Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
operational amplifier
تقویت کننده عملیاتی
Other Matches
radar picket
ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
augmentor
تقویت کننده
booster
تقویت کننده
regenerator
تقویت کننده
corroborator
تقویت کننده
reinforcer
تقویت کننده
magnifier
تقویت کننده
amplifiers
تقویت کننده
amplifire
تقویت کننده
subsidiary
تقویت کننده
subsidiaries
تقویت کننده
amplifier
تقویت کننده
line repeater
تقویت کننده خط
boosters
تقویت کننده
line amplifier
تقویت کننده خط
sounder resonator
تقویت کننده صدا
magnetic amplifier
تقویت کننده مغناطیسی
preamplifier
پیش تقویت کننده
audio amplifier
تقویت کننده صوتی
transistors
تقویت کننده کریستالی
magnetoresistive amplifier
تقویت کننده مغناطیسی
magnifier
تقویت کننده نور
input amplifier
تقویت کننده اولیه
tube amplifier
تقویت کننده لامپی
differential amplifier
تقویت کننده تفاضلی
power amplifier
تقویت کننده قدرت
pulse amplifier
تقویت کننده پالس
multiplier
تقویت کننده ولتسنج
primary reinforcer
تقویت کننده نخستین
terminal repeater
تقویت کننده نهایی
multiplier
دستگاه تقویت کننده
input amplifier
تقویت کننده ورودی
main amplifier
تقویت کننده اصلی
fringing groove
شیار تقویت کننده
operational amplifier
تقویت کننده محاسباتی
intermediate repeater
تقویت کننده میانی
transistor
تقویت کننده کریستالی
intermediate amplifier
تقویت کننده میانی
hydraulic booster unit
تقویت کننده هیدرولیکی
microphone amplifier
تقویت کننده میکروفن
telephone repeater
تقویت کننده تلفن
sense amplifier
تقویت کننده حسی
repeater station
مرکز تقویت کننده
voltage amplifier
تقویت کننده ولتاژ
output amplifier
تقویت کننده خروجی
image intensifier tube
تقویت کننده تصویر
reinforcing stimulus
محرک تقویت کننده
energizer
تقویت کننده ترمز
secondary reinforcer
تقویت کننده ثانوی
relay amplifier
تقویت کننده امدادی
z axis amplifier
تقویت کننده محور "زد"
video amplifier
تقویت کننده تصویری
feedback amplifier
تقویت کننده فیدبک
amplifying valve
لامپ تقویت کننده
amplifire tube
لامپ تقویت کننده
light amplifier
تقویت کننده ی نور
generalized reinforcer
تقویت کننده تعمیم یافته
push pull amplifier
تقویت کننده پوش- پول
multi stage amplifier
تقویت کننده چند طبقه
y axis amplifier
تقویت کننده محور ایگرگ
intensity amplifier
تقویت کننده شدت روشنایی
intermediate frequency amplifier
تقویت کننده فرکانس میانی
x axis amplifier
تقویت کننده محور ایکس
backlog
ستون فقرات تقویت کننده
multiple amplifier
تقویت کننده چند طبقه
telephone repeater valve
لامپ تقویت کننده تلفنی
high frequency amplifier
تقویت کننده فرکانس بالا
backlogs
ستون فقرات تقویت کننده
reinforcing
نیروی تقویتی تقویت کننده
sound volume amplifier
تقویت کننده شدت صوت
low pass amplifier
تقویت کننده پایین گذر
frequency selective amplifier
تقویت کننده سلکتیو فرکانس
magnetic amplifier
تقویت کننده مغناطیسی ترانسدورکتور
impluse amplifier
تقویت کننده ضربه جریان
telephone amplifying tube
لامپ تقویت کننده تلفن
low frequency amplifier
تقویت کننده فرکانس پایین
cascade image intensifier
تقویت کننده روشنی عکس یاشفافیت ان
zymosthenic
تقویت کننده قدرت انزیم یادیاستاز
x amplifier
تقویت کننده با سیستم انحراف افقی
corroborative
تایید کننده- موید- تقویت امیز
lat machine
دستگاه تقویت کننده عضلههای پشت
y amplifier
تقویت کننده با سیستم انحراف عمودی
high fidelity amplifier
امپلی فایرهای فا تقویت کننده باکیفیت عالی
stereophonic
دارای دستگاه تقویت کننده صوت از سه جهت
video amplifier
دستگاه یا مدار تقویت کننده فرکانسهای سمعی و بصری
anti tear strips
باریکه یا نوارهایی از جنس هواپیما که روی قطعات ساختمانی بال و زیرنوارهای تقویت کننده قرارمیگیرند
automonitor
ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
current operating allowance
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
input preamplifier
پری امپلی فایر ورودی تقویت کننده ورودی
colminator
تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
transponder
تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
operational code
کد عملیاتی
operation code
کد عملیاتی
operations code
کد عملیاتی
operational
عملیاتی
operating
عملیاتی
operating profit
سود عملیاتی
operating expenses
مخارج عملیاتی
operating cost
هزینه عملیاتی
operating loss
زیان عملیاتی
preoperational
پیش عملیاتی
operating cost
مخارج عملیاتی
operating budget
بودجه عملیاتی
operating ratio
نرخ عملیاتی
operational route
جاده عملیاتی
concept of operation
تدبیر عملیاتی
endurance
برد عملیاتی
operational costs
هزینههای عملیاتی
operational definition
تعریف عملیاتی
operational environment
محیط عملیاتی
operational headquarters
ستاد عملیاتی
operational management
مدیریت عملیاتی
operational route
مسیر عملیاتی
operational problems
مسائل عملیاتی
operational reserve
ذخیره عملیاتی
operational reserve
احتیاط عملیاتی
operational research
تحقیق عملیاتی
operationalism
عملیاتی نگری
operations code
رمز عملیاتی
operating ratio
نسبت عملیاتی
operating speed
سرعت عملیاتی
operating staff
کارمندان عملیاتی
operating temperature
دمای عملیاتی
operating weight
وزن عملیاتی
operation annexes
پیوستهای عملیاتی
operational readiness
امادگی عملیاتی
operation map
نقشه عملیاتی
operation order
دستور عملیاتی
operation overlay
کالک عملیاتی
operation research
پژوهش عملیاتی
component operation
عناصر عملیاتی
cruising range
برد عملیاتی
element
عنصر عملیاتی
throughput
توان عملیاتی
mission load
اماد عملیاتی
elements
عنصر عملیاتی
incidents
حادثه عملیاتی
action parameters
پارامترهای عملیاتی
incident
حادثه عملیاتی
flowchart
شمای عملیاتی
functional specification
مشخصه عملیاتی
staging area
منطقه عملیاتی
telephone repeater
دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
operational performance category
امادگی عملیاتی از طبقه
operational performance category
طبقه امادگی عملیاتی
actions
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
commander's concept
تدبیر عملیاتی فرمانده
mission load
بار مبنای عملیاتی
fleet operating base
پایگاه عملیاتی ناوگان
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
operational weapon
جنگ افزار عملیاتی
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
functional units of a computer
واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
radius of action
برد عملیاتی هواپیما
operational command
فرماندهی از نظر عملیاتی
effective through put
توان عملیاتی موثر
scheme of command
طرح عملیاتی یکان
zeroed out
غیر عملیاتی شدن یکان
game cycle
دورههای عملیاتی بازی جنگ
chopped
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
base of operations
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
chop
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
not operationally ready
غیر اماده ازنظر عملیاتی
sops
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
sop
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
present work
عملیاتی که اکنون انجام شده است
change of operation control
تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
sequential
عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
alternate escort operating base
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
routing
عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
radiological operations
عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
monadic
مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
target offset methode
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
rated through put
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
fix
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
process bound
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
fixes
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
atomic
1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
unmodified instruction
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
simulation
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulations
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
finder
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
reinforces
تقویت
invigoration
تقویت
abet
تقویت
over protection
تقویت
auxesis
تقویت
magnification factor
تقویت
afforcement
تقویت
gained
تقویت
nutrition
تقویت
revival
تقویت
alimentation
تقویت
support
تقویت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com