English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (5 milliseconds)
English Persian
magnetic hystersis loss تلفات هیسترزیس
Other Matches
magnetic lag هیسترزیس
magnetic hystersis loss گمگشتگی هیسترزیس
magnetic cycle منحنی هیسترزیس
hysteresis loop منحنی هیسترزیس
magnetic hysteresis هیسترزیس مغناطیسی
magnetic hysteresis loop حلقه هیسترزیس مغناطیسی
casualties تلفات
casualty تلفات
fatalities تلفات
mortality تلفات
victim تلفات
victims تلفات
total loss تلفات کل
losses تلفات
fatality تلفات
loss تلفات
corona losses تلفات کورونا
casualty radius شعاع تلفات
low loss construction ساختمان کم تلفات
treble our casualties سه برابر تلفات ما
total losses کل تلفات ابی
mass casualties تلفات زیاد
insulation power factor زاویه ی تلفات
kill factor ضریب تلفات
lethal area منطقه تلفات
low loss cable کابل با تلفات کم
low loss coil بوبین با تلفات کم
tip loss تلفات نوک
the losses of the army تلفات ارتش
mortality factor ضریب تلفات
battle casualty تلفات جنگی
loss تلفات ضایعات
casualties تلفات و ضایعات
suffers تلفات دیدن
suffer تلفات دیدن
suffered تلفات دیدن
casualty تلفات و ضایعات
loss appraisal قبول تلفات در جنگ
loss replacement جایگزینی تلفات و ضایعات
low loss capacitor خازن با تلفات دی الکتریک کم
low loss ceramics سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
mass casualties تلفات و ضایعات شدید
kill probability احتمال واردکردن تلفات
interphase transformer loss تلفات پیچک صنعتی
vulnerability در معرض تلفات بودن
eddy current losses تلفات جریان گردابی
casualty radius شعاع تولید تلفات
no load loss تلف یا تلفات بی باری
absorption losses تلفات ناشی از جذب
tolls تعداد تلفات جنگی ضایعه
inflict casualty تلفات وارد کردن بدشمن
tolling تعداد تلفات جنگی ضایعه
loss تلفات جنگی ضایعات رزمی
casualty agent عامل ایجاد تلفات و ضایعات
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
gear friction losses تلفات اصطکاکی جعبه دنده
to take toll of any one تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
toll تعداد تلفات جنگی ضایعه
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
kill تلفات منفجر کردن از بین بردن
inflict وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicted وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicting وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
dielectric loss factor meter دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
kills تلفات منفجر کردن از بین بردن
allowance for anticipated سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
spray attack پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
casualty board تابلوی نمودار ضایعات یکان تابلوی تلفات
casualty attack تک غافلگیری که به منظورتولید تلفات انجام میشود تک غافلگیری ش م ر
kill area منطقه خطر منطقه تلفات
loss angle زاویه تلف زاویه تلفات
anticipated stock losses تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com