Dictiornary-Farsi | تقویت حداکثر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
maximum gain	تقویت حداکثر


Search result with all words

maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
Other Matches

max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
telephone repeater	دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
radar picket	ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
peaks	حداکثر
outside	حداکثر
peak	حداکثر
outsides	حداکثر
endurance	حداکثر
peaking	حداکثر
maximal	حداکثر
uttermost	حداکثر
maximum	حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum work	کار حداکثر
peaking	حداکثر کاکل
maximum demand	بار حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum slope	حداکثر شیب
maximum current	جریان حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
intensity maximum	حداکثر شدت
payloads	حداکثر بار
peak	حداکثر کاکل
peaks	حداکثر کاکل
maximum efficiency	راندمان حداکثر
payload	حداکثر بار
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum output	خروجی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum profit	حداکثر سود
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum load	بار حداکثر
high tides	حداکثر مد دریا
wage ceiling	حداکثر دستمزد
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
peak voltage	ولتاژ حداکثر
full speed	حداکثر سرعت
price ceilings	حداکثر قیمت
maximal	وابسته به حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
flank speed	حداکثر سرعت
submaximal	زیر حداکثر
flat out	حداکثر سرعت
peak current	جریان حداکثر
maximum price	حداکثر بها
peak load	بار حداکثر
peak load	حداکثر بار
optimum height	حداکثر ارتفاع
high tide	حداکثر مد دریا
global maximum	حداکثر مطلق
peak demand	حداکثر تقاضا
full bore	حداکثر تلاش
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
utmost	منتهای کوشش حداکثر
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
maximum load	بار گذاری حداکثر
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
breaking load	حداکثر تحمل بار
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت قایق
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maxvo	حداکثر توان هوازی
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
great diurnal range	حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
hovering ceiling	حداکثر سقف پرواز ثابت درنزدیک زمین
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
optimize	کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
supercharge	خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
reinforcement	تقویت
magnification factor	تقویت
invigoration	تقویت
intensification	تقویت
abetment	تقویت
afforcement	تقویت
alimentation	تقویت
ampilification	تقویت
auxesis	تقویت
over protection	تقویت
revivals	تقویت
revival	تقویت
amplification	تقویت
abet	تقویت
boosts	تقویت