joke مزه انداختن
interjecting درمیان انداختن
hindered بتاخیر انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com