English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
main effort تلاش اصلی
Search result with all words
main attack تلاش اصلی نیروها
main effort تلاش اصلی نیروها
Other Matches
VL local bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
masters سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
on board که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
prototypal وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
generation کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
prototypic وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
first generation computer کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
stapling جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
stapled جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
staple جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
initial reserves ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
generations کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
effort تلاش
scrounges تلاش
set out <idiom> تلاش
competency تلاش
efforts تلاش
endeavor تلاش
endevour تلاش
stressing تلاش
stresses تلاش
scrounge تلاش
search تلاش
searched تلاش
searches تلاش
searchingly تلاش
quest تلاش
quests تلاش
scrounged تلاش
scrounging تلاش
stress تلاش
synergic هم تلاش
mainstay مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstays مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
base camp پایگاه اصلی کمپ اصلی
base unit یکای اصلی واحد اصلی
fundamental unit یکای اصلی واحد اصلی
master file فایل اصلی پرونده اصلی
burster خرج تلاش
scrounging تلاش کردن
full bore حداکثر تلاش
bursting charge خرج تلاش
design stress resultant تلاش محاسباتی
detonation charge خرج تلاش
effort syndrome نشانگان تلاش
shearing force تلاش برشی
level of effort میزان تلاش
to cast about تلاش کردن
filler خرج تلاش
unity of effort وحدت تلاش
scrounged تلاش کردن
to lay about تلاش کردن
make a push تلاش کردن
wild-goose chase تلاش بیهوده
fillers خرج تلاش
scrounge تلاش کردن
wild-goose chases تلاش بیهوده
normal force تلاش عمودی
wild goose chase تلاش بیهوده
scrounges تلاش کردن
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
prowl پرسه زدن تلاش
inert filling خرج تلاش بی اثر
last-ditch وابسته به آخرین تلاش
level of effort تلاش رزمی یکان
prowled پرسه زدن تلاش
prowling پرسه زدن تلاش
prowls پرسه زدن تلاش
go out of one's way <idiom> تلاش زیادی کردن
bend over backwards to do something <idiom> سخت تلاش کردن
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
roll up one's sleeves <idiom> سخت تلاش کردن
put up a good fight <idiom> سخت تلاش کردن
knock oneself out <idiom> باعث تلاش فراوان
burster tube لوله خرج تلاش
endevour تلاش کردن کوشیدن
endeavor تلاش کردن کوشیدن
to make a real effort تلاش جدی کردن
competed تلاش و جدیت کردن
competence روح تلاش جدیت
compete تلاش و جدیت کردن
competes تلاش و جدیت کردن
admissible stress تلاش قابل قبول
all out با تمام قدرت و تلاش
burster course مسیرانفجار خرج تلاش
put someone's best foot forward <idiom> بیشتر تلاش کردن
matter بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
try for point تلاش برای کسب امتیاز
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
powering حداکثر تلاش در کمترین زمان
to lavisheffort زیاد تلاش یا کوشش کردن
forage تلاش وجستجو برای علیق
scramble بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambling بزحمت جلو رفتن تلاش
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered حداکثر تلاش در کمترین زمان
foraged تلاش وجستجو برای علیق
forages تلاش وجستجو برای علیق
powers حداکثر تلاش در کمترین زمان
foraging تلاش وجستجو برای علیق
to turn upside down هر تلاش امکان پذیری را کرن
work someone's finger to the bone <idiom> تمام تلاش را به کار بستند
run scared <idiom> تلاش برای رقابت سیاسی
go long تلاش درپاس طولانی بجلو
Thank you for your efforts. با تشکر برای تلاش شما.
externals که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
stretch runner تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
to torpedo تارومار کردن [مانند تلاش کسی]
inert mine مین بی اثر وبدون خرج تلاش
to put one's best foot formost <idiom> حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
muss درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
use up every ounce of energy نهایت تلاش خود را به کار بستن
To make desperate efforts. این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
to scramble for a living برای معاش یازندگی تلاش کردن
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
To go flat out . To make astupendous effort. غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
Whistle past the graveyard <idiom> تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
However hard he tried ... با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
FEP پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard . اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
biochip تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
pilot tunnel تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
flechette پیکان شراپنل ساچمه ها یا پیکانهای مخلوط با خرج تلاش که پره دار هستند
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
body 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
authentic document اصل سند مدارک اصلی سند اصلی
bodies 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
write خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
source 1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
standby سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standbys سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
echo check بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
The documentary tries to be truthful to the events. این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
burster block مجموعه منفجر کننده مجموعه خرج تلاش
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
master compass قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
input/output فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
struggles تلاش کردن مبارزه کردن
struggle تلاش کردن مبارزه کردن
struggling تلاش کردن مبارزه کردن
bending stress خستگی خمشی تلاش خمشی
struggled تلاش کردن مبارزه کردن
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
mainlining اصلی
arches اصلی
ingrown اصلی
arch اصلی
aboriginals اصلی
main attack تک اصلی
arch- اصلی
aboriginal اصلی
primarily اصلی
main خط اصلی
line link خط اصلی
germinal اصلی
main stem خط اصلی
mainlining خط اصلی
head اصلی
inherent اصلی
main deck پل اصلی
main door در اصلی
principle اصلی
prime اصلی
primed اصلی
primes اصلی
organic اصلی
primary اصلی
master اصلی
basic اصلی
originals اصلی
masters اصلی
texts اصلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com