Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
mass casualties
تلفات و ضایعات شدید
Other Matches
loss
تلفات ضایعات
casualty
تلفات و ضایعات
casualties
تلفات و ضایعات
loss replacement
جایگزینی تلفات و ضایعات
casualty agent
عامل ایجاد تلفات و ضایعات
loss
تلفات جنگی ضایعات رزمی
casualty board
تابلوی نمودار ضایعات یکان تابلوی تلفات
anticipated stock losses
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
napping waste
ضایعات عمل خارزنی
[این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
fervour
حرارت شدید اشتیاق شدید
fervor
حرارت شدید اشتیاق شدید
culch
ضایعات
cultch
ضایعات
spoilage
ضایعات
decrement
ضایعات
garble
ضایعات
scrap
ضایعات
waste product
ضایعات
scraps
ضایعات
scrapping
ضایعات
wastage
ضایعات
scrapped
ضایعات
pug
ضایعات غله
battle casualty
ضایعات رزمی
damage criteria
میزان ضایعات
pugs
ضایعات غله
cotton waste
ضایعات پنبه
damage
ضایعات رزمی
lint
ضایعات پنبه
effective damage
ضایعات موثر
wastage
ضایعات تضییع
cotton-waste
آشغال و ضایعات پنبه
mortality
قابلیت دریافت ضایعات
loss appraisal
ضایعات قابل قبول
gumma
ضایعات دوره سوم سفلیس
excess cover treaty
قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
damage assessment
تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
fatality
تلفات
mortality
تلفات
fatalities
تلفات
casualty
تلفات
losses
تلفات
victim
تلفات
casualties
تلفات
total loss
تلفات کل
loss
تلفات
victims
تلفات
casualty radius
شعاع تلفات
kill factor
ضریب تلفات
total losses
کل تلفات ابی
insulation power factor
زاویه ی تلفات
treble our casualties
سه برابر تلفات ما
suffered
تلفات دیدن
suffer
تلفات دیدن
tip loss
تلفات نوک
the losses of the army
تلفات ارتش
battle casualty
تلفات جنگی
mortality factor
ضریب تلفات
mass casualties
تلفات زیاد
magnetic hystersis loss
تلفات هیسترزیس
low loss construction
ساختمان کم تلفات
low loss coil
بوبین با تلفات کم
corona losses
تلفات کورونا
suffers
تلفات دیدن
lethal area
منطقه تلفات
low loss cable
کابل با تلفات کم
vulnerability
در معرض تلفات بودن
eddy current losses
تلفات جریان گردابی
absorption losses
تلفات ناشی از جذب
casualty radius
شعاع تولید تلفات
low loss capacitor
خازن با تلفات دی الکتریک کم
kill probability
احتمال واردکردن تلفات
loss appraisal
قبول تلفات در جنگ
low loss ceramics
سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
interphase transformer loss
تلفات پیچک صنعتی
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
toll
تعداد تلفات جنگی ضایعه
tolling
تعداد تلفات جنگی ضایعه
tolls
تعداد تلفات جنگی ضایعه
inflict casualty
تلفات وارد کردن بدشمن
gear friction losses
تلفات اصطکاکی جعبه دنده
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
to take toll of any one
تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
inflict
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicted
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicting
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts
وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
dielectric loss factor meter
دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kills
تلفات منفجر کردن از بین بردن
allowance for anticipated
سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
spray attack
پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
sweltering
شدید
two fisted
شدید
climacteric
<adj.>
شدید
strenuous
شدید
boisterous
شدید
forcible
شدید
hyperpyrexia
تب شدید
incontrollable
شدید
diametric
شدید
diametrical
شدید
high wrought
شدید
toughest
شدید
draconic
شدید
tougher
شدید
tough
شدید
acute
شدید
intensive
شدید
vehement
شدید
keenest
شدید
keen
شدید
intense
شدید
violent
شدید
inclement
شدید
severe
شدید
sopping
شدید
severer
شدید
severest
شدید
vehemently
شدید
stalwarts
شدید
rigorous
شدید
towering
شدید
slashing
شدید
rugged
شدید
stalwart
شدید
raging
شدید
vigorous
شدید
grievous
شدید
drastic
شدید
drastically
شدید
extensive
شدید
salvo
افهاراحساسات شدید
rumbustious
سخت شدید
pash
باران شدید
schwarmerei
احساسات شدید
bedlam
اشتباه شدید
workout
تمرین شدید
workout
ورزش شدید
heavier
شدید پرزور
heavies
شدید پرزور
heaviest
شدید پرزور
impetuous
تند و شدید
sthenic
شدید نیرومند
galloping inflation
تورم شدید
exquisite
شدید سخت
violent wind
باد شدید
hypersensitivity
حساسیت شدید
salvoes
افهاراحساسات شدید
hyperinflation
تورم شدید
gird
ضربه شدید
high rate discharge
تخلیه شدید
high order detonation
انفجار شدید
high explosive
سوختار شدید
vehemence
غضب شدید
heavy
شدید پرزور
clavus
سردرد شدید
rush
حرکت شدید
passion
تعصب شدید
actude conditions
شرایط شدید
advertising blitz
تبلیغات شدید
hardest
مشکل شدید
penchant
میل شدید
harder
مشکل شدید
rushed
حرکت شدید
rushing
حرکت شدید
chronic
شدید گرانرو
hard
مشکل شدید
revulsion
تنفر شدید
aggravator
شدید کننده
an intensive particle
ادات شدید
workouts
کار شدید
workout
کار شدید
workouts
ورزش شدید
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
rain shower
باران شدید
workouts
تمرین شدید
booms
رونق شدید
boomed
رونق شدید
booming
رونق شدید
slat
ضربه شدید
slats
ضربه شدید
boom
رونق شدید
casualty attack
تک غافلگیری که به منظورتولید تلفات انجام میشود تک غافلگیری ش م ر
strong jump
جهش ابی شدید
fanatic
دارای احساسات شدید
fanatics
دارای احساسات شدید
goings-over
عیب جویی شدید
nosedives
نزول شدید یا ناگهانی
hunger for power
[craving for power]
میل شدید به قدرت
impact
اصابت اثر شدید
nosediving
نزول شدید کردن
nosediving
نزول شدید یا ناگهانی
nosedives
نزول شدید کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com