Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 144 (7 milliseconds)
English	Persian
retortion	تلافی عینی
Other Matches
objectives	عینی
irreplaceable	عینی
veridical	عینی
objective	عینی
chose in possession	حق عینی
concrete	عینی
objective reality	واقعیت عینی
res gestae	حقایق عینی
individual duty	واجب عینی
concrete thinking	تفکر عینی
tangible property	دارائی عینی
eye witness	گواه عینی
personal duty	واجب عینی
non fungible	مال عینی
objective anxiety	اضطراب عینی
objective data	دادههای عینی
personal duty	فرض عینی
objective method	روش عینی
ocular witness	شاهد عینی
objectivism	عینی نگری
eye witness	شاهد عینی
objective test	ازمون عینی
tangible property	اموال عینی
things in possession	اموال عینی
eyewitness	گواه عینی
eye witness	گواه عینی
eye-witness	گواه عینی
eyewitness	شاهد عینی
eye witness	شاهد عینی
eye-witness	شاهد عینی
objectivity	عینی بودن
objective value	ارزش عینی
concrete operations	عملیات عینی
objective type	سنخ عینی
concrete intelligence	هوش عینی
lextalionis	قانون کیفر عینی
facsimile	رونوشت عینی نمابرد
objective psychology	روانشناسی عینی نگر
facsimiles	رونوشت عینی نمابرد
eye-witnesses	شاهد عینی گواه خوددیده
eyewitness	شاهد عینی گواه خوددیده
eyewitnesses	شاهد عینی گواه خوددیده
tangible benefits	منافع مشهود فواید عینی
intangible	مال غیر عینی نا هویدا
tit	تلافی
tits	تلافی
vindictive	تلافی
amends	تلافی
compensation	تلافی
wanion	تلافی
marque	تلافی
compensations	تلافی
reprisals	تلافی
greeted	تلافی
greets	تلافی
greet	تلافی
incidence	تلافی
retaliation	تلافی
retribution	تلافی
reprisal	تلافی
to make reprisal	تلافی در اوردن
to make reprisal	تلافی کردن
to make r.	تلافی کردن
reciprocated	تلافی کردن
repays	تلافی پس دادن به
rewardable	مزد تلافی
retortion	تلافی بعین
retaliator	متضمن تلافی
reciprocate	تلافی کردن
retaliative	تلافی کننده
pays	تلافی کردن
reprisal	تلافی کردن
reprisals	تلافی کردن
pay	تلافی کردن
paying	تلافی کردن
in return	در تلافی [کاری]
by way of reciprocation	در تلافی [کاری]
wrathful	تلافی دراوردن
wrathful	تلافی کردن
reciprocates	تلافی کردن
recoup	تلافی کردن
recouped	تلافی کردن
avenged	تلافی کردن
avenges	تلافی کردن
rewards	مزد تلافی
vindictive	تلافی کننده
restitution	جبران تلافی
retaliating	تلافی کردن
recompense	جبران تلافی
recompensed	جبران تلافی
avenging	تلافی کردن
recompenses	جبران تلافی
recompensing	جبران تلافی
retaliate	تلافی کردن
retaliated	تلافی کردن
compensator	تلافی کننده
rewarded	مزد تلافی
retaliates	تلافی کردن
recoups	تلافی کردن
repaying	تلافی پس دادن به
repay	تلافی پس دادن به
recouping	تلافی کردن
avenge	تلافی کردن
reward	مزد تلافی
retort	جواب متقابل تلافی
retorts	جواب متقابل تلافی
to pay home	تلافی کامل کردن
rewarded	سزا تلافی کردن
reprise	خرج تلافی کردن
to take vengeance on a person	تلافی برکسی دراوردن
reward	سزا تلافی کردن
rewardable	سزا تلافی کردن
rewards	سزا تلافی کردن
Touché!	خوب تلافی کردی! [در بحثی]
i paid him out well	خوب تلافی بسرش دراوردم
i repaid his kindress in kind	مهربانی او را عینا` تلافی کردم
to serve one out	تلافی بسر کسی دراوردن
to pay out	تنبیه کردن تلافی دراوردن
unrequited	بدون تلافی یا عمل متقابل
serve one out	تلافی بسر کسی دراوردن
i will return his kindness	مهربانی او را تلافی خواهم کرد
to take vengeance on any one	تلافی بر سر کس در اوردن از کسی انتقام گرفتن
to give one his revenge	فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
congruous	درخور درست تلافی کننده یاجفت شونده
potential substitution	حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
to get one's own back	تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
She's done so much for us, we need to repay her somehow.	او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
observers	نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observer	نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
tangible assets	دارائیهای ثابت دارائیهای عینی
reciprocates	تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocate	تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocated	تلافی کردن عمل متقابل کردن
retaliation	تلافی کردن مقابله کردن به مثل
tangible costs	هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
counter	مقابله کردن تلافی کردن
countered	مقابله کردن تلافی کردن
countering	مقابله کردن تلافی کردن
facsimiles	رونوشت عینی رونوشت
facsimile	رونوشت عینی رونوشت
compensates	جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate	جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated	جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com