Dictiornary-Farsi | تقطیر ساده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
simple distillation	تقطیر ساده


Other Matches

simple design	طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
bubble cap plate column	ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
bubble tray column	ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
basic	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet	طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structure	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
disstillation	تقطیر
retorting	تقطیر
distillation	تقطیر
distilling head	سر تقطیر
vacuum distillation	تقطیر در خلاء
distillate	فراورده تقطیر
distillate	محصول تقطیر
distillable	قابل تقطیر
destructive distillation	تقطیر تخریبی
condensate	تقطیر کردن
distilled	تقطیر شده
steam stripping	تقطیر با بخار اب
carbonization	تقطیر تخریبی
steam distillation	تقطیر با بخار اب
bubble tower	برج تقطیر
distil	تقطیر شدن
solar still	تقطیر کن افتابی
distillation residue	باقیمانده تقطیر
molecular distillation	تقطیر مولکولی
distils	تقطیر شدن
distils	تقطیر کردن
distills	تقطیر کردن
distilling	تقطیر شدن
distilling	تقطیر کردن
distills	تقطیر شدن
residues	پس مانده تقطیر
distilling receiver	گیرنده تقطیر
dry distillation	تقطیر خشک
residuum	پس مانده تقطیر
rectifier	اسباب تقطیر
distiller	دستگاه تقطیر
distillers	دستگاه تقطیر
stiller	دستگاه تقطیر
stillest	دستگاه تقطیر
stills	دستگاه تقطیر
residue	پس مانده تقطیر
distil	تقطیر کردن
extraction	تقطیر کشش
retorts	دستگاه تقطیر
still	دستگاه تقطیر
water still	دستگاه تقطیر اب
pitch	ته مانده تقطیر
retort	دستگاه تقطیر
pitches	ته مانده تقطیر
pipestill	دستگاه تقطیر لولهای
total reflux head	سر تقطیر برگشت کامل
molecular still	دستگاه تقطیر مولکولی
battery still	دیگ تقطیر باتری
pot still	دستگاه تقطیر ویسکی
by product gas	گاز تقطیر شده
straight run pitch	تفاله اولین تقطیر
overlap of distillat curves	رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
still	دستگاه تقطیر عرق گرفتن از
stiller	دستگاه تقطیر عرق گرفتن از
stillest	دستگاه تقطیر عرق گرفتن از
stills	دستگاه تقطیر عرق گرفتن از
distillery	کارخانه یا محل تقطیر رسومات
distilleries	کارخانه یا محل تقطیر رسومات
jet b	نوعی سوخت تقطیر شده
baldly	ساده
sheepish	ساده دل
cleans	ساده
innocent <adj.>	ساده دل
clodhopper	ساده
simplest	ساده دل
untutored	ساده
semplice	ساده
simplest	ساده
clodhoppers	ساده
baldest	ساده
downright	ساده
simpler	ساده دل
simple	ساده
simple	ساده دل
freestanding	ساده
positive	ساده
incomposite	ساده
incomplex	ساده
unaffected	ساده
slickest	ساده
slick	ساده
naif	ساده
free spoken	ساده گو
fraudless	ساده
simpler	ساده
inexpensive	ساده
artless	ساده
balder	ساده
simple hearted	ساده دل
plain hearted	ساده دل
bald	ساده
sheepishly	ساده دل
fanciless	ساده
fructose	ساده
plain	ساده
idiot	ساده
plainer	ساده
idiots	ساده
plainest	ساده
unceremoniously	ساده
unceremonious	ساده
frugal	ساده
unassuming	ساده
homespun	ساده
simple-hearted <adj.>	ساده دل
unmeaning	ساده
unsophisticated	ساده
unaadorned	ساده
simplex	ساده
taffetized	ساده
plains	ساده
simplistic	ساده
conversable <adj.>	ساده دل
seemly <adj.>	ساده دل
daff	ساده دل
charmless	ساده
good-humored	ساده دل
naive	ساده
expansive <adj.>	ساده دل
simpleminded	ساده دل
cleanest	ساده
explicit	ساده
cleaned	ساده
clean	ساده
simple minded	ساده دل
simplified	ساده شده
lambs	ادم ساده
nincompoops	ساده لوح
lamb	ادم ساده
clean collection	وصولی ساده
lamblike	ساده لوح
simplistic	ساده طبع
booby	ساده لوح
book keeping by single e.	دفترداری ساده
empirical formula	فرمول ساده
basic circuit	مدار ساده
flat rate	نرخ ساده
simple interest	سود ساده
cats paw	ساده لوح
clean bill	برات ساده
dupable	ساده لوح
clean bill of lading	بارنامه ساده
free spokenness	ساده گویی
simple average	میانگین ساده
smpleton	ساده لوح
single entry	حسابداری ساده
single bond	پیوند ساده
single bevel but weld	جوش لب به لب "وی " ساده
simplifier	ساده کننده
simplifcation	ساده سازی
simplex transmission	مخابره ساده
simple minded	ساده لوح
simple mean	میانگین ساده
simple magnet	مغناطیس ساده
simple fraction	کسر ساده
simple eye	چشم ساده
simple correlation	همبستگی ساده
simple compression	فشار ساده
simple bending	خمش ساده
simple beam	تیر ساده
soft eye	چشمی ساده
sot	ساده لوح
plain design	طرح کف ساده
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
In simple (plain) English.	به انگلیسی ساده
deck hands	ملوان ساده
deck hand	ملوان ساده
unskilled worker	کارگر ساده
unfigured	بی صورت ساده
underhand service	سرویس ساده
two time	دو حرکت ساده
simple beam	تیره ساده
simple attack	حمله ساده
phoneme	صدای ساده
perfect gazes	گازهای ساده
overhand knot	گره ساده
natively	بطور ساده
naivete	ساده لوحی
martin	ساده لوح
lamblkin	ساده لوح
king post truss	خرپای ساده
ingenue	دختر ساده
infrugal	غیر ساده
in plain english	به انگلیسی ساده
gullibility	ساده لوحی
gowk	ساده لوح
gobemouche	ساده لوح
galah	ساده لوح
gaby	ساده لوح
phonemes	صداهای ساده
pick wickian	ساده بی تکلف