English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
inflict casualty تلفات وارد کردن بدشمن
Other Matches
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
to take toll of any one تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
inflicting وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflict وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicted وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
outflank ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanked ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanks ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanking ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
kill تلفات منفجر کردن از بین بردن
kills تلفات منفجر کردن از بین بردن
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
initiates وارد کردن
initiate وارد کردن
inducts وارد کردن
importing وارد کردن
initiated وارد کردن
initiating وارد کردن
inducted وارد کردن
inducting وارد کردن
induct وارد کردن
bring in وارد کردن
inputting وارد کردن
import وارد کردن
imported وارد کردن
make an entry وارد کردن
enters وارد یا ثبت کردن
inflict casualty خسارت وارد کردن
entered وارد یا ثبت کردن
imported عمل وارد کردن
rosters وارد صورت کردن
roster وارد صورت کردن
importing عمل وارد کردن
import عمل وارد کردن
enter وارد یا ثبت کردن
reimport دوباره وارد کردن
to exert force [on] نیرو وارد کردن [بر]
initiated تازه وارد کردن
blemish خسارت وارد کردن
initiates تازه وارد کردن
initiate تازه وارد کردن
initiating تازه وارد کردن
casualties تلفات
loss تلفات
casualty تلفات
victims تلفات
mortality تلفات
fatalities تلفات
fatality تلفات
losses تلفات
victim تلفات
total loss تلفات کل
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
credits درستون بستانکار وارد کردن
crediting درستون بستانکار وارد کردن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
swear in باسوگند بشغلی وارد کردن
involves گیر انداختن وارد کردن
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
involve گیر انداختن وارد کردن
to give somebody a blow به کسی ضربه وارد کردن
inputted عمل وارد کردن اطلاعات
input عمل وارد کردن اطلاعات
credited درستون بستانکار وارد کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
take a strain وارد کردن فشار به طناب
involving گیر انداختن وارد کردن
credit درستون بستانکار وارد کردن
mass casualties تلفات زیاد
tip loss تلفات نوک
low loss coil بوبین با تلفات کم
magnetic hystersis loss تلفات هیسترزیس
casualty radius شعاع تلفات
treble our casualties سه برابر تلفات ما
the losses of the army تلفات ارتش
insulation power factor زاویه ی تلفات
low loss construction ساختمان کم تلفات
total losses کل تلفات ابی
loss تلفات ضایعات
battle casualty تلفات جنگی
casualties تلفات و ضایعات
low loss cable کابل با تلفات کم
mortality factor ضریب تلفات
corona losses تلفات کورونا
casualty تلفات و ضایعات
kill factor ضریب تلفات
suffer تلفات دیدن
suffers تلفات دیدن
suffered تلفات دیدن
lethal area منطقه تلفات
to sit for an examination در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
backhand باپشت راکت ضربت وارد کردن
ingrate تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
scoffed اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhands باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoff اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to enrol somebody کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
loss appraisal قبول تلفات در جنگ
no load loss تلف یا تلفات بی باری
interphase transformer loss تلفات پیچک صنعتی
loss replacement جایگزینی تلفات و ضایعات
low loss capacitor خازن با تلفات دی الکتریک کم
absorption losses تلفات ناشی از جذب
eddy current losses تلفات جریان گردابی
casualty radius شعاع تولید تلفات
low loss ceramics سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
kill probability احتمال واردکردن تلفات
mass casualties تلفات و ضایعات شدید
vulnerability در معرض تلفات بودن
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
keyboarding عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
keyboarding وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
typed وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
entered وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feeds مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
types وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enters وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
toll تعداد تلفات جنگی ضایعه
gear friction losses تلفات اصطکاکی جعبه دنده
tolls تعداد تلفات جنگی ضایعه
loss تلفات جنگی ضایعات رزمی
tolling تعداد تلفات جنگی ضایعه
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
casualty agent عامل ایجاد تلفات و ضایعات
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplementing اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
dielectric loss factor meter دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
posted وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posts وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
log وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
posts وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
post وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
logs وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
post وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
post- وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
posted وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
mode وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
allowance for anticipated سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
responses صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
jobs استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
manual عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
job استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
response صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
voicing وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
cracking وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
spray attack پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
language نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
languages نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
journalize در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
editors نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editor نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
escape character کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
processor وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com