Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
doughface	تلقین پذیر
Other Matches
dictation	تلقین
dictations	تلقین
suggestion	تلقین
prompting	تلقین
inculcation	تلقین
suggestions	تلقین
promptings	تلقین
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
suggesting	تلقین کردن
suggests	تلقین کردن
insinuate	تلقین کردن
insinuated	تلقین کردن
suggested	تلقین کردن
suggest	تلقین کردن
prestige suggestion	تلقین اعتباری
autosuggestion	تلقین بنفس
autosuggestion	تلقین به خود
posthypnotic suggestion	تلقین پس هیپنوتیسمی
insufflate	تلقین کردن
insti	تلقین تدریجی
indirect suggestion	تلقین غیرمستقیم
suggestibility	تلقین پذیری
inculcator	تلقین کننده
verbal suggestion	تلقین کلامی
insinuates	تلقین کردن
indoctrinate	تلقین کردن
indoctrinating	تلقین کردن
indoctrinates	تلقین کردن
indoctrinated	تلقین کردن
induced	تلقین کردن
induces	تلقین کردن
indoctrination	تلقین فکری
inducing	تلقین کردن
countersuggestion	تلقین مخالف
induce	تلقین کردن
self hypnosis	تلقین به نفس
empathy	انتقال فکر تلقین
instilment	ریزش و تلقین تدریجی
inculcating	جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates	جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated	جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcate	جایگیر ساختن تلقین کردن
to preach moral principles	اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
abreact	تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
to i. person with an opinion	عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
brainwashing	تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
brainwashed	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwash	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
induce	تحریک کردن تلقین کردن
induced	تحریک کردن تلقین کردن
induces	تحریک کردن تلقین کردن
inducing	تحریک کردن تلقین کردن
pliable	خم پذیر
pi acceptor	پی پذیر
soluble	حل پذیر
solvable	حل پذیر
cleavable	رخ پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
proprotionable	تناسب پذیر
subduable	تسخیر پذیر
spottable	لکه پذیر
remediable	چاره پذیر
refutable	تکذیب پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
infusible	گداز نا پذیر
stainable	لکه پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
rotatable	چرخش پذیر
revocable	ابطال پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
reducible	تقلیل پذیر
subjugable	تسخیر پذیر
remediable	گزیر پذیر
spoilable	فساد پذیر
regulable	تنظیم پذیر
protractile	امتداد پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
remediable	درمان پذیر
protean	شکل پذیر
shapeable	شکل پذیر
severable	تفکیک پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
passible	فساد پذیر
fatig	خستگی پذیر
fatigable	خستگی پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
figurable	شکل پذیر
fissile	شکاف پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fixable	ثبات پذیر
contrivable <adj.>	انجام پذیر
flxible	خمش پذیر
fusible	گداز پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
generable	زایش پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
extensible	توسعه پذیر
extendible	کشش پذیر
educable	اموزش پذیر
electron acceptor	الکترون پذیر
endurable	تحمل پذیر
sufferable	تحمل پذیر
enumerable	شمارش پذیر
evadable	طفره پذیر
evitable	اجتناب پذیر
executable	انجام پذیر
executable	اجرا پذیر
exepandable	بسط پذیر
expandable	بسط پذیر
expansible	گسترش پذیر
expiable	کفاره پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
healable	درمان پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
miscible	امیزش پذیر
miscible	امتزاج پذیر
mutable	تغییر پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
partible	بخش پذیر
penetrable	رخنه پذیر
perfectible	کمال پذیر
perturbable	اشوب پذیر
pervious	نفوذ پذیر
pilable	انحنا پذیر
placable	دلجویی پذیر
placative	تسکین پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
liquefiable	گداز پذیر
limitable	محدودیت پذیر
improvable	بهبود پذیر
improvably	اصلاح پذیر
impressible	تاثیر پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
increasable	افزایش پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
plunderable	چپاول پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	اجرا پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
manageable <adj.>	اجرا پذیر
makable <adj.>	امکان پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	انجام پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
makable <adj.>	صورت پذیر
divisible <adj.>	بخش پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
callable <adj.>	فسخ پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر
callable <adj.>	بطلان پذیر
cancelable [American] <adj.>	بطلان پذیر
makable <adj.>	انجام پذیر
makable <adj.>	اجرا پذیر
rescindable <adj.>	بطلان پذیر
absolute <adj.>	چاره نا پذیر
inalienable <adj.>	چاره نا پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable <adj.>	چاره نا پذیر
unalienable <adj.>	چاره نا پذیر
unalterable <adj.>	چاره نا پذیر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com