English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
English Persian
depopulation تقلیل نفوس
Other Matches
population نفوس
populations نفوس
the t. population تمامی نفوس
depopulation کاهش نفوس
demography امارگیری نفوس بشر
demographic وابسته به امارگیری نفوس
the population is stationary شماره نفوس انجا کم وزیادنمیشود
the total population تمامی نفوس کلیه جمعیت
i put the population at 0000 نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
county borouh شهری که بیش از 00005تن نفوس دارد
diminution تقلیل
cut back تقلیل
reductions تقلیل
reduction تقلیل
reductional تقلیل
cut back تقلیل دادن
depauperate تقلیل یافته
data reduction تقلیل داده ها
weakens تقلیل دادن
weakening تقلیل دادن
weakened تقلیل دادن
monetary contraction تقلیل پول
deceleration lane خط تقلیل سرعت
reductive تقلیل دهنده
depletable تقلیل یافتنی
reduction ratio ضریب تقلیل
reducer تقلیل دهنده
reducible تقلیل پذیر
reduction coefficient ضریب تقلیل
reduction of armamentes تقلیل تسلیحات
weaken تقلیل دادن
lessened تقلیل یافتن
reduces تقلیل یافتن
reducing تقلیل دادن
reducing تقلیل یافتن
cut تقلیل دادن
cuts تقلیل دادن
reduce تقلیل دادن
diminishes تقلیل یافتن
deflation تقلیل قیمتها
diminish تقلیل یافتن
depletion رگ زنی تقلیل
lessen تقلیل یافتن
lessening تقلیل یافتن
lessens تقلیل یافتن
reduces تقلیل دادن
reduce تقلیل یافتن
depleted تقلیل درامد ملی
reduction of capital تقلیل سرمایه شرکت
deplete تقلیل درامد ملی
diminished : تقلیل یافته کاسته
deflation تقلیل میزان پول
partial reduction coefficient ضریب تقلیل جزئی
scrimp نحیف تقلیل دادن
reduced form فرم تقلیل یافته
diminished [قوس تقلیل یافته]
depletion تقلیل درامد ملی
irreducible غیر قابل تقلیل
depletes تقلیل درامد ملی
depleting تقلیل درامد ملی
single reduction تقلیل سرعت تکی
lessens کمتر کردن تقلیل دادن
uncurtailed bars ارماتور بدون تقلیل مقطع
reductase دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
lessening کمتر کردن تقلیل دادن
cut down خلاصه کردن تقلیل دادن
attenuating تقلیل دادن دقیق شدن
cost saving درامد حاصل از تقلیل هزینه
cost reduction تقلیل قیمت تمام شده
attenuated تقلیل دادن دقیق شدن
diminishing utility قانون تقلیل تمایل به مصرف
lessen کمتر کردن تقلیل دادن
attenuate تقلیل دادن دقیق شدن
hypothermal وابسته به تقلیل درجه حرارت
lessened کمتر کردن تقلیل دادن
attenuates تقلیل دادن دقیق شدن
disrate پست کردن تقلیل رتبه دادن
haplosis تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
betterment خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
design strength مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
diminishing utility اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
data reduction تقلیل داده ها کاهش داده ها
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
iron law of wage قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com